آیا رنج و اندوه ما وابسته به خودپرستی است؟

آیا رنج و اندوه ما وابسته به خودپرستی است؟

غم و اندوه و رنج‌های روانی ما در اغلب موارد ناشی از جدایی یا از دست دادن کسی یا چیزی است. حتی پا را از این هم فراتر نهاد و مدعی شد که غم و اندوه و رنج‌های روانی ما نه تنها در اغلب موارد، بلکه در تمام موارد از جدایی یا از دست دادن کسی یا چیزی است. به عبارتی ما تنها زمانی دچار دل‌مشغولی شدید توأم با درد و رنج می‌شویم که چیزی یا کسی از کف رفته است.

مرگ عزیزان نزدیک یا جدایی ناشی از شکست عشقی را به‌عنوان مثال در نظر بگیرید؛ چه چیز ما را در این شرایط دچار بحران روحی طاقت فرسا می‌سازد؟

در مثال مرگ عزیزان ما شاید به سبب ترک زندگی و برای خود آن شخص نیز غمگین شده و افسوس بخوریم یا حتی ناخودآگاه با وی همذات‌پنداری کنیم و حس ناخوشایندی به ما دست دهد، اما به جرأت می‌توان گفت دلیل عمده و اصلی ما نبودن و از دست دادن اوست زیرا مرگ هر که را در آغوش می‌گیرد،نه تنها درد و رنجی بر او تحمیل نمی‌کند بلکه تمام درد و رنج‌های او را نیز به‌همراه زندگی از او می‌ستاند. همان‌طور که اپیکور می‌گفت وقتی من هستم مرگ نیست و وقتی مرگ هست دیگر من نیستم. پس چرا وقتی مرگ هیچ رنج و درد و اندوهی را به عزیز ما وارد نمی‌کند و برعکس رنج‌های او را نابود می‌کند ما دچار اندوه و رنج طاقت فرسا می‌شویم؟

به قول مولانا ”به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد. ”

دلیل این غم و اندوه را می‌توان در مثال‌ دوم بهتر درک کرد. اگر ما برای خود عزیزانمان دچار اندوه می‌شویم، چرا در شکست عشقی فرد دلباخته دچار رنج می‌شود، حتی اگر محبوب او از جدایی خشنود و راضی باشد. شاید محبوب اصلی خود ما هستیم و نه کسی دیگر. تنها دلیل تمام این رنج‌ها شاید همان چیزی است که فلاسفه و قدما آن را حُبّ ذات می‌نامیدند.

یکی از نگرش‌های عمیق در مورد این موضوع از جانب فیلسوف دانمارکی اگزیستانسیالیست، سورن کی‌یرکگارد (55-1813) مطرح شده است. از نظر کی‌یرکگارد «خود» یا «من» از ترکیب یا تلفیقی از جفت‌های مختلف اضداد است که هر یک در ما انسان‌ها وجود دارد. یعنی جبر و اراده آزاد ، نامتناهی و متناهی و مهم‌تر از همه در اینجا فرد و عام. این آخرین جفت از اضداد است که برای رنج و اندوه ما بسیار مهم است. ”من” به عنوان یک موجود فردی ، هنوز خودم نیستم ، بلکه تنها در اتحادی با آنچه کلی‌تر است، یعنی دیگری ، به یک خود تبدیل می‌شوم. به عبارت دیگر خود چیزی نیست که به طور جداگانه وجود داشته باشد بلکه فقط در یک رابطه آگاهانه بین فردیت خود و افراد دیگر پدید می‌آید. هرچند این دیدگاه پیش از او به نوع دیگری نزد ایده‌آلیست‌های آلمانی مطرح بود و کی‌یرکگارد به آنها نقد داشت و معتقد بود که نباید خود و فردیت را فدای عام کرد و دائماً تحت تاثیر آنان بود، اما مراد ما در این جستار این بحث نیست که بسیار هم جدی و مهم است.

این ایده از زمان كی‌یركگارد اگزیستانسیالیست‌های دیگر (و حتی دیگر فلاسفه) ، مثلاً سارتر و بسیاری از فلاسفه قاره‌ای را به خود مشغول كرده بود.از آلبر کامو تا یاسپرس و به ویژه مارتین بوبر ، که استدلال می‌کند که “من” یا “خود” فقط در رابطه با “شما” (یا “تو”) ساخته می‌شود که مخاطب است. “من” به خودی خود ، خودی که ممکن است بدون ارتباط متقابل بوجود بیاید ، برای بوبر یک مزخرف است. به گمان بوبر اگر فقط یک فرد را در خود مشاهده کنیم، خودمان را مثل هلال ماه ناقص دیده‌ایم ؛ فقط شخص با دیگری یک تصویر گرد مثل ماه کامل را ایجاد می‌کند. برای بوبر «من» تنها در رابطه و به‌ویژه گفتگو با «تو» معنا دارد و وجود «من» اساساً در رابطه با دیگری است.
او می‌گوید از ازل وجود در رابطه است.
همان‌طور که هلدرلین شاعر آلمانى مى‌گوید: ”از ازل ما گفت و گوییم، توانا به شنود دیگرى, این تعین هستی شناسی ماست.”

