اخلاق و زیست شناسی ( تکامل )

رابطه اخلاق و زیست شناسی

 

برخی از علم گرایان (علمگرایی خام، نوعی از علمی گرایی عوامانه و یا سطحی انگاری علمی ) یا علاقه مندان به علم معتقدند برای بررسی اخلاق تنها به حوزه زیست شناسی نیاز است و نیازی به فلسفه اخلاق یا بررسی اخلاق با رویکرد عقلانی نیست. این نگرش غالباً از بستر عدم شناخت پدیده اخلاق، و تمام جنبه های آن نشأت می گیرد.

 

در این مطلب به توضیح و تعریف همه جانبه اخلاق نمی پردازیم ،بلکه تنها نگاهی مختصر خواهیم داشت بر اینکه آیا زیست شناسی برای شناخت و بررسی اخلاق کافیست ؟ یا ما به روش عقلی،یعنی فلسفه برای ورود به مبحث اخلاق نیاز داریم؟

 

بله ، اگر بگوییم برای بررسی اخلاق تنها به زیست شناسی نیاز داریم، ابتدا و قبل از هر چیزی بخش اصلی و اساسی اخلاق را حذف کرده ایم.یعنی دیگر نگفته ایم برای شناخت و بررسی اخلاقیات به عنوان شرط کافی به زیست شناسی نیاز داریم، بلکه مدعی شده ایم اخلاق اصلا وجود ندارد!در اینجا در چاله ای از پارادوکس ،که ادعای خود ما آن را خلق می کند،گرفتار خواهیم شد.

اما چرا؟

ابتدا برای پاسخ به این پرسش بایداشاره کرد که اخلاق چه وجوهی دارد و منظور ما از اخلاق چیست؟در یک تعریف ساده و فراگیر، اخلاق یک امر عملی است.(در میان اندیشمندان و فلاسفه قدیم در شاخه حکمت عملی بوده است.)

 

بنیادی ترین مساله اخلاق این پرسش است که ؛”چه کنیم؟”، “چگونه رفتار کنیم”؟، “چه عملی صحیح یا خطاست”؟ یعنی بعنوان موضوعی عملی پدیده ایست که اعمال را تعیین میکند. در وجه دوم اخلاق یک موضوع نظری نیز دارد.اینکه اخلاق چگونه پدید آمده و تفاوت میان اخلاقیات در انسانها چه علتی دارد و…

 

برای بررسی اخلاق اگر وجه نخست که اساسا معنای اخلاق از این موضوع عملی آن ناشی می شود را حذف کنیم، دیگر موضوع دوم و بخش نظری اخلاق نیز معنا ندارد.یعنی اگر بشر هیچگاه نپرسیده بود “چه عملی انجام دهم”؟ “چگونه رفتار کنم”؟ و… دیگر سوالات نظری پیش نمی آمد که اخلاق چگونه شکل گرفت، که بتوان از طریق زیست شناسی آن را بررسی کنیم.

 

اما چرا اگر بگوییم بررسی اخلاق از طریق زیست شناسی منجر به پارادوکس می شود،جواب تا حدودی واضخ است. چون زیست شناسی تنها می تواند تلاش کند تا بخش نظری را حل کرده و توضیح دهد. به عبارت ساده تر، زیست شناسی نمی تواند به ما بگوید چگونه رفتاری در مواجه با پدیده ایکس ، رفتار اخلاقی تر است.

برای مثال ؛ اینکه فلان رفتار یا جمله برابر با توهین به یک شخص خواهد بود و عمل شایسته ای نیست، در حیطه متخصص زیست شناسی نیست، این امر بدیهی به نظر می رسد.

 

توماس نیگل( فیلسوف و حقوقدان، فعال در زمینه های فلسفه اخلاق، معرفت شناسی ، ذهن و سیاست) مقاله ای با نام اخلاق بدون زیست شناسی Ethics Without Biology از فصل دهم کتاب پرسش های بنیادین mortal questions منتشر کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت.

 

نیگل در آنجا به تفکیک این دو حیطه عقلی و علمی برای بررسی اخلاق اشاره مبسوط دارد.نیگل به درستی می گوید :جستجو و تلاش برای توضیحی بر آمده از زیست شناسی تکامل در باب اخلاق ، همانقدر نابخردانه خواهد بود که بدنبال چنین توضیحی در باره ی تکامل فیزیک باشیم.به عبارت ساده تر نیگل معتقد است جریان های فکری با نقد و تحلیل همراه با واکنش های فطری ، صورت های جدیدی از فهم را خلق می کنند.

 

اخلاق، گرچه ابتدایی‌تر اما شبیه همان فیزیک است. نتیجۀ ظرفیت انسان است که الگوهای رفتاری و انگیزشی فطری و پیشفرض های شرطی‌شده خود را به نقد و بازنگری گذاشته و اشکال جدیدی از رفتار به وجود آورد. ظرفیت چنین کاری، احتمالاً بنیان‌های زیست‌شناختی نیز دارد. حتی اگر نتیجه وجانبی پیشرفت‌های دیگر باشد، (که هست) اما تاریخ عملکرد این ظرفیت و کاربست مجدد و مداوم آن در نقد و بازنگری آنچه خود به وجود آورده است، بخشی از زیست‌شناسی نیست. زیست‌شناسی ممکن است به ما درباره برخی نقاط شروع مربوط به انگیزش یا ادراک چیزی بگوید، اما در وضعیت فعلی درباره فرایند تفکر که این نقاط شروع را اعتلا داده است، چیزی برای گفتن ندارد.

 

برای حصول برخی پیشرفت‌های اخلاقی ممکن است موانع زیست‌شناختی وجود داشته باشد. بدون تردید، موانع اجتماعی و روان شناختی وجود دارند و احتمال دارد که برخی از آنها عوامل زیست‌شناختی داشته باشندـاخلاق، همانند هر فرایند توسعۀ فرهنگی دیگر، باید دو چیز را در نظر گیرد: نقاط شروع و ماهیت مواردی که قرار است متحول سازد.

 

پ.ن:قسمت آخر این مطلب از مقاله نیگل نقل شده و اگر پیچیدگی در تبیین آن حس شد ، مرتبط با متن اصلی و شرح نیگل است.

منبع

#arian_x

1 دیدگاه برای «اخلاق و زیست شناسی ( تکامل )»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.