جاودانگی در برابر مرگ؛ تراژدی معنای زندگی
جاودانگی در برابر مرگ؛ تراژدی معنای زندگی
جاودانگی در عصر کنونی به یک هدف والا و ارزشمند بدل شده است. دستکم برای عدهای از افراد که اغلب ثروتمندان بزرگ دنیا هستند، جاودانگی یک رویای بزرگی است که امیدوارند با پیشرفت روزافزون علم، این مراد حاصل شود. آنها به اشکال مختلف اعم از فریز شدن یا آپلود کردن ذهن در کامپیوتر سعی دارند هرچه زودتر این رویای دیرینهٔ بشر، یا بخشی از انسانها را کسب کنند و مبالغ زیادی را صرف تحقیقات با اداف دستیابی به جاودانگی، میکنند.
اما آیا واقعاً جاودانگی بهتر از میرا بودن است؟ عمر ابدی و بینهایت ارزشمندتر از زندگی فانی همراه با مرگ است؟ شاید آنهایی که تصور میکنند دسترسی به جاودانگی، اوج پیشرفت و تحقق اتوپیای بشری است، فریب خورده باشند؟ نه اینکه فریب شخص خاص، حتی فریب تصور خطای خودشان.
برجستهترین اندیشمندان در باب مرگ و جاودانگی، ابراز عقیده کردهاند و اگر قصد داشته باشیم به آنها اشاره کنیم،باید یکایک دیدگاه اندیشمندان تاریخ را در مورد جاودانگی تبیین کنیم.
اما در این میان برنارد ویلیامز فیلسوف انگلیسی در مقالهای با عنوان پرونده ماکروپولوس که از نمایشنامه کارل شاپک الهام گرفته بود، مثال جالبی را مطرح میکند. در این نمایشنامه زنی به نام الینا ماکروپولوس از یک اکسیر جاودانگی استفاده میکند. او پس از 350 سال در مییابد زندگی بی پایان او به بی تفاوتی، کسالت و سردی منجر شده است. او اگر اکسیر را مجدداً استفاده نکند، خواهد مرد. در نهایت نمایشنامه با استقبال ماکروپولوس از مرگ به پایان میرسد. حال ویلیامز میگوید اگر شما امکان استفاده از چنین اکسیری داشتید، از آن استفاده میکردید؟ با توجه به این شرط که دیگر هیچگاه نمیتوانید در انتخاب خود تجدید نظر کنید. حتی اگر بتوانید تا ابد جوان و سالم بمانید. تهمانطور که بسیاری از فلاسفه و اندیشمندان اشاره کردهاند این پرسش ما را به معنای زندگی میرساند. اینکه بدون مرگ، زندگی بی معنا خواهد شد. بی تردید کُندیِ غیرقابل درکی در پس جاودانگی نهفته است و ملال، پوچی و اندوه عمیقی سراسر وجود انسان نامیرا و جاودان را لبریز میکند.ویلیامز میگوید در زندگی جاودانه، عدم محدودیت کم کم به عدم تغییر و تحول منجر میشود و در نهایت همین امر موجب رنج عظیمی خواهد شد که برای پشیمانی هم علاجی نخواهد بود.
البته توماس نیگل با ویلیامز مخالف است و میگوید حاضر است به جاودانگی برسد. نیگل بطور کلی معتقد است تنها رنج بی پایان است که از مرگ بدتر است.نیگل دلایل مفصلی ارائه داده که در جای خود قابل نقد هستند.نیگل در نقد ویلیامز میگوید اگر شما دو گزینه داشته باشید که گزینه اول تنها پنج دقیقه به شما مهلت زندگی میدهد و گزینهٔ دوم یک هفته، در هر شرایطی که باشید زندگیِ یک هفته ای را انتخاب میکنید. حال اگر دوباره پس از یک هفته این دو گزینه را داشته باشید باز هم یک هفته دیگر را انتخاب میکند و الی آخر…
البته نیگل مرتکب یک خطای شده است.در مثال نیگل،ما هر بار یک مدت زمانی محدود را انتخاب میکنیم که نهایتی دارد و به مرگ ختم میشود و نه بی نهایت. هر بار که ما یک هفته را انتخاب میکنیم میدانیم که راه پشیمانی در دسترس ماست و علاوه بر آن اساساً معنای این یک هفتهها به هیچوجه با جاودانگی و عمر نامتناهی یکسان نیست.به هر حال شاید علت رواشناختی این تلاش بشر برای جاودانگی را بتوان در روانشناسی تکاملی یافت. ”نیاز و تمایل به بقا ” که بعنوان اساسی ترین ماهیت موجودات زنده است، دلیل کافی برای این تمایل، در اختیار ما میگذارد و شاید ژرف اندیشی بیشتر این تمایل را از بین ببرد.
