فلسفه زیست شناسی و تحویل گرایی چیست؟

فلسفه زیست شناسی و تحویل گرایی چیست؟
ابتدا در یک توضیح مختصر و چند جمله باید گفت : فلسفه زیست شناسی ،مطالعه ، بررسی و پرداختن به خود زیست شناسی و تحویل گرایی به نوعی نقل کلی به جزئی و گذر از زیست شناسی به فیزیک و شیمی است.( نقطه مقابل هولیسم یا کلیت گرایی ) اما در ادامه به شکل دقیق تر به آن خواهیم پرداخت. به شکلی که سوبر و پل تامپسون توضیح می دهند .

تاملات فلسفى در پدیده هاى زیست شناسى و معرفت آن تاریخى طولانى دارد. برخى از موضوعاتى که مورد علاقه فیلسوفان امروزى زیست شناسى است تاریخى دارد که دست کم به زمان ارسطو برمى گردد مانند غایت شناسى، ماهیت قوانین، رده بندى و ماهیت و منطق تبیین و علیت. اما دوران جدید فلسفه زیست شناسى با “مورتون بکنر” آغاز مى شود. بکنر با انتشار کتاب “روش تفکر زیست شناسى” و با استفاده از ابزارهاى تحلیلى و روش هاى معرفت شناسى، متافیزیکى و منطقى، بسیارى از مباحث ذکر شده را مورد بررسى قرار داد.
مى توان گفت دو رویداد عمده در تاریخ زیست شناسى جدید یعنى در این ۱۵۰ سال اخیر، مباحث و دیدگاه هاى تازه اى را به وجود آورده است. اولین و مهمترین واقعه، تکامل داروین بود. مولفه هاى اساسى نظریه داروین: تغییر و تنوع (تفاوت هاى میان موجودات زنده در یک جمعیت)، وراثت، انتخاب طبیعى و جهش گونه ها بود (یعنى در طول زمان، موجودات زنده اى که به طور اولیه در یک گونه طبقه بندى شده بودند باعث به وجود آمدن نسل هاى بعدى خواهند شد که در گونه دیگرى طبقه بندى مى شوند). داروین در کتاب معروف خود منشا انواع براى دو مولفه آخرى، توضیحات مفهومى و شواهد تجربى فراوانى فراهم آورد، اما توضیحات مفصل و شواهدى براى دو مولفه اول (یعنى تغییر و وراثت) در قرن بیستم حاصل شد. در نیمه نخست قرن بیستم نظریه داروین توسط کسانى چون “رونالد فیشر”، “رایت” و “جان هالدن” در نظریه “سنتتیک تکامل” رشد و گسترش یافت. دو بحث بنیادى که از این تلفیق جدید بیرون مى آمد مفهوم “انتخاب” (و ارتباط آن با شایستگى) و تعیین “واحد انتخاب” (یعنى جمعیت ها یا تک تک موجودات زنده یا ژن ها و بعدها ملکول ها) بود.دومین رویداد عمده در زیست شناسى جدید کشف ساختار شیمیایى DNA بود که توسط “جیمز واتسون” و “فرانسیس کریک” در سال ۱۹۵۳ صورت گرفت و به موجب آن تحویل گرایی پر رنگ تر از قبل ظهور کرد.

