اخلاق تکاملی

آیا اخلاق انسانی محصول تکامل ( فرگشت ) است؟

نزدیک به 150 سال پیش چارلز داروین اظهار داشت که اخلاق یک محصول جانبی از تکامل ( فرگشت ) است. یک ویژگی انسانی که توسط انتخاب طبیعی انسان به گونه‌ای کاملاً اجتماعی شکل گرفت.
وی اظهار داشت: و ظرفیت اخلاقی در اختلافات جزئی و ظریف بین ما و نزدیک‌ترین بستگان حیوانی ما نهفته است. وی در كتاب 1871 خود با عنوان “تبار انسان ” نوشت: “تفاوت در ذهن بین انسان و حیوانات عالی‌تر- همان‌طور كه ​​هست- قطعاً سلسله مراتبی است و نه گونه‌ای.”

طی 30 سال گذشته روانشناس مایکل توماسلو با مطالعه این اختلاف رتبه‌ها تلاش کرده است تا مشخص کند که چگونه ماهیت اجتماعی گونه‌ی ما منجر به اخلاق شده است. توماسلو ، مدیر موسسه انسان شناسی تکاملی ماکس پلانک در لایپزیگ آلمان ، بیشتر کار خود را صرف انجام آزمایش‌هایی کرده است که توانایی‌های اجتماعی و شناختی شامپانزه‌ها-نزدیک‌ترین خویشاوند ما در قلمرو حیوانات- و کودکان نوپای انسان را با یکدیگر مقایسه می‌کند. وی در کتاب خود با عنوان ” یک تاریخچه طبیعی از اخلاق انسانی” پس از چندین دهه تلاش کرد تا این عقیده را مطرح کند که اخلاق انسان-که در قلمرو حیوانات منحصر به فرد است- نتیجه تمایل ما به همکاری و هم‌یاری مانند روش‌های دیگر میمون‌های بزرگ نیست.

با شروع اوایل قرن 20 تحقیق در مورد نخستی‌های غیر انسانی – مانند شامپانزه‌ها ، بونوبوها و اورانگوتان‌ها – مشخص شده است که آنها قادر به انجام موارد بسیاری هستند که قبلاً توانایی‌های منحصر به فرد انسان محسوب می‌شدند؛ مانند ابزارسازی ، همدلی ، تشخیص اهداف و اهداف دیگران و ایجاد دوستی. اما انسان‌ها همچنین دارای زبان ، قوانین ، نهادها و فرهنگ هستند. برای مدت طولانی توضیح غالب برای این مفاهیم منحصر به فرد انسانی ، هوش خام ما بود – مغز انسان سه برابر بزرگتر از مغز شامپانزه است – اما در سال‌های اخیر برخی از دانشمندان همچنین استدلال کرده‌اند که ماهیت اجتماعی‌تر ما ممکن است همان چیزی باشد که به ما اجازه‌ی پیشرفت بسیار بیشتری از میمون‌ها را می‌دهد.

اما همانطور که توماسلو در کتاب خود استدلال می‌کند این “فرضیه هوش اجتماعی” موضوعی ناچیز است. ماهیت اجتماعی برای تمایز کامل بین انسان و شامپانزه کافی نیست. برای مثال شامپانزه‌های نر می‌توانند اتحاد سیاسی ایجاد کنند و گاهی اوقات برای شکار با هم کار می‌کنند که هر دو به مهارت‌های اجتماعی پیشرفته ای نیاز دارند. بنابراین فقط انسان‌ها از نظر اجتماعی هوشمند نیستند. همانطور که توماسلو و دیگران گفته‌اند ، ما “فوق اجتماعی” هستیم و میمون‌های بزرگ چنین نیستند و یک ظرفیت برای همکاری در جایی از مسیر تکاملی گونه‌های ما بوجود آمده است.

“غیر قابل تصور است که دو شامپانزه را ببینید که یک چوب را با هم حمل می‌کنند.”

توماسلو ده‌ها مطالعه برای حمایت از این ایده انجام داده است. در یک مطالعه که در سال 2007 منتشر شد وی و همکارانش به 105 کودک نوپا ، 106 شامپانزه و 32 اورانگوتان یک آزمایش دادند که توانایی‌های شناختی آنها را در دو حوزه جسمی و اجتماعی ارزیابی می‌کند.  محققان دریافتند كه كودكان و میمون‌ها در انجام وظایف بدنی یكسان عمل می‌كنند ، مانند استفاده از چوب برای بازیابی غذایی كه دور از دسترس باشد یا یادآوری اینكه در كدام فنجان غذا هست. اما با آزمایشات اجتماعی – مانند یادگیری نحوه حل مسئله با تقلید از شخص دیگر ، یا دنبال کردن نگاه یک آزمایشگر برای یافتن راه حل – کودکان نوپا حدود دو برابر عملکرد بهتری از میمون‌ها داشتند.