معنای زندگی
اما موضوع به همینجا ختم نمیشود. اگر ما به این نتیجه برسیم که جاودانگی به پوچی و از دست دادن معنای زندگی ما منجر میشود و از آن سو هر معنایی که برای زندگی در نظر بگیریم با مرگ نیست و نابود خواهد شد، در بحران و چالش بی معناییِ زندگی قرار خواهیم گرفت. به عبارت دیگر ما هر معنایی برای زندگی خود قائل شویم، در نهایت با پایان عمر ناچیز ما آدمیان، آن معنا نیز از بین میرود و ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر قرار است در نهایت بمیریم ، زندگی دیگر چه معنایی خواهد داشت؟اگر جوابی برای این سوال داشته باشیم، دچار چالش پوچی و بحران معنا نخواهیم شد، اما اگر این سوال برای ما بی جواب بماند،با یک چالش جدیای در مورد معنای زندگی روبرو هستیم.
مکاتب و اندیشههای مختلف، جوابهای متفاوتی برای این سوال ارائه کردهاند. به عبارت دیگر اندیشههای مختلف در مورد معنای زندگی، آراء و رویکرد متفاوتی دارند.(پیش تر در این مقاله به برخی از آنها اشاره شده است)شاید بتوان یک جواب کلی دربارهٔ معنای زندگی پیدا کرد، اما یک جواب دقیق و جهانشمول که تک تک انسانها را شامل شود نمیتوان یافت.
مثلاً میتوان گفت عشق به یک چیزی، معنابخش زندگی هر شخص است. عشق به اشخاص،به یک عمل یا هر نوع دیگر آن،به زندگی معنا میدهد. اما به جز کلی گویی، نمیتوان نسخهای برای همه ارائه داد. هرچند برخی از انسانها سعی دارند که پس از مرگ نیز چیزی از آنها بجا بماند که به نوعی آثار زیست آنها ماندگار شود. به همین جهت مسیر خاصی را طی میکنند از کنجکاوی در باب این عالم تا زیست اخلاقی یا عالمانه و… این نوع دیدگاهها را میتوان نوعی جاودانگی دانست اما جاودانگی بدون رنج.
آرین رسولی
درود برشما جناب رسولي عزيز
متني زيبا و عبرت آموز بود
در تاييد فرمايشات جناب عالي عرضي داشتم
آيا اساسا اگر انسان به جاودانگي برسد ديگر ميتوان گفت كه اين همان انسان است بنده فكر ميكنم آناني كه به دنبال جاودانگي هستند در پي چيزي غير از انسان بودن هستند
اما مساله جاودانگي بعد از مرگ كمي تفاوت دارد جايي شنيدم هايدگر فرموده انسان مرگ خود، يا بعد آن را احساس نميكند لذا جاودانگي بعد از مرگ هم براي ما مفهومي ندارد.
آيا اينگونه ميتوان نتيجه گرفت كه انسانيت ما فقط در زندگي ما به تجلي ميرسد؟ و لذت انسان بودن به كيفيت انسانيت ما بسته است؟
🎩🎩🙏🙏🌹🌹
آقای هایدگر در متن بالا انسان را محدود به تعدادی احساس کرده و این بزرگترین اشتباه هایدگر هست
خبر یا پیام شاد جاودانه بودن عشق و زندگی انسانی به عنوان برترین هدیه معنوی و امید بخش، برای اولین بار توسط بنیانگذاران ادیان توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام برای انسان به ارمغان آورده نشده است بلکه ریشه در سرزمین های ایران و هندوستان دارد در اعصار دور دست تاریخ باستان قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی و هیروگلیف مصریان و چگونگی جاودانه بودن عشق و زندگی در پشت پرده ظاهر سمبل های گردونه ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان و دو سمبل کوچکتر روی آن دو چرخ یعنی چلیپا و سواستیکا نهفته است و تاکنون کشف نگردیده اند. عشق و زندگی انسان بصورت خطی و پیوسته ( یعنی یکبار متولد شدن و دیگر نمردن) جاودانه نمی باشد بلکه منقطع و ناپیوسته و دایره وار و پشت سر هم و در طول همدیگر و هربار در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین به شکل وادی به وادی یا منزل به منزل یا پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه تا رسیدن و یا بازگشتن به حالت آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین همین واقعیت و طبیعت و کیهان در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین. و آنهم از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و آنهم نه فقط در این کیهان یا جهان بلکه بطور مطلقا یکسان و برابر در محتوای هرکدام کیهان ها یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار. این است راز و معنای ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر آن سمبل ها و نه حلول روان یا تناسخ و یا گردش خورشید به دور زمین. و نه بر پایی دادگاه عدل الهی در آخرت و پس از برپائی قیامت کبرا و برخوردار نمودن موسا و ایسا و محمد و پیروان آنان ار زندگی جاودانه بهشتی بهمراه پاداش های فراوان و محکوم نمودن بقیه افراد انسانی یعنی کلیه دگر اندیشان و دگر باوران به حیات خلد یا جاودانه جهنمی بهمراه عذاب های شدید و فراوان.
راز و معنای ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر سمبل های چلیپا و سواستیکا عبارت است از : هر فرد انسانی حداقل دارای دو جنبه یا دو بُعد انسانی می باشد و به بیانی دیگر هر فرد انسانی چه زن و چه مرد حد اقل دارای دو تا من یا خود و یا دوتا نفس مجرد می باشد؛ یکی مذکر یا مردانه و دیگری موئنث یا زنانه و یا به زبان روز مره و ساده تر هر فرد انسانی بطور همزمان و در عین واحد هم مرد و هم زن روی همدیگر می باشد؛ یکی اصلی و واقعی و آشکار و پدیدار شده یا فنومنی و دیگری فرعی و پنهانی و غیر آشکار یا نوومنی. این دو نیم زوج در آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین همین واقعیت و طبیعت و کیهان در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین یعنی سامان یا نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی – ازلی – ابدی، بطور همزمان و هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی یا آسمانی و درکنار هم و در سرای ملکوتی خاص و ویژه خویش و هرکدام به امر خداوند متعال و از ابعاد فراوان و بیکران خود وی و نه از عدم یا نیستی، در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده شده و از عشق و زندگی جاودانه برخوردار گردیده اند و در قدم اول با هدف زوجیت با خود و تجربه عشق خویشتن به روش غیر همجنس یا هترو. اما با آغاز سفر مقطعی نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان با هدف بازگشت به آن حالت اولیه ، در طول سلسله بسیار طویل نظم ها و حیات های دنیوی دیگر نمی توانند با همدیگر در یک دنیا از مادر متولد شوند و زندگی و عشق دنیوی خودرا تجربه و سپری نمایند بلکه پشت سر هم و در طول همدیگر و هرکدام در یک دنیای مستقل و خاص و ویژه خویش از مادر متولد می شوند و عشق ورزیدن به غیر و زوجیت با غیر و تولید مثل از طریق آمیزش جنسی با غیر و زندگی دنیوی خود را تجربه و سپری می نمایند و آنهم هرکدام نه یک یا دو یا صد و یا هزار و یکبار بلکه به تعداد مراتب و درجات مختلف تکاملی بین دو حد یکی نهایت نقصان و امکان اخس ( اولین زندگی دنیوی پس از وقوع اولین مه بانگ و در پایین ترین مرتبه و درجه تکاملی ) و دیگری نهایت کمال و اشرف دنیوی ( آخرین زندگی دنیوی در برترین مرتبه و درجه تکاملی دنیوی قبل از وقوع آخرین مه بانگ و رسیدن به سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین) . من به باور ها و اعتقادات دیگران احترام می گذارم ، اما خودم بر این بینش و باورم که برپائی قیامت های انفرادی – صغرایی پس از مرگ و برخوردار شدن از زندگی های موقتی بهشتی و جهنمی بهمراه پاداش ها و عذاب های موقتی بر اساس اعمال نیک و بد دنیوی در عالم میانی تحت عنوان برزخ تا فرا رسیدن آخرت و برپایی قیامت جمعی – کبرایی و رستاخیز مردگان از قبور از دیدگاه ادیان توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام ( در دو دین یهودیت و مسیحیت هیچگونه خبری از عالم برزخ در دست نمی باشد) حقیقی و منطبق بر واقعیت نمی باشد و پدیده قبض یا جدایی روح بطور دائم از کالبد به اصطلاح مادی بهنگام فرا رسیدن لحظه مرگ و صعود و معراج آن در قالبی مثالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر مورد تایید من نمی باشد. انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و در آینده با پدیده طبیعی و واقعی زیر مواجه بوده و خواهد بود که از طریق شناخت حسی و تجربی قابل فهم و درک می باشد : تولد – زندگی – مرگ . اما یک پدیده واقعی و طبیعی دیگری هم در طول آن و قبل و پشت سر آن به شکل زیر وجود داشته و خواهد داشت: مرگ – زندگی – تولد.
زندگی در پدیده دوم بر عکس زندگی دنیوی بجای تولد با مرگ آغاز و در آخر بجای مرگ با تولد به پایان می رسد. چگونگی این زندگی و تولد در تصویر سه کلمه ای دوم به کمک حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و فهم و درک می باشد بلکه فقط به کمک قوای ادراکی فهم و عقل و نیروی تصور و فکر و خیال محض اما متکی به شناخت و دانش علمی و به کمک تفسیر صحیح و حقیقی تئوری های علمی بخصوص کشف بزرگ اصلی تئوری علمی مه بانگ یعنی نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوای کیهان یا جهان و بر اثر آن گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی. چرا مه بانگ های متوالی هفتگانه می باشند ؟ ارائه پاسخ به این سوال خارج از توان این فرصت کوتاه و این کامنت یا پیامک می باشد.
واقعا دیدگاهی واقعی و بی نظیر است