اکنون اگر بپذیریم که هر آن‌چه ما به آن عشق می‌ورزیم، خواه یک انسان از افراد خانواده، خواه یک معشوق، خواه یک حیوان، گل، شیء یا هرچیز دیگر، به بخشی از هویت من و وجودمان بدل می‌شود، با جدایی از آن بخشی از «من» و وجودمان را از دست داده‌ایم و نه دیگری را غیر از خودمان.

برای مثال وقتی شخصی که با او رابطه بسیار نزدیک داشته‌ایم از دنیا می‌رود مانند از دست دادن بخشی از خودمان است. یا به تعبیر دیگری از دست دادن هویت . 

البته اگر مردی به نام ایکس معشوق خود را از دست داد، هنوز هم خودش را ایکس می‌بیند که مثلاً یک معلم است ، خانه‌ی او در همان آدرس پیشین است ، دوستان ، سرگرمی‌ها و داستان شخصی خودش را دارد. همه اینها به عنوان بخشی از هویت او باقی مانده است. با این وجود یک قسمت اساسی از هویت او زخمی و جدا شده است ، یعنی همان منطقه‌ای که احساس خود را از طریق محبت او ، از طریق لحظاتی که با هم تجربه کرده‌اند ، تبادل افکار و غیره ساخته بود. 
به همین دلیل مواجهه با جدایی از چیزی یا کسی دشوار است. زیرا آن چیز یا شخص به بخشی از «من» تبدیل شده بود و حالا ناچاریم «من» خودمان را از نو بسازیم و بازیابی کنیم.

فروید این فرایند روانی را زحمت غم و اندوه توصیف می‌کرد و معتقد بود برای این فرآیند واقعاً انرژی بسیار زیادی هزینه می‌شود و می‌تواند به مشکلاتی جدی نظیر توهم و غیره بدل شود. هیچ‌گاه برای این نوع جدایی‌ از رابطه‌ها و موقعیت‌ها انسان رضایت‌مندانه پیش‌قدم نمی‌شود، حتی اگر یک جانشین و جایگزین مطلوب از قبل به او علامت دهد.

در این موقعیت‌ها گویی آنچه از ما خواسته می‌شود این است که ما باید خودمان را بدون شخص مقابل از نو بسازیم. اگر تصور کنیم که شخصیت انسان متشکل از رابطه ای با «تو» است، برای غلبه بر چنین گسیختگی ، کار دشواری لازم است.

«من» باید به عنوان هسته اصلی آگاهی درک شود ، به عنوان نقطه منطقی که تمام مطالب معنوی به آن سرازیر می‌شوند ، و از این رو می توان من را درک کرد. این «من» در تمام زندگی ما باقی مانده است – به هر حال ، ما از کودکی تا پیری یک شخص هستیم، اما تنها در ظاهر. چنانچه هیوم می‌گفت ما مجمـوعه‌ای از احساسات و عواطف و امیال و باورها و غیره هستیم، پس ممکن است فقط اسم ما با اسم ده سالگی ما یکی باشد، اما ابداً ما امروز همان فرد ده ساله‌ی قبلی نیستیم. خود ما تغییر می‌کند.این تغییر به نسبت افراد یا چیزهایی که «منِ» وجودی ما را می‌سازد،کم یا زیاد رخ می‌دهد.

نکته آخر اینکه در این جستار مثال‌ها درباره جدایی از افراد و عزیزان بود، اما این امر در باب جدایی از هرچیزی صادق است. مثلاً اگر کسی ثروت خود را از دست داد و ورشکسته شد، به میزان دلبستگی به ثروت دچار اندوه می‌شود. هرچقدر ثروت او به هویت و بخشی از«من» وجود او تبدیل شده باشد، به همان میزان دچار ماتم و اندوه نیز خواهد شدـ

پ. ن: بدون شک این نگاه تنها به بخشی از ابعاد قضیه نظر دارد و تمام اسباب و دلایل اندوه را روشن نمی‌کند، چرا که گستردگی این موضوع بدیهی است.

آرین رسولی پژوهشگر فلسفه و کیهان‌شناسی

کانال تلگرام: @arian_xboy
اینستاگرام: @arianrasouliii

منابع

مارتین بوبر – من و تو – ترجمه خسرو ریگى- نشر جیحون

Sigmund Freud, “Mourning and Melancholia”, in On Metapsychology: The Theory of Psychoanalysis, Vol. It of the penguin Freud Library, pp. 251-269.

ساختار و تأویل-متن ج دوم- بابک احمدی

1 دیدگاه برای «آیا رنج و اندوه ما وابسته به خودپرستی است؟»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.