حمال ژن‌ها یا معمار مم‌ها

هر ویژگی و صفتی که ما انسان‌ها داریم تنها از این جهت ماندگار بوده که شانس بیشتری را برای بقا تضمین می‌کند و هر ویژگی و صفتی که روزگاری گونه‌های ماقبل هوموساپینس و پیشینیان ما داشته‌اند اما طبیعت آن ویژگی‌ها را حذف کرده نیز تنها به‌ دلیل تعارض آن ویژگی‌ها با بقاء ما بوده است. یعنی هر ویژگی و صفتی که تهدیدی برای بقا ما محسوب می‌شد با گذر زمان با چنگال خونین طبیعت -انتخاب طبیعی- مواجه شده و بی‌رحمانه به گورستان طبیعت سپرده شد.

اما بقاء کی؟یا چی؟ خود ما انسان‌ها؟ یعنی برای طبیعت بقاء من (نگارنده‌ی ‌این سطور) و شما (خواننده‌ی این سطور) اهمیت دارد؟ متر و معیار طبیعت بقاء کیست/چیست؟

زیست‌شناسان تکاملی پاسخ می‌دهند: ژن‌های ما.
به همین سبب هر امری که برای بقاء ژن ما سودمند باشد متضمن پاداش است. بنابراین تولید مثل، به مثابه انتقال و تکثیر ژن، با لذت رابطه جنسی همراه است که درواقع پاداشی‌ست که طبیعت به‌سان یک رئیس به ما کارمندان و کارگزاران خود می‌دهد.

به عبارت دیگر ما مثل پیک یا باربر بسته‌هایی را از نسل پیشین تحویل می‌گیریم و به نسل بعدی تحویل می‌دهیم. این بسته‌ها همان ژن‌های ما هستند. (البته به تعبیر دیگری می‌توان گفت جعبه‌ها خود هستیم)
هر صفتی که یاری‌رسان و مقوم انتقال ژن‌ها به نسل بعد و تکثیر آن باشد پایدارتر است و برعکس هر صفتی که سر ناسازگاری با این نقل و انتقالات و بقاء و تکثیر این ژن‌ها داشته باشد نیز لاجرم به تباهی و حذف محکوم خواهد شد. این روند فرگشت یا دگرگونش حیات است .(مناقشاتی در این مباحث بر سر اولویت گروه یا ارگانیسم و ژن وجود دارد که خارج از بحث ماست.زیرا هر دو موضع نکات این جستار را تایید می‌کنند و منافاتی با آن ندارند.)

اما این تمام ماجرا نیست. ریچارد داوکینز زیست‌شناس تکاملی مشهور در کتاب ژن خودخواه مفهوم و نظریه‌ای را با عنوان مم -(یا میم که ترجمه‌ی نامناسبی است) meme- مطرح کرد.

داوکینز انتقال فرهنگی از طریق زبان و تقلید را با انتقال ژن قابل قیاس دانست و این نوع انتقال را “مم”نامید. (که هم‌وزن با ژن بوده و از ریشه واژه یونانی Mimeme گرفته شده است و شبیه به واژه memory یا واژه فرانسوی même می‌باشد.)

می‌دانیم که یک ژن بسته‌ای از اطلاعات ارثی است، حال ایده مم این است که الگوهای رفتاری و فرهنگی و ذهنی نیز یک بسته‌ی کاملاً شبیه ژنتیک، از اطلاعات فرهنگی هستند. برای مثال هنگامی که یک نفر از شخص دیگری تقلید می‌کند، یک الگوی رفتاری منتقل می‌شود که همان مم است، مانند روش ژن‌ها که مثلاً چشمان آبی از طریق والدین به فرزندان منتقل می‌شود.

طبق نظریه مم که در سالیان اخیر مورد اقبال بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته مم‌ها دقیقاً مانند ژن‌ها با یکدیگر رقابت کرده، بازتولید می‌شوند و تکامل می‌یابند و فقط سازگارترین‌ مم‌ها زنده می‌مانند.

نمونه‌های مم، همان ویژگی‌های فرهنگی جوامع انسان‌ها هستند؛ مثل زبان، موسیقی، باورها، تکه کلام‌ها، مدهای لباس، شیوه‌های معماری و مهندسی، هنرها، طرز غذا خوردن، رسم و رسوم و غیره.

