قهرمانهای سینما آینهی جامعه و سیاست
رابطه قهرمانهای سینما با آمال و امیال جامعه و امر سیاسی
اگر به نیکی و با ژرفاندیشی به آثار سینمایی بنگریم به نکات قابل توجهی در باب رابطهی آمال و امیال جامعه و سیاست از یکسو و قهرمانهای فیلمهای پرمخاطب (اعم از سینمایی،سریال و غیره) برمیخوریم که جای بسی کنکاش جدی دارد. کوششی که جامعهشناسان را برآن داشته تا در سالهای اخیر نگاه جدیتری به جامعهشناسی هنر و بهطور خاص جامعهشناسی سینما داشته باشند و برخی توصیه کنند که از طریق سینما میتوان به یافتههای سودمندی در جهت شناخت جوامع دست یافت، زیرا سینما دارای دو نوع کارکرد است؛ روایتگرایانه و هدایتگرایانه.
نوع نخست بازتاب دهندهی مسائل مختلف جامعه میباشد و همچون آینه مستقیماً خود واقعیت جامعه را روایت و منعکس میکند. نوع دوم که میکوشد جامعه را به سویی (خوب یا بد) هدایت کند. بنابراین سینما از جهات مختلفی میتواند ما را در شناخت جامعه یاری رساند(البته این ادعا هرگز به معنای ارزشمندتر بودن سینما نسبت به سایر شاخههای هنری نیست و اتفاقا به گمان نگارنده سینما نسبت به برخی دیگر از شاخههای هنری کاستیهایی دارد.).
البته بدیهی است که برای شناخت جامعه باید فیلمهای پرمخاطب و پرفروش را مدنظر قرار داد.
برگردیم به بحث اصلی.حال از نظر جامعهشناختی هنگامی که آرزوها و خواستههای فروخوردهی مخاطب در یک فیلم تحقق مییابد، ناخودآگاه آن فیلم موجب جلب رضایت او میشود.
به عبارت دیگر معمولاً هر فردی که با یک اثر هنری روایی از جمله فیلم مواجه میشود، آگاهانه یا ناآگاهانه با روایت و یکی از شخصیتهای آن همذاتپنداری میکند. سپس هر آرزویی که در پس ذهن دارد، اما زندگی زمینی و واقعی او را از رسیدن به آن وامیدارد را در روایت آن فیلم سراغ میگیرد. هر میلی که آگاهانه یا ناآگاهانه در زندگی واقعی ارضای آن محال است و یا لااقل دشوار مینماید را در روایت آن فیلم میجوید.
پس روایتی که از دل آمال و امیال جامعه برآمده و آنها را در روایت خود اجابت میکند، شانس بیشتری برای تسخیر نظر مخاطب و استقبال بیشتر خواهد داشت.
اگر این ادعا را بپذیریم با مرور سینمای دو برهه از تاریخ معاصر جامعه ما، یعنی پیش از انقلاب- به اصطلاح در فیلمفارسی- و یکی دو دههی اخیر چند تفاوت فاحش را خواهیم دید که به تدریج عمق و وسعتشان بیشتر میشود.
در سینمای پیش از انقلاب قهرمانها و شخصیتهای اصلی داستان چند ویژگی بارز و قابل شناسایی داشتند:
۱-تعصب
۲-اهداف و رفتار اخلاقی نظیر فداکاری، شهامت و جوانمردی که تاوان و هزینهی سنگینی بههمراه داشت.
۳- مبارزهی فیزیکی با شخصیتهای قدرتمند و ظالم
۴-اهداف و رفتار آرمانی-اسطورهای
اگر این ویژگیها را با جامعه جنبشهای سیاسی آن دوره قیاس کنیم، رابطهی معناداری آشکار میگردد و تک تک آنها در جامعه و جنبشها و مبارزات سیاسی نیز وجود داشت.
ویژگی نخست یعنی تعصب را، هم در قهرمانهای سینمای آن دوران به وفور میتوان دید، و هم در بطن جامعه. بهویژه تعصبات ایدئولوژیک مبارزان سیاسی آن دوران که برکسی پوشیده نیست.
