ترس چیست؟چرا میترسیم؟رابطه ترس با لذت!

ترس ; بررسی علمی پدیده ترس

ترس و لذت

در این مطلب قصد ما بررسی علمی ترس و نگاهی اجمالی از چند زاویه به این پدیده است.

گاهی وقت ها ترس ایجاد لذت می کند. بعضی افراد از فیلم های ترسناک لذت می برند و ایجاد وضعیت مبارزه یا فرار در آنان رضایت خاصی ایجاد می کند. مدارک علمی وحود دارد که ترس با جاذبه رابطه ای دارد.

روانشناسی به نام آرتور آرون (Arthur Aron) تحقیقی در این زمینه انجام داد. آرون از یک ترس همگانی یعنی ترس از ارتفاع در آزمایش خود استفاده کرد. وی گروهی از مردان را برای گذشتن از یک پل به طول 450 فوت که به نظر بی ثبات می آمد و بر روی یک پرتگاه به ارتفاع 230 فوت بود انتخاب کرد. همچنین گروهی دیگر را برای گذشتن از همان پل با این تفاوت که پل کاملا محکم و ثابت بود را انتخاب کرد. در انتهای پل مردان یکی از همکاران آرون که خانمی بسیار زیبا بود را ملاقات می کردند. او از آزمایش شوندگان سوالاتی می پرسید و سپس شماره خود را به آنان می داد که در صورتی که اطلاعات بیشتری نیاز داشتند با وی تماس بگیرند. از 33 مردی که از روی پل محکم عبور کرده بودند تنها دو نفر با همکار آرون تماس گرفتند در حالی که از 33 مردی که از روی پل بی ثبات عبور کرده بودند 9 نفر با او تماس گرفتند. آرون به این نتیجه رسید که ترس حتی در ایجاد جاذبه جنسی نیز تاثیرگذار است.

ترس چیست؟

ترس در واقع یک رشته عکس العملهایی در مغز است که با یک محرک استرس زا شروع شده و با آزاد شدن مواد شیمیایی که باعث تند شدن ضربان قلب، تنفس سریع و پر انرژی شدن ماهیچه ها و چیزاهای دیگر پایان می یابد. این رشته عکس العمل ها را وضعیت مبارزه یا فرار می نامند. محرک استرس زا می تواند یک عنکبوت، یک کارد در جلوی گلوی شما، جمعیت منتظر برای صحبتهای شما در یک کنفرانس و یا صدای بستن درب اتاق باشد.

مغز یک عضو خیلی پیچیده است. بیشتر از صد بیلیون سلول عصبی یک شبکه پیچیده ارتباطی را ایجاد کرده اند که نقطه شروع همه چیزهایی است که ما حس می کنیم. بعضی از این ارتباطاط به یک فکر یا عمل آگاهانه ختم شده در حالی که بعضی دیگر به صورت پاسخ خودکار می باشند. ترس تقریبا یک عمل خودکار است به این معنی که ما آنرا ایجاد نمی کنیم و یا حتی نمی دانیم کی اتفاق می افتد.

چون سلولها در مغز به طور متناوب در حال ارسال اطلاعات می باشند چندین ناحیه در مغز هست که حداقل به طور جنبی در فرآیند ترس درگیر می باشند اما تحقیقات نشان داده است که چند قسمت مشخص مغز نقش اصلی را بازی می کنند.

تالاموس(Thalamus): تصمیم می گیرد که دیتای حسی ورودی (از چشم و گوش و …) را به کجا ارسال کند.

قشر حسی (Sensory cortex): دیتا حسی را پردازش می کند.

هیپوکمپوس (Hippocampus): ذخیره و بازیابی اطلاعات آگاهانه؛ پردازش مجموعه محرک ها برای ایجاد زمینه ترس

آمیگدالا (Amygdala): کشف احساسات؛ تعیین تهدیدهای احتمالی؛ ثبت مواردی که باعث ترس شده

هیپوتالاموس (Hypothalamus): فعال سازی عکس العمل مبارزه یا فرار

فرآیند ایجاد ترس با یک محرک ترس زا شروع می شود و با عکس العمل مبارزه یا فرار پایان می یابد اما حداقل دو مسیر برای این فرآیند وجود دارد.

ایجاد ترس:

فرآیند ایجاد ترس کاملا در مغز اتفاق می افتد. دو مسیر در پاسخ به ترس وجود دارد. مسیر کوتاه (low road) که سریع و آشفته است و مسیر بلند (high road) که زمان بیشتری طول می کشد و شامل پردازش دقیق تر اطلاعات می باشد. هر دوی این فرآیند ها در مغز به طور همزمان اتفاق می افتند.

