جامعهی پیرو جامعهی پیشرو
جامعه پیرو یا جامعه پیشرو
بخش دوم از سلسله مقالات جامعه…
در یادداشتی تحت عنوان “جامعهی بیچرا جامعهی بیچاره” به یک معضلی که افراد و در نتیجهی آن جامعه با آن دست به گریبان میشوند اشاره کردم، به عنوان حلقهای از زنجیرهای بلند که در اینجا به دومین حلقهی آن میرسیم و آن معضل دیگریست که چندان هم جدا از معضل پیشین نیست و به نوعی در راستا و ادامهی آن پدیدار میشود؛ و آن “پیروی” به جای “پیشروی” است. مراد از پیروی این است که ما نگرش و باورهایمان را با نوعی مکانیسم وراثت کسب کنیم و یا با باور رایج و تودهای همراهی کنیم، چیزی که کسانی مثل گوستاو لوبون و سپس بسیاری از پژوهشگران از آن تحت عنوان رفتار تودهوار یا رفتار گلهای یاد میکنند. امری که کسانی چون آرنت تحت عنوان عقل رایج و عقل عرفی ما را از آن بر حذر میداشتند و از علل بیفکری برمیشماردند که خود آن محصولی دارد که فجایعی باورنکردنی خواهد بود و البته کثیری دیگر از اندیشمندان با نگرشهای متنوع و مختلف در طول تاریخ درازآهنگ اندیشه که آن را تقبیح میکردند. پیروی به هنگامی رخ میدهد که ما اصطلاحا زیست عاریتی پیشه میکنیم و خود را به دست دریای عقل متعارف و عوامانهی زمانهی خویش به همراه قالبهای آن میسپاریم تا امواج آن ما را به هر سویی که رفت هدایت کند. حال آنکه عقل و رفتار تودهها گاهی میتواند گلهوار و عین بیعقلی باشد. خلاصه اینکه همانطور که در حلقهی زنجیرهی اول این بحث گفتیم تک تک ما جامعه را میسازیم، هرچقدر بر تعداد ما، یعنی کسانی که پیروی را به جای پیشروی برمیگزینیم، افزوده شد، جامعه نیز به سمتی میرود که میتوان آن را جامعهای پیرو نامید. یکی از مشخصههای بارز جامعهی پیرو، تاریخگراییست. به بحثهای مداوم ما در عرصههای سیاسی و اجتماعی دقت کنید که چه مقدار ارجاعات بیخاصیت به تاریخ و شخصیتهای تاریخی آنها را در بر گرفته است. برای مثال، در فلان روز مشخص کودتا رخ داد یا نه یک تغییر با فلان ویژگی که اسمش را باید چیز دیگری گذاشت؟ یا فلان شخص خوب بود یا بد بود؟ آن هم با رویکردی سیاه و سفید که خود جای تآمل بسیار دارد. رجوع مداوم به هرچیزی در تاریخ، حتی در هنر و ادبیات و شعر! جان کلام اینکه در هر امری یک مرادی در تاریخ پیدا کنیم که مریدش شویم.
جامعهای که مدام افراد و اشخاص یا حتی جهانبینیهایی را برمیگزیند و بار سنگین مسئولیت را از دوش خود خالی میکند و صرفا با پیروی از این یا آن شخص/گروه/جهانبینی بار مسئولیت را بر دوش آن شخص/گروه/جهانبینی مینهد؛ بدون آنکه نظر به آینده داشته باشد. برعکس جامعهای پیشرو که مدام در پی خلاقیت و حل مسئله یا به تعبیری آفرینش/تولید یا حتی کشف است؛ در هر زمینهای. از خلق و کشف درونی(یا به تعبیر من فرهنگی) مثل اندیشههای نو و مفاهیم و حتی هنر گرفته تا خلق بیرونی ومادی(یا به تعبیر من تمدنی) مثل تکنولوژی و ابزار و اشیاء مادی و کاربردی در جهت پیشروی. پیشرو بودن در تقابل و ستیز بنیادین با تقلید قرار میگیرد. به عبارت سادهتر اگر قرار باشد جامعهی پیشرو را از جامعهای پیرو تفکیک کنیم، نقطهی تفاوت و تمایز آنها در یک کلمه خلاصه میشود؛ تقلید.
جامعهی پیشرو تقلید را امری مذموم میداند، اما جامعهی پیرو تقلید را امری مرسوم و حتی محبوب. به عبارت دیگر در جامعه پیرو که دغدغهی گذشته دارد و نه آینده، تقلید نه تنها نکوهیده نیست بلکه گاهی نشانهی ارزشی والاست. برعکسِ جامعهی پیشرو که دغدغهی آینده دارد، نه تنها تقلید را قابل نکوهش یا دستکم بی ارزش میانگارد بلکه دگردیسی و “شدن” را بر “بودن” مقدم میشمارد. در اختلاف عظیم این دو وضعیت اجتماعی همین بس که جوامع پیرو همواره ناچارند که با گذر زمان، مقلد و پیروِ همان جوامع پیشرو باشند.
نویسنده: آرین رسولی
بازپینگ: جامعهی بیچرا جامعهی بیچاره - science & philosophy