ویژگی دوم اهداف و رفتارهای اخلاقی است نظیر فداکاری، شهامت، جوانمردی و امثالهم که نکتهی بسیار مهم آن تاوان سنگینی بود که قهرمانهای فیلم خود را در معرض آن تاوان و هزینههای سنگین قرار میدادند. این امر در جامعه و بهویژه در میان مبارزان سیاسی نیز یافت میشد.بسیاری از مبارزان و فعالان سیاسی آن دوران بهویژه مبارزان چریک و مسلح، به سادگی در فعالیتهایی شرکت میکردند که خطرات جانی جدی آنها را تهدید میکرد و حبس و شکنجه و مرگ هرلحظه در کمین آنها نشسته بود و این نوع مبارزه به حزب یا گروه خاصی محدود نبود و احزاب و مبارزان بسیاری را شامل میشد.
گزینهی سوم مبارزهی فیزیکی با شخصیتهای قدرتمند و ظالم بود که در قهرمانهای سینمای آن دوران مشترک بود. به نوعی این مبارزهی فیزیکی را میتوان در جامعه به شکلی مشابه و همچنین در بین انقلابیون و مبارزان سیاسی به شکل مبارزهی همهجانبه، مسلحانه و چریکی دید.
همینطور ”ضدقهرمانها” و ”شخصیتهای ظالم” در سینمای پیش از انقلاب را نیز میتوان به قدرت حاکمیت یعنی شاه و دستگاه امنیتی آن تشبیه کرد و به نوعی این شخصیتهای ضدقهرمان قدرتمند و ستمکار را نماد قدرت مرکزی تلقی کرد.
ویژگی چهارم که میان قهرمانهای سینمای آن زمان اشتراک داشت اهداف و رفتارهای آرمانخواهانه و اسطورهای بود. قهرمانهای سینما در آن روزگار فرق فارقی با دیگران داشتند و به نوعی ابرانسان بودند، کاری میکردند کارستان و کمتر نقص و کمبودی در رفتارشان نسبت به هدف و موقعیت خود داشتند. همین ویژگی آرمانخواهی وجه اشتراک اکثر ایدئولوژیها و احزاب و گروههای سیاسی گوناگون آن دوره بود. عموم افراد جامعه نیز از این آرمانخواهی فاصلهای نداشتند و بهترین نشانهی آن هم خود انقلاب بود.
به قول مشهور آفتاب آمد دلیل آفتاب. هیچ جامعهای به سراغ انقلاب نمیرود مگر آنکه بهرهای از آرمانخواهی نصیبشان شده باشد و در سر رویایی فردوس برین موعود را بپروراند یا خویشتن را در جهنمی سوزان بیابند که تحمل آن میسر نیست. از چند چشمانداز مختلف مانند اقتصاد سیاسی، اقتصاد رفتاری، روانشناسی اجتماعی و غیره میتوان بر این مدعا مهر تأیید کوبید که بحث اصلی را منحرف و به درازا میکشاند.
این ویژگیهای اجتماعی که در قالب سینما و قهرمانهای فیلمهای پرمخاطب بروز و ظهور مییابد تا یکی دو دهه پس از انقلاب کمابیش ادامه داشت.
اما حالا در زمانهی ما و در چند سال اخیر اگر علائم خاصی از آمال و امیال جامعه را در قالب سینما و قهرمانها و شخصیتهای اصلی فیلمهای پرمخاطب و پرفروش جویا شویم ویژگیها و مؤلفههای به کلی متفاوتی نسب به فیلمفارسی و سینمای گذشته خواهیم دید.