گرایش بیشتر به همکاری با یکدیگر (حتی در کارهایی که همکاری لازم نیست) مربوط به این توانایی اجتماعی پیشرفته است. در مطالعه‌ای که توسط توماسلو و همكارانش در موسسه پلانک در سال 2011 انجام شد ، به كودكان 3 ساله و شامپانزه‌ها این فرصت داده شد كه به تنهایی یا با همكاری با یكی دیگر از اعضای گونه خود جایزه بگیرند. این آزمایش به این منظور تنظیم شد که کودکان و میمون ها بدانند:
الف) بدون توجه به اینکه با یک شریک کار می‌کنند پاداش دریافت می کنند و ب) اینکه کار با یک شریک به معنای دریافت پاداش یکسان است. محققان دریافتند كودكان بیش از شامپانزه‌ها با هم همکاری می‌كنند.

نظریه‌های زیادی وجود دارد که چرا انسانها فوق اجتماعی شدند. توماسلو از این ایده دفاع می‌کند که پس از تفکیک انسان‌ها و شامپانزه‌ها از جد مشترک خود در حدود 6 میلیون سال پیش ، این دو گونه استراتژی‌های بسیار متفاوتی را برای به دست آوردن غذا در پیش گرفتند: شامپانزه‌ها که بیشتر میوه می خورند ، بیشتر غذای خود را جمع می‌کنند و به تنهایی می‌خورند. برعکس، انسان‌ها به دنبال همکاری مشترک بودند. سوابق فسیلی نشان می‌دهد که اوایل در 400000 سال پیش آنها با هم کار می‌کردند تا شکار بزرگی را ترتیب دهند ، روشی که به عقیده برخی محققان ممکن است به دلیل ضرورت به وجود آمده باشد. وقتی میوه و سبزیجات کمیاب بودند ، انسان‌های اولیه می‌توانستند کار دشوار جستجوی غذا و شکارهای کوچک را به تنهایی ادامه دهند یا می توانستند با هم تشکیل باند بدهند برای دریافت پاداش بیشتر، از یک حیوان با گوشت بیشتر.

شامپانزه‌ها هیچ نشانه ای از این توانایی نشان نمی‌دهند.  توماسلو گفته است: ” غیر قابل تصور است شما ببینید كه دو شامپانزه با هم چوبی را حمل كنند.” 
در یکی از اولین مطالعات مربوط به همکاری شامپانزه‌ها که در سال 1937 منتشر شد ، شامپانزه‌ها فقط پس از اینکه به طور گسترده توسط یک آزمایشگر آموزش دیدند ، با هم کار کردند تا تخته‌ای را با غذای روی آن حمل کنند – آنها هیچ توانایی طبیعی برای انجام این کار را نشان نمی‌دادند. (حتی وقتی شامپانزه‌ها با هم همکاری می‌کنند ، تاکنون هیچ مدرکی دال بر اینکه آنها توانایی اتخاذ نقش‌های مکمل در وظایف گروهی یا تقسیم پیچیده کار را دارند ، وجود نداشته است.)

توماسلو استدلال می‌کند که به این حال همکاری فقط در روش تهیه غذا، انسان‌های اولیه را تغییر نداد. همچنین درک انسان‌ها از دیگران تغییر کرد. به طور خاص تصور مردم این است که خود را بخشی از یک واحد بزرگتر می‌دانند که اعضای آن برای منافع متقابل با هم کار می‌کنند. به عبارت دیگر انسان‌ها شروع کردند به آنچه توماسلو “قصدیت مشترک” ( shared intentionality) می‌نامد.[1]

او می‌گوید این ظرفیت شناختی ظریفی است – اختلاف رتبه‌ای که داروین درباره آن نوشت – که انسان‌ها را از میمون‌های بزرگ جدا می‌کند- دلیل این که ما نهادهای فرهنگی را توسعه داده‌ایم و به همکاری در فعالیت‌های گسترده می‌پردازیم. قصدیت مشترک (یا به تعبیر ساده‌تر به اشتراک گذاری مقاصد) به این معنی است که دو ذهن به یک چیز توجه می‌کنند و برای رسیدن به یک هدف کار می‌کنند ، اما هر یک دیدگاه خاص خود را نسبت به واقعیت مشترک دارند.توماسلو معتقد است این قصدیت مشترک اساس اخلاق است. 

برخی از روانشناسان و فیلسوفان اخلاق را به دو مؤلفه تقسیم می‌کنند : ۱-همدردی یا نگرانی نسبت به فرد دیگر. 
۲-و انصاف؛ این ایده که هر کس باید آنچه را که شایسته آن است بدست آورد. 

بسیاری از حیوانات توانایی اولی را دارند – به عنوان مثال یک شامپانزه رفتارهای نوع دوستانه‌ای مانند بازیابی یک چیز دور از دسترس برای یک شامپانزه دیگر دارد – اما به نظر می‌رسد فقط انسان‌ها درک پیچیده‌ای از انصاف دارند.

توماسلو برای نشان دادن این نکته از مثال دو نفری که برای جمع آوری میوه از یک درخت با هم کار می‌کنند استفاده می‌کند: نفر اول نفر دوم را بالا می‌برد تا به بالای درخت برسد ، جایی که برای هر دو نفر میوه می‌چیند. فرض اساسی در این تعامل این است که هر شخص وظایف و نقش منحصر به فرد خود را انجام می‌دهد و پس از جمع آوری میوه عادلانه تقسیم می‌شود. اگر یک نفر این کار را رها کند ، یا به انگیزه‌ای برای گرفتن بیش از سهم خود تن دهد ، سود متقابل مشارکت آنها نفی خواهد شد.

سناریوی مشابهی در آزمایشگاه توماسلو نمایان شده است: در یک آزمایش یک جفت شامپانزه را به داخل یک اتاق آوردند و به آنها فرصت همکاری برای بدست آوردن میوه را دادند. هنگامی که میوه قبلاً به دو قسمت مساوی تقسیم شده بود ، هر دو سهم خود را گرفتند. اما وقتی که آنها مجبور شدند خودشان آن را تقسیم کنند ، شامپانزه مسلط بیشتر آن را برداشت.

هنگامی که کودکان نوپا با یک کار مشابه روبرو می‌شوند که برای به دست آوردن غذا یا اسباب بازی همکاری می‌کنند ، آنها به طور مساوی آن را تقسیم می‌کنند.
 
اگرچه هنگامی که هر دو کودک به‌طور جداگانه یک کار واحدی را انجام می‌دادند و یکی اسباب بازی‌های بیشتری از دیگری به دست می‌آورد، کودک خوش شانس معمولاً با کودک بدشانس شریک نمی‌شد . محققان نتیجه گرفتند كه به نظر می‌رسد كودكان در این تحقیق معتقد بودند كه انصاف فقط در همان تقسیم غنیمتی است كه هر دو طرف برای به دست آوردن آنها با هم كار می‌كنند، یعنی اینكه تقسیم فقط در زمینه همکاری عادلانه است.

در تبار انسان داروین می‌نویسد: ” “من کاملاً قضاوت آن نویسندگانی را می‌پذیرم که معتقدند از بین تمام اختلافات بین انسان و حیوانات پایین‌تر ، مهمترین و جدی‌ترین آن احساس اخلاقی یا وجدان است.”  بنابراین توانایی پیشرفته ما برای همکاری مهمترین تمایز بین ما و نزدیکترین بستگان تکاملی ماست.

1- پ. و: اصطلاح intentionality در فلسفه، به ویژه در پدیدارشناسی مفهوم خاصی دارد که به حیث التفاتی یا قصدیت نیز ترجمه شده است. البته میان فلاسفه مدافع پدیدارشناسی مفهوم پرمناقشه‌ای است.

آرین رسولی

منابع:
امیلی اصفهانی اسمیت
https://www.theatlantic.com/health/archive/2015/12/evolution-of-morality-social-humans-and-apes/418371/

http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC4302252/

http://www.eva.mpg.de/psycho/pdf/Publications_2011_PDF/Rekers_Haun_Tomasello_2011.pdf

https://www.ted.com/talks/frans_de_waal_do_animals_have_morals/transcript?language=en

http://www.eva.mpg.de/psycho/pdf/Publications_2006_PDF/Engeneering_cooperation_in_chimpanzees_06.pdf

http://www.eva.mpg.de/psycho/staff/tomas/pdf/Herrmann_Science_2007.pdf

 charles darwin_The Descent of Man, and Selection in Relation to Sex

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.