قدرت واقعیت

سرسپردگی و سرخوردگی

در تمامی جوامع همچنان در قرن بیست و یکم انواع و اقسام پیش‌گویی به سبک قدیم و جدید وجود دارد و پیشرفت چشم‌گیر و عالم‌گیر علوم نه تنها این رهروان راه نوستراداموس را از صحنه حذف نکرده بل‌ اسباب زینت شکل و شمایل این جهل‌ورزی‌ها را فراهم آورده است، زیرا در جوامع پیشرفته نیز پدیده‌هایی مثل پیش‌گویی و رمالی با لوازمی مثل کامپیوتر نیز پدید آمده که خود کمدی-تراژیک غریبی است. هیچ عرصه‌ای هم نبوده که این پیش‌گوها در آن رسوخ نکرده باشند، حتی عرصه‌ی سیاست با آن تحولات عظیم و مهیبش.

برخی پیش‌گوهای متبحر و کارکشته‌تر می‌کوشند حوادث و تحولات محتمل سیاسی را حدس بزنند و هرازگاهی با تحقق یکی از هزاران مورد خطا، آن برگ را از دفتر قطور پیش‌گویی‌های خود جدا کرده و بالای سر می‌گیرند و ظهور مجدد نوستراداموس را نعره‌کشان تبلیغ می‌کنند و مدتی پس از آن که خوب زیر ذره‌بین خردمندان قرار گرفتند، به‌ زودی واقعیت آشکار می‌شود و آهسته و محتاط بر روی پنجه‌ی پا بی‌ سر و صدا از صحنه می‌گریزند.

این رسوایی‌های هزاران ساله‌ی تمام مدعیان خرافه مانع از بلاهت برخی افراد، حتی سیاست‌مداران بزرگ نمی‌شود تا به این جماعت شیاد رجوع نکنند. برای مثال مشهور است که ریگان، رییس جمهور سابق ایالات متحده آمریکا هم به شدت دل در گرو رمالان داشت.

اما این موضوع محل بحث ما نیست، نکته اینجاست که برخی حوادث و تحولات عظیم به‌سان یک طوفانی در دریای آرام رخ می‌دهند که برای هیچ احدی قابل پیش‌بینی و حتی محتمل هم نیست. رویدادهایی که حتی به مخیله‌ی پیش‌گویان که در حدس و گمان دستی باز دارند-که هرچقدر بخواهند در باب آینده قصه‌پردازی کنند- و هیچ مرجعی آنها را بررسی و داوری نمی‌کند هم نمی‌رسدـ برای نمونه اینکه بهار عربی از خودسوزی یک دستفروش آغاز شود، یا ویروسی همه‌گیر چنین آشوبی برپا کند یا فروپاشی دیوار برلین که تمام ابرقدرت‌ها و نظام‌های موجود در کره‌ی زمین با ایدئولوژی‌های متفاوتشان نمی‌توانستند کوچکترین حدسی، حتی نزدیک به آن را به ذهن خود راه دهند. در میانه‌ی جنگ سرد وقتی با دستور خروشچف دیوار برلین بنا شد، تمام سیاست‌مدران و تحلیل‌گران آن را مستحکم‌ترین دیوار روی کره‌ی زمین می‌دانستند که هرگز فرو نخواهد ریخت مگر با جنگ سوم جهانی و بارش موشک‌ها و یورش‌های هوایی و زمینی و حتی بمب‌‌ اتمی. در آن سال‌های پس از جنگ چهارهزار موشک مستقر در اروپا به یک نقطه نشانه‌گیری شده بودند و آن نقطه‌ی کانونی ”دیوار برلین” بود. چرچیل گفته بود که مرز بین دو آلمان بزرگترین مصائب تاریخ را رقم می‌زند و برژنف گفته بود که همه چیز قابل گفتگوست جز وحدت بین دو آلمان. اما تمام این تصورات با یک فرض موهوم همراه بود و آن اینکه ”خواست قدرت‌ها تعیین کننده است و نه واقعیت.”

این چه نیرویی است که تمام قدرت‌ها و حتی ابرقدرت‌های موجود روی زمین با تمام تسلیحات و قدرتشان را مثل یک سونامی بر روی دانه‌های شن ساحل زیر و زبر می‌کند؟

این نیرو ”واقعیت” است که صدای پوچی اندیشه‌ی سرسپردگان ایدئولوژی‌های پرمدعا را همچون صدای طبل‌ معابد یا ناقوس کلیسا در بلندگوهای تاریخ منعکس می‌کند.

عاقبت سرسپردگان عقایدی که به زور یا زر یا جهل و تحمیق متکی شده و بر خود می‌بالند چیزی جز سرخوردگی نخواهد بود. معنای اصطلاح سرخوردگی در واقع ”سرِ خورده بر سنگ واقعیت” است.

ما سرسپرده‌ی هر باوری در هر سطحی که باشیم؛ چه فردی و چه اجتماعی، یا آن باور را بر شواهد و ادله‌ی متقن و معتبر استوار کرده‌ایم یا بر دگم و جمود فکری . پافشاری بر دگم و تعصب مانند این است که ”سر خود را سپرده‌ایم” به دست تقدیری که واقعیت رقم خواهد زد و دیر یا زود این سر بی‌رحمانه روانه‌ی برخورد با سنگ واقعیت می‌شود.

تاوان سرسپردگی بی‌چون و چرا سرخوردگی بی‌چون و چرا خواهد بود. سرسپردگی به هر باوری که بر ادله‌ و شواهد نیرومند استوار نباشد، معصیتی نابخشودنی در پیش‌گاه واقعیت خواهد بود و هیچ نیرو و قدرت دیگری آن را جبران نخواهد کرد.

آرین رسولی نویسنده و پژوهشگر

کانال تلگرام

اینستاگرام: arianrasouliii@

1 دیدگاه برای «قدرت واقعیت»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *