معنای زندگی

معنای زندگی


معنای زندگی ، یکی از مهمترین موضوعات فلسفی است- به زعم برخی ، مهمترین موضوع بشر- که می توان از زوایای گوناگون آن را بررسی کرد.
پاسخ به سوال “معنای زندگی چیست؟” از چشم انداز مکاتب و نظام های فلسفیِ مختلف، متفاوت است. در اینجا به تبیین دیدگاه های برخی فلاسفه غرب درباره این موضوع میپردازیم. پرداختن به نظرات یکایک آنها در این سطور نمی‌گنجد و تنها به برخی از آراء شاخص ،با رویکردی انتقادی خواهیم پرداخت. در انتها نیز نکاتی ، خارج از دیدگاه فلاسفه تبیین خواهد شد.
پرسش از معنای زندگی در مورد سعادت زندگی است. یعنی به باور اکثر آدم ها، هدف زندگی باید رسیدن به سعادت باشد، اما اینکه سعادت چیست، میان انسانها توافقی وجود ندارد. حتی دسته ای از انسانها نیز ممکن است دیدگاه کاملاً متفاوتی داشته باشند. از پوچی تا بی تفاوتی نسبت به معنای زندگی. اما نهایتاً در باب معنای زیستن ، نظر یا پرسش هایی دارند که ممکن است بارها و بارها با آن درگیر شوند.
ارسطو و افلاطون
ایده ی افلاطون برای معنای زندگی چندان کاربردی به نظر نمی رسد. هرچند او همچنان یکی از مشهورترین چهره ها در میان متون فلسفی است. اما اگر بطور ملموس و کاربردی‌تر به نقطه نظرات او رجوع کنیم، دست‌کم در این باب ، دستاوردی نخواهیم داشت. به باور او غایت زندگی رسیدن به ایده‌ی خیر است. بدیهی است که فضیلت و اخلاق مداری،چنانچه افلاطون انسانها را به آنها رهنمون می‌سازد، برای هر انسان توشه ای مبارک و نیک بحساب می‌آیند. اما معنای زندگی برای شخص مقدم بر گزینش یک راه برای زندگیست .
ارسطو نیز بدنباله ی استاد خود، چنین نظری دارد. اما او نیز همانند افلاطون بیش از آن‌که دلیلی برای این معنا از زندگی ارائه دهد، پیروان خود را برای این فضائل تشویق می کند. ارسطو معتقد است کسب فضیلت و دانش، برای آدمیان کافی نیست. آنها باید اعمال نیک انجام دهند . ارسطو نگاه آرمانی به خیر دارد و می‌گوید هر عملی باید نهایتاً به “خیر” منجر شود. هدف زندگی باید رسیدن به خیر باشد و این خیر اصطلاحاً “خودبسنده” است. یعنی غایت دلایل است . به عبارت ساده تر همانطور که مثلاً در فلسفه علت العلل ، علتی ندارد، خیر نیز دلیلی ندارد و خود غایت همه‌ی دلیل هاست. اما از نظر او این خیر چیست؟ به عقیده ی ارسطو اعمال و رفتارِ مبتنی بر فضیلت را سعادت می داند. فضیلت در نظر او همان فضائل اخلاقی و عقلانی است. به عبارت ساده تر، هرگاه کسی اعمال ،رفتاری کاملا مطابق با عقلانیت و اخلاق داشته باشد، به سعادت ،یعنی خیر خواهد رسید و معنای زندگی جز این نیست.
اپیکور و اپیکوریان ؛ لذت گرایی
اپیکور لذت گرا بود. شاید عبارت لذت گرایی ، باعث سوبرداشت شود. لذت گرایی در نظر اپیکوریان به این معنا نیست که انسان در پی کسب لذت های مادی و ارضای نیازهای خود باشد. نگاهی که اغلب آدم ها به دنیا دارند و اتفاقا معنای زندگی برای آنان همین کسب لذت‌هاست. لذت گرایی اپیکور و بعدها اپیکوریان، به معنای کاهش درد و رنج های حاصل از جهانبینیِ خطاست. به باور اپیکوریان لذت یعنی سلامت نفس و بدن است. اگر بخواهیم تعبیر امروزی داشته باشیم، همان کسب آرامش روانی و ذهنی بهمراه سلامت جسم .
برخلاف باور برخی، که تنها از اپیکور ، اسم مکتب او را شنیده اند مراد او از لذت ،تعبیر خاصی از لذت است. او پرداختن به لذت هایی که به منجر به رنج می‌شوند را شدیداً سرزنش می‌کند. به همین دلیل مخالف با عیاشی و لذت طلبی به معنای عام است.