ایده پشت مسیر کوتاه این است که هیچ شانسی وجود ندارد! اگر ناگهان صدایی از درب پشتی آمده است این می تواند ناشی از باد باشد. همچنین این صدا می تواند از دزدی باشد که قصد ورود به خانه را دارد. اینکه فرض کنید یک دزد است و بعد متوجه شوید که صدای باد است خطر آن بیشتر از وقتی است که فرض کنید صدای باد بوده و متوجه شوید که دزدی قصد ورود به خانه را دارد. فرآیند مسیر کوتاه اولین گزینه را انتخاب کرده و پرسیدن سوال را به بعد موکول می کند.

در مثال ما ، صدای بهم خوردن در یک محرک ترس بود. به محض شنیدن این صدا مغز شما این اطلاعات را به تالاموس می فرستد. در اینجا، تالاموس نمی داند که سیگنال دریافتی نشانه خطر است یا نه اما چون ممکن است خطرناک باشد این اطلاعات را به آمیگدالا ارسال می کند. آمیگدالا برای حفاظت شما به اینصورت عمل می کند که به هیپوتالاموس سیگنال برای آماده سازی وضعیت مبارزه یا فرار را می فرستد که باعث نجات شما می شود در صورتی که اطلاعات دریافتی ناشی از خطر بوده باشد.

فرآیند مسیر بلند با ملاحظات بیشتری همراه است. در زمانی که مسیر کوتاه به سرعت در حال انجام مراحل خود است، فرآیند مسیر بلند همه گزینه ها را مورد بررسی قرار می دهد اینکه آیا یک دزد است یا باد؟

در این فرآیند وقتی چشم و گوش شما صدا و یا حرکت در را حس می کنند این اطلاعات را به تالاموس می فرستند. تالاموس این اطلاعات را به ناحیه قشر حسی که معنی این اطلاعات در آنجا تفسیر می شود ارسال می کند. این ناحیه مشخص می کند که بیشتر از یک تفسیر محتمل وجود دارد و اینرا به سمت هیپوکمپوس برای ایجاد زمینه مناسب ارسال می کند. هیپوکمپوس سوالاتی از قبیل “آیا قبلا چنین محرکی دیده شده است؟” می پرسد. هیپوکمپوس ممکن است از اطلاعات دیگر نیز بهره جوید. مثلا از خوردن شاخه های درخت به شیشه، یا صدای خش خش در پاسیو و غیره. با احتساب این اطلاعات هیپوکمپوس مشخص می کند که صدای در به احتمال زیاد ناشی از وزش باد می باشد. سپس یک پیغام به آمیگدالا می فرستد که خطری در کار نیست و در نتیجه آمیگدالا به هیپوتالاموس می گوید که این فرآیند را متوقف کند.

اطلاعات وارد شده به مغز در یک زمان دو مسیر را پشت سر می گذارند اما مسیر بلند تر زمان بیشتری طول می کشد.

بدون توجه به هر یک از دو مسیر فوق همه راه ها به هیپوتالاموس ختم می شود. زیرا این قسمت مغز است که عکس العمل قدیمی مبارزه یا فرار را کنترل می کند.

مبارزه یا فرار

برای ایجاد این عکس العمل، هیپوتالاموس دو سیستم را فعال می کند: دستگاه عصبی سمپاتیک (خودکار) (Sympathetic Nervous System) و دستگاه آدرنال غشایی (Adrenal-cortical System). سیستم سمپاتیک از مسیرهای عصبی برای ایجاد عکس العمل ها در بدن استفاده می کند و سیستم آدرنال از فشار خون استفاده می کند. ترکیب این دو باهم وضعیت مبارزه یا فرار را ایجاد می کنند.

وقتی که هیپوتالاموس به دستگاه سمپاتیک می گوید که وارد عمل شود، بدن به یک چالاکی رسیده و تنش بالا می رود و به طور کلی به شکل آماده باش در می آید. اگر دزدی در کار است شما به سرعت آماده انجام کارهایی می شوید. دستگاه سمپاتیک سیگنال هایی به غدد و ماهیچه ها فرستاده و به غدد فوق کلیوی می گوید که اپینفرین (آدرنالین) (epinephrine) و نورپینفرین (norepinephrine) آزاد کرده و وارد جریان خون کند. این هورمون های استرس زا چند تغییر را در بدن باعث می شوند که شامل افزایش ضربان قلب و فشار خون می باشد.

در همان زمان، هیپوتالاموس عامل کورتیکوتروپین (CRF – Corticotropin-releasing factor) را در غده هیپوفیز ترشح می کند که باعث فعال شدن سیستم آدرنال می شود. غده هیپوفیز هورمون ای سی تی اچ (ACTH) ترشح می کند. ای سی تی اچ در خون به جریان می افتد و سپس به غشاء آدرنال رسیده که با فعال شدن آن باعث ترشح تقریبا 30 هورمون مختلف می شود که بدن را در مقابل تهدید آماده می کنند.

