برساخت گرایی و پوزیتیویست منطقی و تقابل آنها در فلسفه علم

 

برساخت گرایی و پوزیتیویست منطقی و تقابل آنها در فلسفه علم

 

[سعی می شود توضیحات پیچیده نباشند و امیدوارم دوستانی که تخصص و زمینه ای ندارند،ابتدا با نگاه به واژگان ،تصور نکنند در این مطلب مثل اکثر متون تخصصی فلسفه با توضیحات پیچیده و فهم دشوار آن مواجه می شوند]

 

در اینجا قصد ما توضیح کلی و مختصر و ساده از برساخت گرایان و تقابل آنها با پوزیتیویست ها در فلسفه علم و همچنین بحث جامعه شناسی علم و معرفت است. تا علاوه بر شناخت این دیدگاه ها، در آینده برای نقد و بررسی دیدگاه های دیگر و مرتبط ، کار ساده تری داشته باشیم.

 

وقتی می گوییم پدیده ای برساخته شده ، در واقع به این نکته اشاره داریم که آن پدیده یا به طور کلی یا تا حدی متاثر از اجتماع و روند اجتماعی است.در باب اینکه نخستین بار چه دیدگاهی تاثیر رخدادهای اجتماعی را در معرفت مطرح کرد اندکی اختلاف نظر وجود دارد، البته اختلافی که دو تاریخ کاملا متفاوت را نشان می دهد.اما نخستین بار سوفسطاییان بودند که معرفت را وابسته به جامعه دانستند. یعنی محل در معرفت نقش ایفا کند.البته آنها به نوعی از طریق دیگر به چنین امری باور داشتند و در چهارچوب فلسفی این بحث قرار نمی گیرند.

 

اما دو جریان اساسی بسیار نزدیک که نخستین پایه های جریان برساخت گرایی را بنا نهادند، جامعه شناسی معرف و جامعه شناسی علم بود.جامعه شناسی معرفت در حیطه تاثیر جامعه بر فکر، فعالیت داشته و از شاخه های جامعه شناسی است. چه یک تاثیر ناچیز و چه تاثیر به مثابه امر علّی.یعنی فعالان این حوزه دارای آرا و نظرات متفاوت هستند؛ از تاثیر ناچیز جامعه گرفته تا تاثیر جبری و مطلق. اما به هر حال همه آنها معتقدند جامعه بر تفکر افراد موثر است.

 

جامعه شناسی علم(science)

 

جامعه شناسی علم بررسی روابط درونی علم را بعنوان نهاد اجتماعی بررسی می کند. از پایه گذاران اصلی جامعه شناسی علم رابرت مرتون معتقد بود علم دارای نظام ارزشی است و این ارزش ها عبارت اند از : جهانشمولی ، تبادل و اشتراک گذاری ،عدم غرض ورزی و تردید بنیادین.او همچنین نظام پاداش دهنده برای علم قائل بود که در برابر نوآوری و دستاوردهای علمی دارای افتخار علمی است.یکی دیگر از تاثیرگذاران تاریخی در جامعه شناسی علم توماس کوئن بود.او با کتاب مشهور خود یعنی ساختار انقلابات علمی ، تحول شگرفی در دیدگاه جامعه شناسانه به علم ایجاد کرد.به عقیده وی جامعه علمی همواره درون یک پارادایم فعالیت می کند.این پارادایم یعنی مجموعه ای از نظرات موجود و مورد قبول، هنجارهای جاری،روش و اصول و در کل تمام مناسباتی که مورد پذیرش است. او نکته ای را در ادامه این نظریه تبیین کرد که چالش های بسیاری آفرید و معتقد بود تغییر و جایگزینی پارادایم های جدید مرتبط با عقل و پدیده های آبژکتیو (وقایع بیرونی) نیست.بلکه عوامل اجتماعی باعث جایگزینی یک پارادایم نوین می شود.او از این جایگزینی تحت عنوان انقلاب های علمی نام میبرد.

 

البته کوئن در جامعه شناسی علم تا حدودی رای ویژه ای اتخاذ نمود، اما در کل چه در جامعه شناسی معرفت و چه در جامعه شناسی علم ،محتوای علم را همانند مرتون فاقد تاثیر پذیری از جامعه ، اما خود علم و معرفت را به طور کل وابسته به جامعه می دانستند.

 

اما برساخت گرایان جدید ، که ادامه ی سنت تحلیلی فلسفه بوده اما در تقابل با تحلیلی های متقدم،یعنی پوزیتیویست ها قرار دارد، یک گام از دیدگاه های جامعه شناسی معرفت و علم فراتر رفتند.آنها محتوای علم را نیز متاثر از جامعه می دانند.

 

تقابل پوزیتیویست ها و برساخت گرایان

 

بخش اول این متن توضیحی اجمالی بود از برساخت گرایی به صورت کلی ،برای اینکه زمینه تقابل دونگاه پوزیتیویست ها و برساخت گرایان را فراهم کند.اما در اینجا دو نکته قرار است به طور مختصر تبیین شود.نکته اول تقابل بین این دو جریان و نکته دوم نقد به هر دو این جریان ها.

 

همانطور که توضیح داده شد نگاه برساخت گرایان به علم ،بعنوان یک پدیده اجتماعی است که حتی محتوای آن متاثر از جامعه است. یعنی در هر جامعه ای ویژگی های منحصر به آن جامعه در تولید محتوای علم نیز موثر است.