آنهایی که با تقلید گسترده به بیشترین تکرار منجر می‌شوند و در ارتباطات نقش جدی‌تری ایفا می‌کنند، از توفیق بیشتری برخوردارند زیرا افراد بسیاری می‌توانند هم‌زمان میزبان یک مم باشند.

شکل نوین و مناسبات جدید تکامل مم‌ها را می‌توان در فضای مجازی و پست‌هایی که به سرعت در فضایی وسیع و چشم‌گیر به اشتراک گذاشته می‌شوند مشاهده کرد. اگر یک عکس، موسیقی، یا کلیپ مستعد تقلید، کپی و اشتراک‌گذاری باشد به سرعت منتشر شده و به نسبت نفوذ خود، ماندگاری پیدا می‌کند. حال ویژگی‌های فرهنگی نیز درست مانند همین روند تکامل یافته‌اند. توضیح بیشتر آنچه ممکن است تحت عنوان “مم” قرار بگیرد، دشوار است. اما یک موسیقی ماندگار یا شعر، یک آئین یا باور عرفی در فرهنگ یک جامعه را می‌توان یک ” مم ” دانست که از همین‌ طریق تکامل پیدا کرده و گسترش یافته است.

یک نمونه معمول ، تکثیر الگوی رفتاری است.
به گفته فیلسوف دنیل سی دنت :

واگن دارای چرخ ، نه تنها باری را از جایی به جای دیگر حمل می‌کند بلکه این ایده درخشانِ ”واگنی با چرخ های در حال چرخیدن” را نیز از ذهنی به ذهن دیگر منتقل می‌کند.

اولین کسی که مغز او به سراغ ایده یک واگن چرخ دار رفت و آن را ساخت ، باعث شد دیگران در ابتدا این واگن را مشاهده کنند و همان را تکرار کرده و به ساخت واگن‌های بیشتر ادامه دهند تا صدها، هزاران و بلکه میلیون‌ها واگن با چرخ وجود داشته باشد.

اساس ممتیک با تقلید گره خورده است. قویترین یادها، یعنی آنها که بیشترین ذهن‌‌ها آن را تکرار می‌کنند – همان‌هایی هستند که مسئول ایجاد فرهنگ انسانی خواهند بود. مم‌ها نیز کمابیش نظیر ژن ها برای موفقیت باید دارای چند ویژگی باشند؛ ماندگاری، زایایی و امانت در نسخه‌برداری.

مثلاً اگر نکات و فقرات موجود در همین جستار مستعد تبدیل شدن به یک ایده‌ی ماندگار و جذاب می‌شد و مسیر انتشار و انتقال آن به اذهان دیگر، مسیر مناسبی بود و در گستره‌ای کلان بازنشر می‌شد، خود این متن به سادگی تبدیل به یک مم اثرگزار می‌شد و سرانجام دیگری پیدا می‌کرد.

تا اینجا در مقام تقریر و تنقیح مم‌ و ژن بودیم اما از این توصیف چه توصیه‌ای مستفاد می‌شود؟ با نگاهی ژرف به سازوکار زیست‌شناختی موجودات و به‌ویژه ما آدمیان در می‌یابیم که ما سیزیف‌وار به‌سان حمال یا قیم‌های گمارده‌ی ژن‌ها ؛ می‌آییم و از آنها پاسداری می‌کنیم و با تولید مثل، محموله‌ی خود را تحویل می‌دهیم و می‌رویم. درست مانند دونده‌های مسابقات امدادی در دو میدانی که چوب امدادی خود را پس از پایان نوبت خود به هم‌تیمی خود انتقال می‌دهند.

نه فقط ژن‌ها بلکه مم‌ها نیز ما را به بردگی کشیده‌اند. ما از آداب و رسوم گرفته تا عقیده‌ی خود را هم ارث می‌بریم و کورکورانه‌ و چاکرمنشانه تمام عمر مقلد بی‌چون و چرای فرهنگی می‌شویم که در آن بالیده‌ایم و مضحک‌تر آن‌ که بر این بالیدن هم با می‌بالیم!

