اولویت آزادی بیان بر عقیده

اولویت آزادی بر عقیده!

ادعای این جستار به اختصار چند نکته‌ ساده است. یکی اینکه مخالفت با آزادی بیان غیر عقلانی است.دوم اینکه مخالفت با آزادی و به ویژه آزادی بیان علاوه بر غیرعقلانی بودن، غیراخلاقی نیز هست. سوم اینکه
آزادی برای تضمین باور موجه ما به عقیده‌ی خودمان هم ضروری است.
چهارم اینکه آزادی و عدالت قابل تفکیک نیست مگر در عرصه اقتصاد. منظور از آزادی بیان،آزادی سیاسی و آزادی اندیشه است. زیرا همان‌طور که در ادامه اشاره خواهد شد آزادی وعدالت در عرصه اقتصاد می‌توانند کاملاً در تقابل قرار بگیرند. و در آخر اینکه دفاع از آزادی با تعیین چارچوب‌های عقیدتی نقض غرض و فریبی بیش نیست.

ریچارد رورتی مقاله‌ی مشهوری دارد با عنوان اولویت دموکراسی بر فلسفه. در این مقاله رورتی ادعا می‌کند؛ همان‌طور که جفرسون معتقد بود عقاید الاهیاتی نباید به عرصه سیاست ورود داشته باشند، حتی مباحث و بنیان‌های فلسفی نیز باید از عرصه سیاسی طرد شوند. یعنی برای برای مثال نیازی نیست تعریفی از حق یا ماهیت انسان داشته باشیم تا به تعریف اهداف سیاسی برسیم. ما مباحث بنیادین فلسفی را بایست از عرصه سیاسی کنار بگذاریم، همان‌طور که جفرسون و چهره‌های دیگر روشنگری عقاید الهیاتی را از عرصه سیاسی به عرصه شخصی کشاندند. رورتی مدعی است که این نگرش را با خوانش خاصی از جان راولز می‌توان بدست آورد.

حال در اینجا تنها به عنوان مقاله رورتی بسنده می‌کنم، چون صرف‌نظر از اینکه با ادعای رورتی هم‌دلی ندارم،(زیرا خودمتناقض و دارای نقص اساسی است) اصل ادعای او در باب اولویت و تقدم دموکراسی و آزادی کاملاً موجه است. به عبارتی می‌توان با این ادعا که ’ آزادی و دموکراسی بر عقاید اولویت دارند’ هم‌دل و هم‌سو بود اما با استدلال یا جزییات ادعای او مخالفت ورزید.

چند دلیل بسیار ساده و دم‌دستی و پیش ‌پا افتاده برای دفاع از آزادی وجود دارد که با تکیه بر آنها می‌توان از دلایل بی‌شماری که در طول تاریخ عرضه شده چشم‌پوشی کرد.

دلیل نخست که نشان می‌دهد مخالفت با آزادی بیان از نظر منطقی کاملاً پارادوکسیکال است؛ اگر شخصی با آزادی-با هر دلیل و ایده‌ای- مخالفت بورزد یا آن را به آینده‌ای نامعلوم و آخرالزمانی موکول کند، حقی را برای خود قائل شده که برای دیگران قائل نیست. یعنی هم‌زمان با ارائه‌ی این دیدگاه برای خود حق آزادی بیان قائل شده است. به عبارت دیگر ما قبل از ارائه و ترویج هر عقیده‌ای باید به آزادی بیان قائل باشیم و بر سر آن توافق داشته باشیم. نمی‌توان با آزادی بیان-با هر استدلالی- مخالفت کرد و به دام بی‌اخلاقی و تناقض منطقی نیفتاد. باید آزادی را مفروض گرفت و سپس به سراغ ارائه‌ی نگرش خود رفت.

دلیل دوم که در همین دلیل ساده آشکار می‌شود جنبه‌ی اخلاقی آن است که قاعده ذرین اخلاق را زیر پا می‌گذارد.(هر آنچه برای خود نمی‌خواهی برای دیگران نخواه یا برعکس)
پس فرد مخالف آزادی ابتدا ادعایی را مطرح می‌کند که خود آن را قبول ندارد.چون هر ایده‌ یا استدلالی در دفاع از ادعای خود مطرح کند، پیش‌تر برای خود آزادی بیان را خواسته است. در دل همین تناقض جنبه غیراخلاقی آن نیز کاملاً پیداست و نیازی به تبیین پیچیده‌ای ندارد.

اما از این دلیل ساده که بگذریم استدلال ساده‌ی دیگری را هم بسیاری از اندیشمندان مطرح کرده‌اند که مخالفت با آن استدلال تنها از مدافعان ایدئولوژی‌های افراطی برمی‌آید. اینکه حقیقت از دل بحث و گفتگو، نقد و تضارب آراء بر ما تجلی می‌یابد. ضرب‌المثل فلسفی مشهور که می‌گوید ”کسی که فقط لندن را دیده‌ است، لندن را هم ندیده است. ”
هر عقیده‌ای اگر به نقد کشیده نشود، معتقدان به آن عقیده، حتی عقیده‌ی خود را هم نخواهند شناخت چه رسد به دیگر عقاید. زیرا ما تا زمانی که تنها در تأیید نگرش خود بخوانیم، بشنویم و ببینیم، از ضعف‌ها و کاستی‌ها و نقات قوت نگرش خود آگاه نخواهیم شد.

فرض کنید یک شخص در جنگلی متولد و تنها رها شده است که راهی برای خروج از آن نیست. یک روز متوجه می‌شود که قسمتی از جنگل آتش گرفته و معتقد است که اگر ظرف کوچکی بسازد می‌تواند با استفاده از آن ظرف روی آتش آب ریخته تا کم کم خاموش شود.او متوجه نیست مه سرعت گسترش آتش‌سوزی بیشتر از آن است که اگر بخش ناچیزی از آن را خاموش کند، هیچ سودی نخواهد داشت و بنابراین او دست به کار می‌شود که ایده‌ی خود را عملی کند. آیا نتیجه‌ی عمل او خوشایند خواهد بود؟ تنها راهی که می‌توان فرض کرد تا او پی به خطای خود ببرد چیست؟اینکه یک شخص مخالف خطای او را گوشزد کند.

همین مثال در واقعیت هم وجود دارد.هنوز روی کره‌ی زمین اقوام و قبایلی وجود دارند که به سبک بسیار ابتدایی و عجیب گذشتگان زندگی می‌کنند. به قدری زندگی آنان نسبت به زندگی انسان مدرن ناآگاهانه است که بسیاری از متخصصان توصیه کرده‌اند که نباید هرگز به آنها نزدیک شد، چون ممکن است برخورد آنها با زندگی و جهان مدرن شدیداً باعث آزار آنها شود، تا حدی که خطرناک است. اما در عین حال آنها هم‌اکنون با رنج و مشقت بسیار زیادی برخی از نیازهای خود را برطرف می‌کنند که اگر کمی از دانش ما بهره‌مند بودند نیازی به این رنج و مشقت‌ها نبود.

این رنج و مشقت درست به همان دلایلی است که مخالفان آزادی می‌کوشند آن را جاری سازند،یعنی بستن راه ورود اطلاعات و بیان ایده‌ها.

البته این اقوام و قبایل برحسب اتفاقات و شرایط جغرافیایی در این موقعیت قرار گرفته‌اند، اما مخالفان آزادی می‌کوشند تا با اراده‌ی خود جریان تضارب آراء و عقاید را تنگ کنند. البته مخالفان آزادی تا بدین حد آشکارا به دنبال بستن تمام دریچه‌های داده‌ها و اطلاعات نیستن. به همین سبب برخی از مخالفان آزادی می‌توانند خود را آزادی‌خواه‌ترین و دموکرات‌ترین بنامند.(برای مثال استالین- ر. ک: کتاب استالین مخوف-صفحه۲۳۱ )

چون آنها با توجیهاتی خاص به محدود کردن و بستن سرچشمه‌های بیان آزاد می‌پردازند که در ظاهر شاید تا این حد واضح و شفاف نباشد.

نکته چهارم بحث عدالت و آزادی است. در عرصه اقتصاد این دو پدیده ممکن است به تقابل و تضادی بنیادی برسند که این نکته مستلزم بحث بسیار مهم و مجزایی است. اما در سیاست چنانچه راولز به درستی عنوان می‌کند عدم وجود آزادی به نوعی عدم برقراری عدالت و تبعیض نیز هست. به عبارت دیگر بدیهی است که اگر کسی حق بیان و ترویج نگرش و اندیشه خود را برای خودش قائل باشد اما همان حق را به هر شکلی از دیگری سلب کند، آشکارا تبعیض را روا داشته و عدالت را تباه ساخته است. برای برقراری عدالت پیش از هرچیز باید حق آزادی افراد را محترم شمرد و یکی از دروغ‌ها و فریب‌کاری‌های بزرگ، ادعای عدالت‌خواهی از سوی کسانی است که حق آزادی دیگری را تضییع می‌کنند.حق آزادی اندیشه و بیان مانند هر حق دیگری اگر ضایع شود و عده‌ای خاص از آن برخوردار شوند معنایی جز تبعیض و دوری از عدالت ندارد.

نکته دیگر اینکه آزادی با چارچوبی خاص در ساحت اندیشه معنا ندارد. یعنی این ادعا که آزادی محترم است ”اما” در چارچوب فلان عقیده و اندیشه. برای مثال برخی مارکسیست‌ها مدعی می‌شدند که خواهان آزادی هستند، اما در چارچوب خواست پرولتاریا. یعنی اگر کسی مدافع سرمایه‌داری باشد، مدافع ظلم و استثمار است و نباید از آزادی برخوردار باشد. حال چنین چارچوبی از هر مکتب و عقیده‌ای دقیقاً نفی آزادی است و نه دفاع از آزادی. مهم نیست که چه نگرشی این چارچوب را عنوان می‌کند و تا چه حد موافق با نگاه ما باشد یا نه، مهم چارچوب گذاری عقیدتی برای آزادی است. همواره قید و بندهایی برای آزادی مطرح می‌شود، برای مثال توهین یا فحاشی نباید مشمول آزادی بیان باشد که این نکته خود جای بحث مفصلی دارد که آیا اصلاً موجه هست یا خیر، اما قید و بندهایی که طبق یک عقیده یا اندیشه‌ی خاص ارائه شود مغایر با دفاع از آزادی است. دلیل این امر بسیار ساده است؛ اگر ما مثلاً از آزادی بیان سخن گفتیم منظور ما آزادی بیان مخالفان نگاه ماست یا موافقان؟بی‌تردید منظور از آزادی بیان، بیان نقطه نظرات مخالف است زیرا موافقان در استبدادی‌ترین حکومت‌های تاریخ هم نیاز به کسب اجازه برای موافقت خود نداشته‌اند.

نکته آخر اینکه می‌توان پیرامون آزادی به تفصیل سخن گفت و استدلال‌های پیرامون آن را برشمرد، اما نکاتی که در این چندسطر بیان شد ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین دلایلی است که می‌توان در دفاع از تقدم و ضرورت آزادی بیان داشت.

آرین رسولی

کانال تلگرام: @arian_xboy

اینستاگرام: @arianrasouliii

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.