اپیکور، لذات را به دو دسته تقسیم می کند: ۱-متحرک یا فعال۲-ساکن، یا منفعل
منظور او از لذت های متحرک یا فعال، لذاتی است که به درد و رنج و لااقل فرسودگی ختم می شوند. لذت غذا خوردن، لذت جنسی یا لذت جاه و مقام را از این قسم لذات می داند. اما لذت ساکن همان حالت آرامشی است که از فقدان رنج پدید می آید. مانند لذت سلامت بدن. اپیکور انسان را به جستجو و کسب لذات ساکن تشویق می کند و توصیه می کند از لذات متحرک دوری کنند . اپیکور مانند کلبیون به ساده زیستن اصرار دارد و همانطور که گفته شد نه تنها از لذت طلبی به معنای عیاشی دفاع نمی کند بلکه می نویسد:بر خوشگذرانی های تجمل آمیز تف می‌اندازم، نه به دلیل خوشگذرانی بودن، بلکه بدلیل سختی هایی که در پی دارند.
اپیکور اعتدال، سادگی و خویشتن داری را شرط دستیابی به آرامش می دانست. همچنین یکی از شروط لازم برای دسترسی به آرامش را عدم ترس از مرگ می دانست. شاید جمله ی معروف او در باب مرگ را شنیده باشید : “مرگ برای ما چیزی نیست. زیرا وقتی مرگ هست ما نیستیم و وقتی ما هستیم مرگ نیست. ” (ترجمه‌ی ساده‌ی عبارت اپیکور)
شاید یکی از کاربردی ترین آموزه های فلسفی در باب معنای زندگی چه از لحاظ روانشناختی و چه از لحاظ کاربردی، آموزه های اپیکور در مورد معنای زندگی است. او دچار خلط غایت و “مطلوبِ زندگی” با ” معنای زندگی ” نمی شود.
رواقیون
رواقیون از جمله کسانی بودند که نام آنها با کوشش برای معنابخشی به زندگی گره خورده است. آنها نیز غایت معنای زندگی را در فضیلت می‌دیدند. فضیلت به باور آنان سازگاری زندگی با طبیعت است.اراده ی منطبق با طبیعت. آنها معتقد بودند نباید به لذت های دنیا توجه کرد و وابسته ی آنها شد. رواقیون معتقد بودند چیزهایی در این دنیا هست که ما در تغییر آنها ناتوانیم و نسبت به آنها هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم.پس نباید به آنها توجه کنیم.(نوعی دیدگاه جبرگرایانه یا درست تر، تقدیرگرایانه داشتند که شرح آن در مقاله جبر و اختیار آمده است)چیزهایی مثل گذشته و حتی آینده هرگز قابل تغییر نیستند و نباید به آنها توجه کرد. رواقیون معتقد بودند اگر به لذات دنیا بی اهمیت باشیم، به همان میزان که به آنها کمتر توجه کنیم، شادتر خواهیم بود. علاوه بر این رواقیون بر بی تفاوتی نسبت به قضاوت دیگران نیز اصرار داشتند.
بر خلاف بسیاری از فلاسفه ، رواقیون معتقد بودند نباید بدنبال کشف پاسخ برای پرسش های مرتبط با حقیقت هستی باشیم. به همین دلیل تمرکز آنها بیشتر بر روی شاد زیستن و معنابخشی به زندگی بود. بنابراین می توان آموزه های رواقی را درکنار اپیکوریان ، از اولین آموزه های روانشناختی و اجتماعی پیرامون معنای زندگی دانست . آموزه های رواقیون تا همین امروز مورد توجه است . برای مثال ویلیام اروین نیز در کتابی به تبیینی امروزی‌تر از آموزه های رواقیون درباب فلسفه ی زندگی پرداخته است. او در ” کتاب فلسفه‌ای برای زندگی ، رواقی زیستن در دنیای امروز ” یکی از آموزه های رواقی را فکر کردن به حوادث ناگوار می داند. به این شکل که با تفکر به این وقایع ، می‌توان با آنها بهتر کنار آمد. مضاف بر این رواقیون معتقدند اهداف به دو دسته ی بیرونی و درونی قابل تقسیم‌اند. اهداف بیرونی قابل تغییر نیستند اما اهداف درونی قابل تغییر هستند.
ما اگر نتوانیم یک اتفاق بیرونی را تغییر دهیم ، نگرش خود را به آن اتفاق می توانیم تغییر دهیم. پس می‌توان با تغییرات درونی ، حوادثِ ناگوارِ بیرونی را تغییر داد،یا دست‌کم تلطیف کرد.
از شوپنهاور تا کامو ؛ پوچی
از دوران باستان تا عصر شوپنهاور در قرن بیستم زمان زیادی است . فلاسفه متعددی در این میان ظهور کردند و تقریباً تمام اندیشمندان دلمشغولیِ معنای زندگی را داشته اند. چرا که اساساً هرگونه نظام فکری و جهانبینی، ناگزیر عینکی روی چشم ما قرار می دهد که زندگی را هم کمابیش از آن چشم‌انداز نظاره می‌کنیم. (که ما به همه آنها نمی‌پردازیم. )
پیش از شوپنهاور همواره فرض بر این بود که کسب یک معنای سودمند و مفید برای زیستن ممکن است. اما شوپنهاور به کلی چنین فرضی را قبول نداشت. شوپنهاور به گمان بسیاری از فلسفه‌پردازان بدبین ترین یا یکی از بدبین ترین فیلسوفان تاریخ است . علت این امر نگاه وی به همین معنای زندگی است. به تعبیر دیگر اگر بخواهیم دقیق‌تر به نگرش او بنگریم، باید بگوییم شوپنهاور به بی معنایی زندگی یا معنای بد زندگی معتقد بود.
شوپنهاور بشر را گرفتار در زنجیره ی رنج و ملال می‌دانست. یعنی ما یا از فقدانِ یک خواسته رنج می‌بریم ، یا در ملالِ داشتن همان چیزی که پیش از آن طالب آن بودیم. ما دائماً در تلاش هستیم خواسته ای را برآورده سازیم و از این بابت سخت رنج می‌بریم. اما پس از آنکه آن خواسته محقق شد، دیگر برای ما ارزشی ندارد و از داشتنِ آن دچار ملال می‌شویم.
شوپنهاور معتقد است که نظام بشری دائماً در حال تلاش است. اما در نهایت همه ی تلاش های بشر به گور می‌رود. بشر مثل سایر موجودات فانی است و در نهایت تلاش های او نیز نابود خواهند شد.
او می‌نویسد:این کاملترین تجلی اراده برای زندگی است، نظام بشری با همه فعالیتهای پیچیده باید به خاک تبدیل شود و خود و همه ی تلاش هایش را تسلیم نابودی کند.
شوپنهاور می‌گوید اراده محکوم به فناست و ملال یا کسالت ، دلیلی بر پوچی است. او را می توان فیلسوف پوچ گرا دانست .اما علاوه بر پوچ گرایی ، شوپنهاور را باید یک فیلسوف بدبین بحساب آورد. چرا که پس از او آلبر کامو نیز که نوع دیگری از پوچ گرایی را ارائه داد. در نگاه کامو پوچی دنیا دلیلی بر بدبینی انسان نیست. انسان بایستی خود به زندگی معنا ببخشد و این معنا می‌تواند زندگی را قابل تحمل و حتی خوشبینانه باشد.(تفاوت ابزوردیسم و نیهیلیسم)
با تعبیری از بینش کامو ، می توان از پوچی زندگی، به معنایی رسید که هر شخص برای خود می‌سازد. هر اتفاق رنج آوری برای هر شخص، می‌تواند به عادت بدل شده و همین امر موجب عادی شدنِ رنج ها شود.به عبارت ساده تر از یک‌سو انسان می تواند به سخت‌ترین وقایع عادت کند و از سوی دیگر معنای زندگی خود را ، خودش بسازد.
شوپنهاور و کامو ، هر دو معتقد بودند زندگی ذاتاً پوچ است. اما نتایج متفاوتی می‌گیرند.کامو از همین پوچی نتیجه می‌گیرد که می‌توان معنای زندگی را خوشبینانه ساخت. اما شوپنهاور این پوچی مستلزم یک نگاه بدبینانه است .حتی می‌توان گفت شوپنهاور به پوچی ، به مثابه یک امر خنثی نظر نداشت، بلکه یکسره آن را تیره تار می‌دید.
فردریش نیچه
آموزه های شپنهاور و تأکید او بر اراده ، بر نیچه نیز موثر بود . نیچه آموزه های خود در باب معنای زندگی را از زبان زرتشت و در توصیف ابرمرد مطرح می‌کند. لب کلام نیچه اراده ی معطوف به قدرت است. اراده ای که با قدرت بر خویش غلبه می‌ورزد .
زرتشت نیچه اصرار می‌ورزد که معنای زندگی بر روی زمین نهفته است. قدرت اراده ، باید ارزش های زمینی خلق کند. نیچه برای رسیدن به چنین جایگاهی ، سه مرحله دگردیسی را برای انسان مطرح می کند. سه مرحله ای که بشر باید پشت سر بگذارد تا قدرت و آزادی بدست آورد.
۱-در مرحله نخست روح بشر بدل به شتر می‌شود.متواضعانه زانو می‌زند. به تعبیر بسیاری از مفسران و شارحان نیچه ، این به معنای شکست غرور و عشق به تحقیر کنندگان است.
۲-در مرحله ی دوم روح باید به شیر بدل شود.شیر نماد هنجار شکنی و قاعده ستیزی و شوریدن بر هنجارها و اخلاقیات و تابوهاست. به عبارت دیگر شوریدن بر هر تابو یا قاعده ی پذیرفته شده ای.
۳-مرحله سوم کودک شدن است. کودک نماد تولد، نو شدن ارزشها و شکفتن اندیشه های نو و زایشی دوباره است. یعنی پس از دو مرحله ی قبلی که ابتدا شکست غرور و تواضع بود و سپس ستیز با هر باور مورد قبول، در این مرحله از نو انسان افکار اصیل خود را ،که خود به چنگ آورده بنا کندـ

اما اگر موشکافانه در باب این آموزه و بینش نیچه تأمل داشته باشیم، به سادگی قابل پذیرش نیست. هرچند بسیاری از مخاطبان او ، به سادگی در ادبیات و کلام او محو می‌شوند. بی تردید قدرت و نفوذ سخن نیچه ، و توان بالای او در ادای کلمات پربار، غیر قابل انکار است. اما این خصوصیات نباید مانع از دقت ما در بررسی سخنان نیچه شود . اینکه باید متواضع بود و هر چیزی را به پرسش گرفت و قابل انکار نیست. اما اینها به این معنا نیست که لزوماً هر آنچیزی که وجود دارد و هر قاعده ای اعم از اخلاقیات و غیره ، باید رد شود. البته همانطور که برخی نظرات نیچه به سادگی قابل پذیرش نیست، به سادگی قابل رد نیز نیست و نقد آن نیازمند تفصیل است. اما بطور اجمالی می‌توان گفت هرآنچه در میان بشر وجود دارد، دال بر یک نیاز یا کارکردی بوده است. حتی برخی از آنها را می‌توان الزام آور دانست. برای رد هر امری ، نقد مستدل و مجزا نیاز است. اما نیچه معمولاً با تلفیقی از ادبیات و فلسفه توصیه هایی می‌کند که استدلالی مفصل تر و مبسوط می‌طلبد.
معنای زندگی
همانطور که گفته شد مراد ما بررسی یکایک آموزه های فلسفی درباب معنای زندگی نیست. ویکتور فرانکل در کتاب مشهور خود به نام انسان در جستجوی معنا سعی می کند روشی به اسم معنا درمانی ارائه دهد . به نظر او معنای زندگی مهمترین نقش را در زندگی افراد بازی می‌کند و چنانچه زیست انسان از معنا تهی شود به تعبیر او “کارش ساخته است.”او معتقد است معنای زندگی قدرت این را دارد که انسان بزرگترین و فجیع ترین رنج ها را تحمل کند.
به تعبیر برخی از اندیشمندان اگزیستانسیالیسم رنج ها و موقعیت های مرزی ، انسان و معنای زندگی را غنی تر می‌سازند. موقعیت مرزی اصطلاحی است که به موقعیت های بسیار دشوار و سخت زندگی اشاره دارد.(به مقاله ی موقعیت های مرزی رجوع کنید)
داستایوفسکی نیز در تمجید از رنج می‌نویسد: تنها از یک چیز می‌ترسم و آن اینکه شایستگی رنج‌هایم را نداشته باشم.
رنج ها می‌توانند به انسان درک عمیق تری از زندگی اهدا کنند. اما با این همه ، این آموزه ها یا ایده های روانشناختیِ بیشمار ، می‌توانند به کسی که معنای زندگی برایش کمرنگ یا محو شده است ، کمک کنند؟ یا شاید چنانچه از ویتگنشتاین نقل شده حل معمای معنای زندگی در پاک کردن خود سوال است؟
بسیاری از افراد شاید به غلط تصور می‌کنند ندگی برای آنها بی معناست. یا برخی فقط چنین وانمود می‌کنند. در صورتی که دست‌کم علاقه به اطرافیان، خانواده ، عشق به یک کار یا چیزی یا کسی، آرزویی خاص و بسیاری از مسائل ریز و درشت همان معنای زندگی اشخاص هستند.
فرض کنیم بیشترین ثروت و قدرت و شهرت را داریم. در چنین وضعی ، آیا باز هم آرزوهایی داریم؟ اگر در این موقعیت فرضی، باز آرزویی داریم، آن آرزو معنای زندگی ماست. اما اگر تمام زندگی و هدف ما به همین ثروت و قدرت و شهرت محدود می‌شود، تنها دلبسته ی ابزار هستیم!
به عبارت ساده تر، قدرت ،ثروت یا شهرت ابزارهایی برای رسیدن به اهدافی دیگر هستند. اما بسیاری از انسانها ،آنقدر محتوای پوچی پیدا کرده اند، که خود هدف آنها در همین ابزار خلاصه می شود!
راه دیگری که به نظر سودمند است، تلفیقی از نظرات بعضی از فلاسفه ای است که به آنها اشاره شد. اگر فضیلت و اخلاق را (چنانچه اکثر قریب به اتفاق اندیشمندان باور داشته اند) ارج نهادیم . پس ترکیبی از آموزه های ارسطو، اپیکوریان ،رواقیون و کامو و… ممکن است.
از اپیکور بیاموزیم که چگونه باید به لذات رنج آور بی‌تفاوت باشیم و در طلب کاهش رنج باشیم.
ما در بیشتر طول زندگی به دنبال خواسته هایی واهی هستیم که خودمان آن ها را ساخته ایم. از پول گرفته تا هر نوع تجملی که برساخته های انتزاعی هستند. (البته مراد رفع نیازهای ضروری نیست.)
از رواقیون بیاموزیم که چگونه می‌توان در حال زندگی کرد. به گذشته و مسائلی که تغییرشان در توانـمان نیست از دریچه ای دیگر نگاه کنیم. ارزشداوری ها را جدی نگیریم و…
هرچند ذهن و ضمیر ما با این طرز تفکر خو گرفته است و از نگاه ما چنین مسائلی نصایح و توصیه هایی بی ارزش به نظر می‌رسند. دلیل این امر زندگی اجتماعی ماست.برخورد دائمی و روزمره ی ما با کسانی که معیارهایی مغایر با اینها دارند، موجب پس زدنِ این نوع از بینش است.
ما اگر اخلاقی زیستن یا کسب فضیلت را ارزشمند بدانیم، تصور می‌کنیم از نظر اجتماعی هیچ پاداشی نخواهیم داشت و حتی به ما ضرر می‌رسد. اما این تصور نیز خطاست. چرا که باز به دامِ اهمیت دادن به ارزشداوریِ دیگران افتاده‌ایم. از طرفی ما یک پیشفرض خطا را دائماً حمل می‌کنیم . این پیشفرض که اگر جویای تایید دیگران باشیم، سود خواهیم برد.
نکته آخر اینکه اگر ما هر باوری داشته باشیم ، اخلاق و فضیلت ، تنها فاکتورهای ماندگار انسان هستند. انسانها یا در جهت اخلاقی زیستن و کسب فضیلت گام بر می‌دارند ، یا به کلی تمرکز خود را معطوف به رفع نیازهای ضروری می‌کنند. اگر راه دوم را پیش بگیریم و تنها به رفع نیازهای ضروری خود مشغول شویم ،یعنی به خوراک ،پوشاک،مسکن و نیازجنسی توجه کنیم، وجه تمایز خود یعنی عقل را کنار گذاشته ایم. یعنی تنها توانایی و نقطه ی قوت انسان که همان عقل اوست، به کلی حذف می‌شود. می‌دانیم که حیوانات دیگر نیز بدون توانایی تفکر (‌مثل انسان‌)‌ بدنبال رفع نیاز هستند. اما اگر قصد داشته باشیم که این توانایی منحصر بفرد را بکار بگیریم، آنوقت بایستی در جهت کسب فضیلت و رفتار اخلاقی حرکت کنیم. یعنی برای اعمالی غیر از اعمال اخلاقی یا کسب دانش ، نیازی به عقل نخواهد بود. چنانچه بسیاری از موجودات بدون داشتن توانایی تعقل ، به دنبال همین رفع نیازها هستند.
اما اگر مراد ما از بکارگیری عقل ، بعنوان یک پدیده ی منحصر بفرد برای انسان باشد، آنگاه چیزی جز رفتار اخلاقی و کسب فضیلت و دانش ، قابل توجیه نیست. مثالی که لازم است تکرار کنم اینست که اگر انسان از عقل خود استفاده نکند، مثل عقابی است که از بالهای خود استفاده نمی‌کند!
#arian_x
آرین رسولی

1 دیدگاه برای «معنای زندگی»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.