تنها معدود کسانی در تاریخ بشر کوشیده‌اند که به جای حمالی ژن‌ها و مم‌ها، جهد خود را معطوف به معماری مم‌های سودمند کنند. با بازخوانی انتقادی فرهنگ و آموزه‌های به ارث رسیده یا همان مم‌ها را بازسازی یا نوسازی کنند و طرحی نو دراندازند. دشوار است که ما آدم‌های کامفورمیست و حزب باد مم‌هایی که پیوسته هم‌چون شمشیر داموکلس بر سر ما سایه می‌افکند را مورد نقد سنجش‌گرانه قرار دهیم و بکوشیم تا به میزان وسع، به جای بندگی ژن‌ها، آفرینند‌ه‌ی مم‌ها باشیم یا دست‌کم در هر کار و باری که هستیم، کژتابی‌ها را بزداییم.

ناگفته نماند که کوشش معماران و سازندگان مم‌ها نیز لزوماً به سود بشر تمام نشده، اغلب اردنگی‌هایی که نثار آدمیان شده از جانب همین مم‌ها یا فرهنگ‌ها و اسباب و لوازمشان است. ایدئولوژی‌ها را نیز می‌توان از جنس همین مم‌ها در نظر آورد که چه ها برسر بشر نیاورده‌اند.

اما خود این فجایع حاصل رفتار غلامان و کنیزان مم‌ها و حمالان ژن‌ها بوده است که همین حالا نیز به سیاق مدرن ادامه دارد. چندی پیش مقاله‌ای منتشر شد[1] توسط پیتر لیمبرگ و کانر بارنز تحت عنوان قبایل ممتیک و جنگ فرهنگی که البته به مسائل سیاسی فرهنگی غرب و به‌ویژه ایالات متحده اشاره داشت اما اصطلاح پرنغزی را به‌کار می‌برد. ما در دنیای جدید با همان ساختار قبایل قدیمی اما به سبک جدید مواجه‌ایم که می‌توان آن را “قبایل ممتیک” نام نهاد.

۳قبایل ممتیک در فضای مجازی جمعیت‌ها و گروه‌های که طبق یک اعتقاداتی در زمینه‌های مختف مثل سیاست کنار هم گرد می‌آیند. حتی مثلاً نمی‌توان گفت چپ‌ها یا راست‌ها یک قبیله هستند، بلکه تقسیم‌بندی‌ها خیلی جزئی‌تر از این است که با این گرایشات کلی صورت بگیرد. برای مثال در جامعه‌ی خودمان، در فضای مجازی شما به وضوح قبایل ممتیک را می‌بینید. شاید بر سر یک خبر یا حادثه‌ی کوچک هم فوراً صف‌آرایی گروه‌ها آغاز می‌شود. حتی اگر دقت کنید افراد بسیاری در معرفی خود بر عنوان قبیله‌ی ممتیک‌شان هم تاکید می‌ورزند و عده‌ای هم به طرز شگفت‌انگیزی حتی مخالفان خود را از دنبال کردن مطالبشان منع می‌کنند!

حال در چنین آشفته‌بازاری ما هم می‌توانیم در عمر کوتاه خویش حمال ژن‌ها یا مم‌های مخرب باشیم یا نه برعکس هم‌چون معماران و آفرینندگان مم‌ها‌ی سودمند در طول تاریخ جهش‌های ممتیک ایجاد کنیم. به‌سان جهش‌های ژنتیکی که طبیعت ایجاد می‌کند گاهی می‌توان در هر جایگاه و کار و باری، مم‌های موثر و مفیدی ایجاد نمود یا با اندیشه‌ی انتقادی به تصحیح و ترفیع مم‌های موجود پرداخت. (همانطور که بشر به اصلاح ژنتیکی هم نزدیک می‌شود.) البته تحقق این امر سترگ به سادگی سخن راندن از آن نیست و مم‌های پیشین و فعلی، موانع عظیمی در این مسیر کار گذاشته‌اند و هرچه پیش‌تر می‌رویم به‌واسطه‌ی پیشرفت تکنولوژی، سرعت تولید مم‌های مضر نیز بیشتر می‌شود اما فرق فارقی هست میان زیست جاهلانه‌ و آگاهانه‌. دست‌کم آگاهی از این امر اندیشه‌ی ما را از انفعال محض خارج می‌کند.

آرین رسولی پژوهشگر فلسفه و کیهان‌شناسی

2 دیدگاه برای «حمال ژن‌ها یا معمار مم‌ها»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.