فلسفه ی نا فلسفه

❗فلسفه ی نافلسفه❗

✍قبل از توضیح این مطلب عرض کنم شاید این مطلب کمی پیچیده به نظر برسد، و علت آن هم خود توضیحات لاروئل بوده ، و سعی میکنم در انتها کمی ساده تر تبیین نمایم. چند سال قبل برای اولین بار مفهوم “نا فلسفه” توسط فرانس لاروئل ،فیلسوف فرانسوی مطرح شد.او تحصیلکرده و استاد دانشگاه ایکس در پاریس و فارغ التحصیل از کالج بین المللی فلسفه است.البته بدنبال او چند نویسنده و روزنامه نگار فلسفی نا فلسفه را توضیح و بسط دادند، اما چیزی به استدلال لاروئل افزوده نشده . نافلسفه نگرشی است که استدلال میکند :تمام اشکال و انواع فلسفه ، یعنی از فلاسفه دوره باستان تا فلاسفه تحلیلی، همگی از یک ایده و نظر که بعنوان پیشفرض گرفته شده پیروی میکنند، که این باعث خطای آنها میشود. در این نگرش فلسفی استدلال ها علیه تقسیم شناخت دیالکتیکی مطرح میشود،به نحوی که لاروئل برای مثال تمایز بین سنتز و ادراک و..در نگرش امانوئل کانت ، مباحث دازاین هستی شناسی هایدگر و دیدگاه های تفاوت توسط دریدا و…را خطا میداند. به این معنا اساسا نا فلسفه با پیشفرض های فلسفی که فلاسفه مطرح میکنند،در تضاد است.او معتقد است این شیوه که فلاسفه ابتدا تصمیم میگیرند و پیشفرضی مطرح میکنند را نمیتوان به لحاظ فلسفی درک کرد. به این دلیل که اصلا پیشفرض های ارائه شده با خود درک فلسفی مطرح میشوند . البته این استدلال که لاروئل طرح کرده است، پیچیده و غیر شفاف است.اما به عبارتی نظر لاروئل این است که اساسا باید خود فلسفه مورد توجه و تحلیل قرار بگیرد نه دیدگاه های خاص درون فلسفه، چرا که ابتدا هر فلسفه ای دارای پیشفرض است ،اما اگر ابتدا خود فلسفه ای که قرار است با آن نگرش و نظری را ارائه کنیم ،بررسی شود، در اونصورت پیشفرض های ما خطا پذیری کمتری خواهند داشت.

البته لیار برسیر محقق نافلسفه مینویسد : نافلسفه در اصل ،فلسفه ی فلسفه نیست،بلکه معرفت نظری و تعریف قضایایی است که از لحاظ ‌فلسفی غیر قابل بررسی و تعمق هستند.

البته این دیدگاه مشکلات بسیار زیادی دارد: اینکه اصلا شفافیتی در استدلال این فلاسفه نافلسفه وجود نداشته و مثال های آنها نیز روشن نیست. برای مثال آنها بعنوان نمونه میگویند:هندسه اقلیدسی برای بررسی هندسه اقلیدسی ناکارآمد است.و هندسه اقلیدسی برای توصیف پدیده هایی خارج از خود کاربرد دارد، و به همین در فلسفه نیز، میبایست بررسی های فلسفی را با نا فلسفه انجام داد و از پیشفرض ها رها بود. این استدلال هم به نظر من خطاست. اول اینکه تمام مسائل ، از جمله هندسه اقلیدسی نیز، پیشفرض هایی دارند، ولی با وجود این پیشفرض ها در موردجهان کاربرد داشته و خواهند داشت. دوم اینکه فلسفه با هندسه و سایر علوم یک تفاوت مبنایی دارد، چون فلسفه بعنوان کل مطرح است.یعنی ما اگر هندسه اقلیدسی را هم بخواهیم از بیرون بررسی کنیم،باز هم کار فلسفی انجام داده ایم.و نکته سوم اینکه حتی نافلسفه هم اگر استدلال داشت و با رویکرد عقلانی مسائل را بررسی کرد.فلسفه است، اگر هم نداشت و رویکردی داشت که نه منطقی بود و نه عقلانی بود و … دیگر از ارزش و اعتباری برخوردار نیست.در نتیجه از نظر شخصی من رویکردی که لاروئل تحت عنوان نافلسفه مطرح میکند، اصلا رویکرد درستی نیست.و بیشتر جالب است تا درست.

🖥منابع
📕https://web.archive.org/web/20070202164725/http://blog.urbanomic.com/dread/archives/laruelle-derrida.pdf

http://www.onphi.net/

http://www.onphi.net/accueil/

http://www.onphi.org/
#arian_x ✍

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.