تحویل گرایی

تحویل گرایى موضوعى بود که به واسطه این کشف جان تازه اى گرفت .یعنی تحویل زیست شناسى به فیزیک یا شیمى و تحویل ژنتیک جمعیت به ژنتیک ملکولى. بحث دیگرى که در پى این کشف به وجود آمد تعریف مناسب ژن بود. (یعنى تعریف ژن باید براساس کارکرد آن باشد یا به وسیله ساختار یا اثر آن). کشف ساختار DNA مباحث پیرامون واحدهاى انتخاب را نیز تحت تاثیر قرار داد. فلسفه زیست شناسى به ساختار نظریه ها، قوانین در بیولوژى، تبیین و پیش بینى، تحویل گرایى، شایستگى و انتخاب و مفاهیم معناشناختى در این علم مى پردازد. مثلا یکى از مباحث فلسفه زیست شناسى مسئله تحویل گرایى است. آیا زیست شناسى قابل تحویل به فیزیک و شیمى است؟ رابطه اى میان تبیین هاى زیست شناسى و تبیین هاى فیزیکى وجود دارد؟ کشف ساختار DNA در ۱۹۵۳ پشتوانه قابل اهمیتى براى تحویل زیست شناسى به شیمى بود. در واقع این کشف اساس شیمیایى یکى از بنیادى ترین مفاهیم زیست شناسى یعنى وراثت را نشان داد. ملکول DNA پایه مادى وراثت بود. تمام اطلاعات ژنتیکى در شکل سه گانه نوکلئوتیدها ذخیره مى شود و از این طریق به نسل بعد منتقل مى شود. حال بحث بر سر این است که آیا ژنتیک جمعیت قابل تحویل به ژنتیک ملکولى است. اگر این تحویل پذیرى ممکن باشد پس این ادعا قابل قبول است که زیست شناسى قابل تحویل به فیزیک و شیمى است. انطباق دیدگاه فیزیکالیستى بر زیست شناسى به وضوح بدین معنا است که باید مادى بودن موجودات زنده را پذیرفت اما حتى اگر موجودات زنده از ماده ساخته شده باشند و نه چیز دیگرى باز این واقعیت باقى است که واژگان زیست شناسى اساساً با واژگان فیزیکى متفاوت است. فیزیکدان درباره ذرات بنیادى، زمان- مکان و یا برای مثال حالت هاى مکانیک کوانتوم صحبت مى کند در حالى که زیست شناس تکاملى درباره تکامل نژادها، اکوسیستم و… سخن مى گوید. و اگر زیست شناسى در فیزیک تحویل شود باز واژگان زیست شناسى و واژگان فیزیک با یکدیگر همپوشانى کمى دارند. تحویل زیست شناسى به فیزیک در واقع به این معنا است که هر واقعیتى که توسط زیست شناسى تبیین مى شود قابل تبیین به وسیله فیزیک هم است. اما اگر هر چیزى در زیست شناسى قابل تحویل به فیزیک باشد این سخن یعنى “اصولاً” (بالقوه) چنین چیزى ممکن است یا عملاً و اکنون(بالفعل) ممکن شده است و به وقوع پیوسته است؟

اصولاً (بالقوه) یعنی علم فیزیک کاملا آرمانى اى خواهد توانست تمام پدیده هاى زیست شناسى را تبیین کند . اما عملاً (بالفعل) یعنى علم فیزیک در حال حاضر و اکنون می تواند پدیده هاى زیست شناسى را تبیین کند.

حال اگر مبناى این تحویل را همانطور که گفته شد تحویل ژنتیک جمعیت به ژنتیک ملکولى بدانیم دو نکته را باید بپذیریم.

۱- تمام واژگان ژنتیک جمعیت باید بدون هیچ کم و کاستى به واژگان ژنتیک ملکولى ترجمه پذیر باشد

۲-تمام قوانین توصیف کننده رفتار موجودیت هاى (entities) ژنتیک جمعیت باید قابل استنتاج از قوانین ژنتیک ملکولى باشد.

اما چالش هاى فلسفى پیرامون این مباحث یکى از بخش هاى فلسفه زیست شناسى است و ذهن اندیشمندان بسیارى را در این حوزه به خود مشغول داشته است.

اما یکی دیگر از نمونه هایی که در علم امروز شاهد هستیم و موجب برجسته تر شدن دیدگاه های تحول گرایی شد.پاسخ به منشا تشکیل حیات و پرسش هایی از این دست می باشد.برای مثال در متنی چند روز پیش در مورد توصیف فیزیکی از سوی فیزیکدانان در مورد منشا و تمایل مواد به حیات گفتیم.

این همپوشانی ها باعث شده تا تححویل گرایان بیشتر بر روی ادعای خود اصرار ورزند.البته به نوعی تعمیم های کلی و فراگیر آنها از این موضوعات چندان مستدل به نظر نمی آید.این نوع استدلال مثل آن است که یک شخص در صنعت پارچه معتقد باشد در صنعت پوشاک کاملا دست چیره ای دارد. آن هم صرفا چون در امر پارچه متخصص است.چنانچه ساز و کار دوخت و طرح و …. نیز کاملا امری مجزاست.

به هر حال این دیدگاه ها در فلسفه زیست شناسی مناقشاتی دارند که قصد ما در اینجا ذکر آنها نیست.بلکه تعرف کلی از فلسفهو زیست شناسی بود. نکته آخر اینکه برخی رویکردهای فلسفی مبتنی بر زیست شناسی را با فلسفه زیست شناسی اشتباه می گیرند.این نکته خطاست. شما ممکن است در مباحث و استدلال های فلسفی از دستاورد های زیست شناسی استفاده کنید،اما این به معنای فلسفه زیست شناسی نیست. بلکه رویکرد زیست شناسی در فلسفه است، و کاملا برعکس ،فلسفه زیست شناسی یعنی رویکرد فلسفی به خود زیست شناسی داشته باشید.

پ.ن: از فیلسوفان مشهور فلسفه زیست شناسى مى توان “الیوت سوبر”،”دیوید هال”، “مایکل روس” و فیلیپ کیچر را نام برد.

منابع:
۱. Philosophy of biology. Elliott Sober ۱۹۹۳.
۲. Biology. Paul Thompson.2001.A Companion to the philosophy of science.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.