جریان ناگهانی اپینفرین، نوراپینفرین و بقیه هورمون ها باعث تغییرات زیر در بدن می شود:•افزایش ضربان قلب و فشار خون

•گشاد شدن مردمک چشم برای دریافت نور بیشتر

•منقبض شدن رگ ها در پوست برای ارسال بیشتر خون به گروه ماهیچه های اصلی بدن (سطح پوست خون کمتری جریان می یابد تا ماهیچه ها دارای خون بیشتری شوند(

• افزایش گلوکز موجود در خون

• افزایش سختی ماهیچه ها و انرژی دار شدن آنها با آدرنالین و گلوکز (به دلیل این سخت شدن موهای روی سطح پوست که به نزدیکی ماهیچه ها هستند سیخ سیخ می شوند(

• ماهیچه های داخلی و نرم بدن در حالت آرامش قرار می گیرند تا اکسیژن بیشتری وارد شش های تنفسی گردد.

• سیستم های غیرضروری مانند هضم غذا و یا دستگاه ایمنی به حالت خاموش رفته تا انرژی بیشتری ذخیره شود

• نکته های کوچک قابل تمرکز نیستند و مغز در حالتی قرار می گیرد که روی مسایل کلی تمرکز کند تا مشخص شود که تهدید از کجا می آید.

همه این عکس العمل های فیزیکی برای نجات شما از وضعیت خطر و آماده شدن برای مبارزه و یا فرار صورت می گیرد که به طور غریزی در همه موجودات وجود دارد.

چرا ما می ترسیم؟

اگر ما نمی توانستیم بترسیم برای مدت زیادی زنده نمی ماندیم. بدون توجه ممکن بود وارد خیابان شویم و یا بدون ترس به یک مار سمی دست بزنیم. در همه موجودات ترس به هدف ادامه حیات وجود دارد. در چرخه تکامل انسان، کسانی که به درستی از چیزها ترسیدند زنده ماندند و ژن های آنان به نسل های آینده منتقل شد و در این انتقال نوع ترس و نحوه پاسخ به آن نیز منتقل شد.

در انسان علاوه بر غریزه فاکتورهای دیگری در ایجاد ترس موثر است. انسان یک توانایی در پیشگویی و حدث حوادث آینده دارد که باعث می شود در مورد اتفاقاتی که ممکن است در آینده رخ دهد فکر کنیم و یا نسبت به مسایلی که شنیده ایم و یا خوانده ایم ترس داشته باشیم. بیشتر ما هرگز سقوط هواپیما را تجربه نکرده ایم اما این باعث نمی شود که موقع نشستن در هواپیما بدون هیچ ترسی وارد آن شویم.

ترس شرطی

بعضی ترس ها ناشی از شرطی شدن می باشد. برای این است که کسی که قبلا تجره گاز گرفتن یک سگ را داشته نسبت به دیگر افراد که به سگ خانگی خود به عنوان یک عضو خانواده فکر می کنند از سگ های خانگی نیز ترس دارد.

در سال 1920 یکی از روان شناسان آمریکایی به نام جان واتسون (John Watson) به یک نوزاد به نام آلبرت آموزش داد که از یک موش سفید بترسد. آلبرت در آزمایشگاه از حیوانات ترسی نداشت و هنگام مشاهده موش سفید به سمت آن می رفت و از خود علاقه نشان می داد. اما واتسون و همکارانش وقتی که آلبرت به سمت موش می رفت آنها صدای ناموزونی درست پشت سر کودک پخش می کردند. این کار باعث می شد که آلبرت یاد بگیرد که به سمت آن نرود و حتی در آینده نیز با دیدن یک موش و یا حیوان و حتی عروسکی شبیه آن شروع به گریه می کرد. درست مانند آلبرت کسی که از سگ خانگی نیز می ترسد ممکن است در بچگی چنین تجربه بدی داشته است و حالا با دیدن یک سگ آمیگدالا در مغز وی سگ را با درد و یا صحنه گذشته ترکیب کرده و ترس را ایجاد می کند.

منابع:

https://science.howstuffworks.com/life/inside-the-mind/emotions/fear8.htm

http://allpsych.com/journal/phobias.html

http://science.howstuffworks.com/life/inside-the-mind/human-brain/brain.htm

http://www.phobialist.com/

http://www.sciencenews.org/articles/20040117/bob9.asp

http://www.stresscure.com/jobstress/speak.html

2 دیدگاه برای «ترس چیست؟چرا میترسیم؟رابطه ترس با لذت!»

  • اکتبر 1, 2018 در t 12:14 ق.ظ
    Permalink

    در این بازار مکاره اینترنت وب سایت شما گنج بی قیمتی است. لطفن همینطور ادامه دهید
    با ارزوی توفیق
    بهرام

    پاسخ دادن
    • اکتبر 1, 2018 در t 12:25 ق.ظ
      Permalink

      تنها منبع انگیزه ما هم پیام های مثل شما که شدیدا لطف دارید،حتما دوست بزرگوار ،امیدوارم مفید باشن

      پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *