چرا به جای هیچ ، چیزی وجود دارد؟

چرا به جای هیچ ، چیزی وجود دارد؟

این پرسش به نوعی یکی از بنیادی ترین پرسش های هستی است. از سویی این پرسش توسط هر شخص عادی مطرح می شود اما از طرفی دیگر هرپاسخ پیچیده ای ،که ماهیت این پرسش هم اقتضا می کند را نمی توان برای هر شخصی ارائه داد. به همین دلیل این پرسش گاهی به سطح پایینی نزول می کند و دستخوش مباحث بی معنا می شوند. مباحثی که صرفاً بر اساس یکسری جدل کلامی استوار است ،نه یک استدلال منطقی روشن و نه یک استناد علمی قابل اتکاء.

تاریخچه این پرسش با لایب نیتس (قرن هفدهم) مطرح می شود.(برخی این پرسش را به پارمنیدس نیز نسبت می دهند،اما بعنوان نگارنده این متن در نوشتارهای پارمنیدس چنین چیزی ندیده ام) اندیشمندان بسیاری به این پرسش پرداخته اند ، مانند هایدگر، که این سوال را اساسی ترین مساله متافیزیک می دانست . لودویگ ویتگنشتاین در این مورد در کتاب خود می نویسد:

مساله این نیست که پدیده های این دنیا راز آلودند، مساله خود وجود دنیاست.

اما کسانی مانند استیفن لاو معتقدند این سوال اساسا ایراد دارد،چرا که پرسشی خارج از فضا و زمان است که می خواهد از درون فضا و زمان به آن پاسخ داده شود.

در سالهای اخیر با علم نوین این پرسش با رویکردی علمی نیز مورد بررسی قرار می گیرد و دانشمندان مطرحی به آن پرداخته اند. اما برخی از علاقه مندان، به خطا، پاسخی به پرسش دیگر را به این موضوع ربط می دهند. آنها معتقدند پاسخ به این موضوع خلاء کوانتومی و سازوکار آن است. البته این پاسخ ارتباطی با چرایی وجود هستی ندارد.‌

پاسخی که امروز با دانشی که در اختیار داریم میتوانیم مطرح کنیم این است که “هیچ” به اندازه ای بسیار بسیار نامحتمل است.همین احتمال ناچیز به ما می گوید از اساس این پرسش دیگر معنا ندارد. ما امروز می دانیم که وجود هیچ غیر ممکن ،یا بسیار نامحتمل است.اگر از نظر ریاضی به تفسیر کیهان بپردازیم، به قدری امکان هیچ نامحتمل است که اگر به معنای مطلقی که در این پرسش وجود دارد ،آن را بکار ببریم ، کاملاً غیر ممکن می شود. اگر ما سطح کیهان را به سمت هیچ مطلق تنزل دهیم ، احتمال آن نیز به سمت بی نهایت میل می کند و در این حالت باید بگوییم احتمال هیچ ، یک از بی نهایت است! به عبارت ساده تر احتمال اینکه جهان ما هیچ بوده باشد و پدید نمی آمد، نسبت به سایر احتمالات بسیار بسیار نامحتمل بوده است . تعبیر ساده تر از نظر ریاضیات و احتمالات این است که ما هیچ را صفر فرض کنیم. و چیزها را اعداد مختلف فرض کنیم.بعد در میان تمام این اعداد بگوییم چرا به جای این اعداد بیشمار، عدد مورد نظر صفر نیست.حتی اگر به شکلی تصادفی سراغ همه اعداد برویم،باز اینکه صفر بدست آمده باشد احتمالش تا حدی نزدیک به ناممکن است.

در اینجا می توان در جواب به این پرسش ، پرسش دیگری مطرح کنیم.چرا باید به جای چیزها ، هیچ چیز وجود نداشته باشد؟

اما این پرسش را می توان با توجه به دانش امروز،به پرسشی علمی تغییر دهیم و آن اینکه چرا در نسبت پادماده و ماده ، ماده غلبه کرد و جهان امروز پدید آمد؟ پرسشی که در کیهان شناسی به عنوان عدم تقارن باریون شناخته می شود.

