پیروی از هیچ ! همه ما کورکورانه پیروی می کنیم…

پیروی از هیچ ! همه ما کورکورانه پیروی می کنیم…

انسانها معمولا سعی میکنند از انزوا و تنهایی در اجتماع بگریزند. انزوا به این معنا که تلاش می کنند بی آنکه دلیل مستقلی داشته باشند خود را به عرف اجتماعی نزدیک کرده و به نوعی از عرف تقلید و پیروی کنند.

اریک فروم معتقد بود رایج ترین وسیله گریز در جوامع پیروی است. افراد ی که پیروی می کنند ، تلاش می کنند با دست کشیدن از فردیت و تبدیل شدن به هرچیزی که دیگران از انها می خواهند ، از احساس تنهایی و انزوا بگریزند. بنابراین، انها آدمهای ماشینی می شوند و به صورت قابل پیش بینی و ماشینی به هوسهای دیگران واکنش نشان می دهند. آنها به ندرت نظر خودشان را بیان می کنند و اغلب بی حرکت و ماشینی بنظر می رسند. افراد در دنیای مدرن ، از بسیاری تعهدات بیرونی فارغ هستند و آزادند تا طبق میل خودشان عمل کنند اما در عین حال ، نمی دانند چه می خواهند چه فکر یا احساس دارند. آنها مانند روبات از صاحبان قدرت گمنامی پیروی نموده و خودی را انتخاب می کنند که اصیل نیست. آنها هر چه بیشتر پیروی کنند ، احساس عجز و ناتوانی بیشتر می کنند و هر چه بیشتر احساس ناتوانی کنند، بیشتر باید پیروی کنند. افراد می توانند این چرخه پیروی و ناتوانی را فقط با دستیابی به خود پیروی یا آزادی مثبت قطع کنند. فروم در کتاب
” گریز از آزادی ” نام این مکانیسم را “همرنگی ماشینی” می نامد .

💢 آزادی مثبت

انسان می تواند آزاد باشد و در عین حال تنها نباشد، نکته سنج باشد و با این حال آکنده از تردیدها نباشد. مسقل باشد و با این حال بخشی از نوع بشر باشد ، این نوع آزادی را که آزادی مثبت نامیده می شود می توان با استعدادهای عقلانی و هیجانی خود انگیخته بدست آورد . فعالیت خودانگیخته را می توان در کودکان و در هنرمندانی یافت که به پیروی کردن از آنچه دیگران از آنها توقع دارند ، گرایش ندارند. آنها طبق ماهیت بنیادی شان و نه مطابق با قواعد عرفی عمل می کنند.

آزادی مثبت بیانگر حل و فصل موفقیت آمیز تنگناهای انسان در بخشی از دنیای طبیعی بودن و با این حال، جدا بودن از آن است. افراد از طریق آزادی مثبت و فعالیت خود انگیخته، بر وحشت تنهایی غلبه می کنند، به وحدت خود با دنیا دست می یابند و فردیت خویش را حفظ می کند. فروم معتقد بود عشق و کار دو عنصر آزادی مثبت هستند. انسانها از طریق عشق و کار، بدون فدا کردن یکپارچگی خودشان با یکدیگر و با دنیا متحد می شوند. انها همتایی خودشان را به عنوان افراد مستقل تایید می کنند و به تحقق کامل استعدادهایشان می رسند.

اما پیروی ما از عرف جامعه در حقیقت پیروی ما ازهیچ است. تصور کنید در یک جمع ده نفره هرکسی به ۹ نفر دیگر نگاه کند و سعی کند مثل آنها رفتار کند. اگر از هر کدام از این ده نفر بپرسید چرا اینگونه رفتار می کند، پاسخ دهد چون ۹ نفر دیگر اینگونه رفتار می کنند. هیچکدام از ۱۰ نفر دلیلی به جز این نداشته باشد. در نهایت هر ۱۰ نفر از “هیچ” چیزی پیروی نمی کنند، اما تصور می کنند چون اکثریت اینگونه هستند،پس رفتار آنها پیروی از یک اصلِ منطقی است.در صورتی که اگر تک به تک از افراد بچرسیم، متوجه خواهیم شد هیچ دلیل منطقی پشت این رفتار جمعی نیست، جز یک پیروی بی اراده.

#arian_x ✍

منابع:
گریز از آزادی–اریک فروم

دوان پی شولتز–نظریه‌های شخصیت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.