۱-کسب ثروت و انگیزههای مادی و پول
۲-رسیدن به هدف به هر وسیلهای، ولو انداختن بار هزینه و تاوان بر دوش دیگری
۳-راه میانبر برای رسیدن به هدف
۴-شخصیت و رفتار غیر آرمانی
گزینه نخست از ویژگیهای قهرمانهای سینما در دوران کنونی، بهویژه در سالهای اخیر برعکس دوران پیش از انقلاب که کسب قدرت بود، کسب ثروت است. قدرت فیزیکی دیگر ملاکی منسوخ و بیوجه شده و ثروت مالی جا پای آن گذاشته است. هدف قهرمان یا شخصیتهای اصلی در سینمای پرمخاطب امروزی ثروت است و پول به هرطریقی که شده محوریت اصلی را در روایت دارد و در اکثر فیلمهای کنونی کسب ثروت بر تمام روایت مسلط و آن را در چنگ خود میگیرد.
همین امر در باب جامعه و حتی فعالان سیاسی نیز صادق است و اقتصاد در میان فعالان سیاسی، انتقادات و اعتراضات نقشی محوری ایفا میکند و قدرت نیز از آن جهت که متضمن و زمینهساز کسب ثروت است اهمیت دارد. اگر در گذشته هدف تصرف پوتین نظامی، تخت سلطنت یا میز صدارت بود حالا فقط کیف پول و حساب بانکی است. به عبارت دیگر به قدرت به چشم ابزار مینگرند و به ثروت به چشم هدف، درست برعکس دوران پیشین که ثروت ابزار کسب قدرت بود و بسیاری از انقلابیون مانند بازاریهای ثروتمند با کمک مادی خود ، ابزار کسب قدرت را فراهم میکردند که درواقع هدف اصلی بهشمار میرفت. اگر اندکی افراطیتر سخن بگوییم میتوان گفت امروز دیگر فعالیتهای سیاسی هم بدل به نقابی شده که کنشهایی به نام آن اما به کام اقتصاد صورت میگیرد. گویی فعالیتهای سیاسی بیشتر به نوعی فعالیت اقتصادی شدهاند از این نظر که انتقاد سیاسی در کلام اغلب فعالان به انتقادات اقتصادی محدود میشود.
گزینهی دوم بسیار مهم و اساسی است؛ رسیدن به هدف به هر وسیلهای، ولو انداختن بار هزینه و تاوان بر دوش دیگری. کافی است به بخش عمدهای از فعالان سیاسی فرنگنشین نگاهی بیندازیم. اکثر آنها از دیگران برای ایجاد موجی دعوت میکنند که خود حاضر نیستند حتی یک قطره از آن باشند. البته مسلم است که این نکته شامل کسانی نمیشود که در داخل هستند یا بالاجبار به خارج رانده شدهاند. با تأمل بیشتر درمییابیم که مخالفان فرنگنشین عناوین خاصی برای خود جعل کرده (یا باب شده) و از لفظ انقلابی استفاده نمیکنند. «اپوزیسیون» و «برانداز» و چنین الفاظی بیشتر از این جهت پرکاربرد شده که لفظ انقلابی تداعیگر مبارزهی در صحنه در انقلابهایی مثل ۵۷ و حتی مشروطه بود و نه فرنگنشینانی که به جای دستان مشت کرده دست در جیب و به جای پاهای ثابت پای فرار دارند. لفظ انقلابی بیشتر تداعیگر تصویر مبارزه در کف خیابان و خطر را به جان خریدن است و نه نشستن بیرون گود و تکرار سخنانی از همان جنس که عوام در کوچه و خیابان و تاکسیها مدام به زبان میآورند. امروزه فعالان فرنگنشین میکوشند دستان خود را بر روی ماشینهایی که در حال حرکت هستند بگذارند و وانمود کنند که آنها ماشین را هول میدهند! خود جامعه انتقادات و اعتراضاتی دارد که امروزه برای هر کسی بدیهی است و نیاز به روشنگری عدهای با دانش همسطح با عوام ندارد تا از آن سر کرهی خاکی موعظه کنان زهر هزینهی مبارزه را در حلق آنها بریزند اما خود دچار کمترین گزندی نشوند. عدهای که در تلاشند سیمای حقیقی عافیتطلب خود را پشت لباس عاریتی قهرمان بپوشانند و با این نمایش، عوام را فریفته و علیرغم فقدان شهامت و رشادت و دانش، از این نمد برای خود کلاهی ببافند تا شهرت و ثروتی عایدشان شود.