این پرسش یک پرسش بسیار مهم علمی است که تا امروز از ابهامات زیادی برخوردار است و ما بطور حتمی پاسخ آن را نمی دانیم.اما تاکنون دانشمندان نظراتی در این مورد مطرح کرده اند. طبق محاسبات هنگامی که کیهان در لحظات نخست و بسیار داغ خود قرار داشت،باید در یک تعادل آماری بین تعداد باریونها و پادباریونها باشد. اما بر خلاف آن همانطور که مشاهدات ما نشان می‌دهد کیهان از ماده ساخته‌ شده ‌است. پس احتمالا چیزی به نام باریون‌زایی منجر به این عدم تقارن است. برای اینکه پدیده ی باریون زایی روی دهد باید سه شرطی که به شروط ساخاروف مشهور است رعایت شود.

۱-پایستگی عدد باریونی نقض شود
۲-تقارن سی و تقارن سی پی نقض شود
۳-تعادل ترمودینامیکی کیهان برقرار نباشد

این شروط در مدل استاندارد روی می دهد اما تاثیر آنها تا حدی زیاد نیست که عدم تقارن باریونی کنونی را توجیه کند.به همین علت همچنان پژوهش های حساسی در این مورد صورت می گیرد و بایید منتظر نتایج آن در آینده باشیم تا پاسخ ما به این پرسش دقیق تر باشد.

#arian_x ✍

4 دیدگاه برای «چرا به جای هیچ ، چیزی وجود دارد؟»

  • نوامبر 5, 2019 در t 9:34 ق.ظ
    Permalink

    مخالفم
    در مورد حیاط با توجه به آشوب و تعدد فاکتورهای موجود روی زمین در چند میلیارد سال پیش این موضوع صادق بود ، اما در مورد فضا که مرتب میخوان همه چی رو پولاریته کنن.
    مخالفم با تعمیم دادن فضا به چهار عنصر اصلی آب و خاک و … چون وجود تک عدد نیست و ترکیبی خاص از استراکچرهای خاص ، دنیا جای ساده ای نیست. من سادم که فکر میکردم میتونم باقی پستهای این سایت رو نخونم

    پاسخ دادن
  • بازپینگ: نظریه بیگ بنگ و تاریخچه آن به زبان ساده - science & philosophy

  • می 8, 2021 در t 10:18 ق.ظ
    Permalink

    وقتی میگویید هیچ، آیا منظور عدم محض و مطلق است یا چیز دیگریست. این سوال را میتوان به گونه ی دیگری مطرح کرد. بودن یا نبودن. آیا در ابتدا نبودن محض برقرار بود. اگر بود، چگونه بودن از آن نشات گرفت؟ همین اشاره به گونه در کلمه چگونه، منتفی کننده ی عدم برقراری نبود است. چونکه وجود گونه، با نبودن در تناقض است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که همیشه هستی برقرار بوده است. از نظر منطق آدمی، هر چیزی باید علت و منشا داشته باشد و دیگر اینکه تسلسل بی نهایت علت و معلول نیز غیرمنطقی است و تنها نتیجه گیری مبهم این دو قضیه این است که هستی قائم به خود یا متکی به خود است و این اتکای به خود نامفهوم است. فضا و مکان واژه های ساخت بشر هستند. خارج از فضا و زمان را کسی ندیده و نمی داند. همین دو واژه زمان و مکان تابع مجهولات زیادی باید باشد اگر که خارج از آنها وجود داشته باشد!. چرا که اگر تعریف آنها بدون هر گونه ابهامی بود، خارج از آن دو نیز قابل تعریف و فهم بود. در حالیکه خارج از فضا و زمان کاملا نامفهوم بوده و در عقل نمی گنجد. بهتر از قبل از تلاش برای رسیدن به این پاسخ، به سوال عمیقتری بپردازیم! آیا هر سوالی، پاسخی از دریچه ی عقل دارد؟! اگر منظور از هیچ, عدم محض نباشد، پاسخ به آن سوال، کمکی به آلام بشر نمی کند. آیا هر سوالی، پاسخی از دریچه ی عقل دارد؟! آیا هر سوالی، پاسخی از دریچه ی عقل دارد؟!
    با تشکر از عوامل سایت

    پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.