 

در مقابل ، پوزیتیویست ها برعکس ،علم را فاقد هرگونه تاثیر پذیری اجتماعی تلقی می کردند. علم را پدیده ای فاقد هرگونه تاثیر توسط اجتماع می دانند.آنها معتقدند محتوای علم و هرگونه پیشرفت در علم کاملا از اثرات عوامل اجتماعی مجزاست و منطق آن تغییر ناپذیر است.

 

ایان هکینگ (فیلسوف کانادایی) یکی از کسانی است که استدلالی بعنوان (0) در مورد برساخت گرایی ارائه می دهد که هر پیش فرضی مثل علم که بعنوان ذات گرایی عنوان میشود را نقد میکند و به جای پیش فرض، پیش شرط ارائه می دهد. او و سایر برساخت گرایان ادعای پوزیتیویست ها را ذات گرایانه دانسته اند.مشهورترین نظریه ها بر ضد نگاه پوزیتیویست ها را علاوه بر کوئن، کواین و دوئم و به شکل افراطی تر آن فایرابند ارائه داده است.

 

تز کواین–دوئم

 

این دو شخص هر کدام با آرای منحصر به خود، در این تز نظر مشابهی ارائه دادند که بعدها به تز دوئم–کواین مشهور شد.(قصد ما شرح کامل این استدلال نیست)

استدلال آنها نشان می داد که هیچ گزاره علمی ثابت و واحد نیست. یعنی هر گزاره علمی مستلزم گزاره علمی دیگری است.مثال معروفی که پوپر هم برای نظرات خود ارائه داده ،گرانش عمومی نیوتن است.

ابتدا این نظریه تمام رویدادهای منظومه خورشیدی را توضیح می داد،سپس اورانوس رفتاری داشت که در دایره توضیحات نیوتن نمیگنجید.یعنی تمام سیارات رفتارشان با تاثیر از خورشید توجیه میشد به جز اورانوس.به ناچار دانشمندان به جای ابطال نظریه، سیاره دیگری را اضافه کردند که اورانوس تحت تاثیر آن قرار داشت .بعد ها این سیاره درواقعیت کشف شد ؛یعنی نپتون.

 

از شرح کامل این استدلال که بگذریم، این نظریه ها باعث تضعیف دیدگاه پوزیتیویست ها شدند.به این معنا که دیگر یک نظریه علمی به سادگی و ابتدایی قبل تعریف نمیشد،اینکه هر گزاره علمی یا ابطال بشود یا نشود و معتبر و معنادار باشد. بلکه همواره تهدیدهای اساسی وجود داشت .از طرفی کوئن انقلاب های علمی و پارادایم را مطرح کرده بود و دیگران که تحت این نظریات انتقادات دیگری به نگاه ساده شده پوزیتیویست ها مطرح کردند. برخی نگاه پوزیتیویست ها را “فلسفه در مبل راحتی” نامیدند.چرا که اساسا آنها برای روش علمی هیچ تدقیق و نکته بینی موشکافانه ای نداشتند، هرکجا ایرادات اساسی به نظرات آنها وارد میشد ،صرفا عبور میکردند. آنها بی معنایی را به هر چیزی به غیر از رابطه ساده ای که برای علم تصور می کردند داشتند.

کوئن مساله دیگری را به آنها نسبت داد که در روانشناسی به آن گشتالت می گویند.طبق این نظریه تمام نظریات فرد طبق جهانبینی آن فرد شکل میگیرد .

 

 

البته این مخالفت برساخت گرایان به معنای قضاوت ما بین این دو دیدگاه نسبت به هم نیست، بلکه هر کدام از این دیدگاه ها شکل افراطی به خود گرفتند و تقریبا دسته علم را پدیده ای ذاتا مستقل و بی تاثیر از جامعه و دسته مقابل یعنی برساخت گرایان به کلی علم را امری منطقه ای معرفی می کنند.

 

در صورتی که دیدگاه درست تر تفکیک مسائل علمی است.یعنی چه پوزیتیویست ها و چه برساخت گرایان هر کدام مغالطه کل گرایی مرتکب می شوند که علم را به اجزای کوچکتر که نظریات و اکتشافات و اختراعات در رشته ها و حیطه های مختلف است تقسیم نکرده اند.چون در اینصورت قضاوت ما از اساس متفاوت خواهد بود.

 

پ.ن:در هر دو دیدگاه افرادی بوده اند که نظراتی متعادل تر نسبت به علم و رابطه آن با جامعه داشته اند.لذا از پرداختن به آنها صرفنظر کردیم،چرا که مراد ما در اینجا صرفا دودیدگاه افراطی فلسفه علم و معرفت شناسی بوده است.همچنین دیدگاه های جدیدتر در فلسفه علم معاصر که در این مطلب موضوعیت نداشت نیز عنوان نشد .

 

آرین رسولی

کانال تلگرام
 

اینستاگرام: arianrasouliii@

منابع:

 

دونالد گیلیس / فلسفه علم در قرن بیستم /1381

 

توماس کوئن/ ساختار انقلابات علمی/ آرام/ 1369

 

Hacking, Ian: The Social Construction of What?, Cambridge (Massachusetts): Harvard University Press 1999, p. 12

 

38 دیدگاه برای «برساخت گرایی و پوزیتیویست منطقی و تقابل آنها در فلسفه علم»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.