در داخل نیز نگاه خاصی وجود دارد که میگوید مقصر مردمند و خود ”مردم” دائماً از ”مردم” انتقاد میکنند. معنای این واکنش انفعالی سپر بلا طلبیدن است. باید ابتدا مشکل را بر گردن یک مفهوم واهی (مردم) نهاد تا بتوان هزینه را برای دیگری و نتیجه را برای خویش طلب کرد.
ناگفته نماند که این وضعیت چندان هم غیر معمول نیست. جامعهی ما در دهههای اخیر به دلایلی که ذکر آن باب تفصیل را میگشاید به اصطلاح جامعهشناسان اتمیزه شده است.اتمیزم اخلاقی جامعه به این معناست که جامعه از حالت جمعگرایی به فردگرایی اخلاقی ( اتمیزم فلسفی-منطقی و سیاسی متفاوت است) میرسدـ
اگر به ساختار جامعه در دوران پیش از انقلاب تا تقریباً یکی دو دهه پس از انقلاب دقت کنیم خواهیم دید که یک ساختار هولیستیک و جمعگرا دارد. ساختاری متشکل از پیوند سخت میان خانواده، فامیل و حتی محلات. حتی بافت مسکونی متفاوت آن دوران به شدت پیوستگی داشت. حالا در دوران کنونی هر چه پیش میرود حتی پیوند زنجیرهی خانوادگی در میان اعضای درجه یک نیز درحال گسست است. برای مثال جدا شدن محل زندگی فرزندان پیش از ازدواج و بسیاری از پدیدههای دیگری که آشکارا حکایت از روند اتمیزه شدن جامعه دارد. چنین روندی خواه ناخواه کفهی خودخواهی نسبت به دیگرخواهی را در ترازوی جامعه سنگینتر میکند.(که این به پدیده افزایش خودخواهی اجتماعی میانجامد و در کل بحثی است مفصل)
بنابراین در این روند امروزه منفعت فردی روز به روز فزونی یافته و قاعدتاً حاصل آن چیزی جز ضعف دیگرخواهی، فداکاری نخواهد بود و فضایلی که پیش از آن ارج نهاده میشد از این پس کم فروغ و در نهایت به محاق میرود. با توجه به این نکات چندان عجیب نیست که در فیلمهای پرمخاطب سالهای اخیر شاهد محوریت منفعتطلبی و دیگرستیزی حاد باشیم.
سومین گزینه راه میانبر برای رسیدن به هدف است و همانطور که ذکر آن گذشت این هدف اغلب چیزی جز زرپرستی و مالاندوزی نیست. این میل را شاید بارها در مواجهه با اطرافیان به چشم خود دیده و یا خودتان هم چنین خواستهای را در ذهن داشته باشید. در میان شخصیتها و قهرمانهای فیلمهای پرمخاطب چندسال اخیر سوژههایی از این جنس وجود داشته و میتوان پیشبینی کرد که از این پس سینمای ما مشحون از این شخصیتها خواهد شد زیرا موقعیت جامعه آنها را بدین وادی فرامیخواند.
و اما گزینهی چهارم شخصیت و رفتارهای غیرآرمانی است. برخلاف آنچه که پیش از انقلاب در جامعه،سینما و سیاست رواج داشت دیگر خبری از ابرانسانها و شخصیتهای آرمانی بی عیب و نقص در داستانها نیست. حتی میتوان گفت تا پیش از انقلاب قهرمانها اغلب «ابرمردان» غیوری بودند که با ناممکنها بهمثابه اسطورهها درمیافتادند.(اما زنان در روایت همان جنس دوم دوبووار بودند.) چنانچه ذکر شد همین امر کمابیش در جامعه و سیاست رواج داشت. اینک در میان قهرمانان سینما و فیلمهای چندسال اخیر شخصیت آرمانی بی عیب و نقص از دل روایات رانده شده، همانطور که در جامعه و همچنین فعالان سیاسی کمتر گفتمانهای اتوپیایی یافت میشود. قهرمانان فعلی واقعیتر، زمینیتر و همچون آدمیان پوست و گوشتداری هستند که ابداً بری از خطا و عیب و نقص نیستند و همچون پازلی ناتمام در شخصیت آنها کاستی و راستی توأمان حاضر است . این امر بسته به نقطه نظر ما میتواند خوب یا بد تلقی شود اما دستکم واقعبینی موجود را بایستی مغتنم شمرد.
این تفاوتها و ویژگیهایی که به آنها اشاره شد محدود به همین چهار گزینه نیست و میتوان ویژگیهای بسیار بیشتری را برشمرد و مسأله را هرچه بازتر و شکافتهتر کرد. برای مثال نکته دیگری که اشاره شد و باید بهعنوان یک گزینهی مجزا درنظر گرفت وجود زنان در متن برخی روایتها بهعنوان قهرمان است. به عبارت دیگر به تدریج در دهههای اخیر زنان نیز از حاشیه به متن فیلم آمدهاند و از صغارت پیشین تا حدودی خارج شدهاند و بدیهی است که در جامعه نیز چنین تحولاتی رخ داده و همین امر سبب پیدایش نقش آفرینی زنان در میان قهرمانان روایات شده است.
اما غرض از این ویژگیها و تطبیق این دو دوره و ویژگیهای آن، پی افکندن بنیانی است که از راه آن در کوچه پسکوچههای شناخت جامعه گام برداریم و منظومهی معرفتی خود را گستردهتر نماییم.
علاوه بر این نباید گمان برد که بسیاری از این ویژگیها منحصر به جامعهی ما هستند، بلکه برعکس بسیاری از آنها برخاسته از روند دنیای مدرن و تأثیر تام و تمام آن در تاریخ ماست که برخی از آنها را میتوان مطلوب و برخی دیگر را نامطلوب قلمداد کرد.برای مثال سرنخ واقعبینی موجود را به سادگی در سینمای جهان میتوان یافت. برای مثال درست پس از جنگ جهانی با گسترش روزافزون فقر و درماندگی اقتصادی در ایتالیا جنبش نئورئالیسم به راه افتاد که در صدد بازنمایی واقعیت جامعه بود.
نکتهی دیگر اینکه به همین طریق میتوان برعکس هم عمل کرد و از شناخت جامعه برای عرضهی داستانهای پرجاذبه در سینما بهره برد و روایتها و قصهها را به تحقق امیال و آمال جامعه مزین نمود و یا از آن هم فراتر رفته و با دوراندیشی به نحوی در قصهپردازیها، خواست جامعه را با آرمانهای مطلوب آمیخت و بر جامعه اثرات مفیدی گذاشت اما نه به شکلی ایدئولوژیک که تاریخ به کرات نشان داده که جهدی است بی حاصل و پررهزینه.
به هر ترتیب از نصایح بی اثر و کلیشهای که بگذریم، فهم چرایی جاذبهی قهرمانهای پرمخاطب سینما را نباید به نقد سینما و زد و خوردهای سطحی میان منتقدان و فعالان این حوزه تقلیل داد که کاری جز ابراز سلیقههای شخصی با ژستهای آنچنانی ندارند،بلکه برعکس این شناخت-و سپس تأثیرگذاری مبتنی بر آن- توجهی سترگ و تیزبینی و نکته سنجی معرفتی عمیقی میطلبد که برای نیل به آن باید اندیشمندان، پژوهشگران علوم شناختی، جامعهشناسان و امثالهم را فراخواند. هرچند چنین آرزویی پندار نیکویی است که باید دید به قول سعدی از دست و زبان که برآید؟
آرین رسولی نویسنده و پژوهشگر
کانال تلگرام
اینستاگرام: arianrasouliii@