۱۶ آذر روز دانشجو
۱۶ آذر روز دانشجو
امروز ۱۶ آذر مشهور به روز دانشجو بود. این روز، به یاد سه دانشجو به نام احمد قندچی، مصطفی بزرگنیا و آذر شریعترضوی که بعلت اعتراض کشته شدند به عنوان روز دانشجو شناخته شد. اعتراض این سه تن به دیدار ریچاردنیکسون معاون رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا و روابط دوبارهٔ ایران با بریتانیا، در تاریخ ۱۶ آذر ،چند ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد بود که منجر به مرگ آنها در دانشگاه تهران شد.
اینکه تا چه حد روز دانشجو متناسب با مفهوم دانشجو گرامی داشته میشود نکته قابل توجهی است. گویی مفهوم دانشجو در جامعهٔ ما با کنشهای سیاسی و مدنی دانشجویان گره عمیقی خورده است. توشهٔ مطالبهگریهای پیشرو، سالیان سال است بر شانه آنها سنگینی میکند و در تاریخ معاصر ما دانشجو در خط مقدم این انتقادات که گاه ساختارشکن نیز بوده قرار داشته است.
اما با تمام اینها یک مسأله نادیده گرفته میشود و آن کارکرد واقعی مفهوم دانشجوست. اینکه غیر از کنشگری، که آن هم در حقیقت وظیفهای درجه دوم در مفهوم دانشجوست، ما چقدر دانشجو به معنای دقیق کلمه داریم؟
با یک نگاه ساده به اطراف میتوان فهمید که اکثر افرادی که ظاهراً دانشجو هستند، در حقیقت
” شغلجو ” و در پی بدست آوردن شغل و درآمد هستند و نه دانش. شاید بدیهیست که اکثر اشخاص اولویت خود را کسب درآمد بدانند، اما مسأله کمی بغرنجتر از اینهاست. کار سادهایست که هرکدام از ما مشکلاتی که گریبان مردم و دانشجویان بعنوان بخشی از همان مردم را میگیرد و تقصیری بر گردن آنها نیست را فریاد بزنیم. مدام به تکرار مکررات بپردازیم و مشکلات بدیهی را بازگو کنیم. اما اگر با ژرفنگری ، دقت و انصاف که در شرایط نابسامان همواره چون دُرّی نایاب میشود بنگریم، یکی از علل متعدد در آشفتگی و نابسامانی هر جامعه از دل همان دانش و دانشجو برمیخیزد. نه اینکه یک به یک دانشجویان مقصر باشند، آنها نیز حاصل شرایط هستند و از خلأ نیامدهاند.اما بایستی تعریف درست و دقیق دانشجویی را فهم کنیم و با دقت، فقر دانشجو به معنای حقیقی را جامعه دریابیم.
دانشجوی حقیقی به این معنا نیست که به هر دلیلی،به جز کسب دانش، سیلی از افراد روانهٔ فضایی با تابلوی دانشگاه شوند بلکه به این معناست که واقعاً در پی ”دانش” باشند. اینکه شغل و درآمد پس از تحصیل یک معیار تعیین کننده است، امری است اجتناب ناپذیر، اما اگر این تنها معیار و ملاک برای دانشجویی شد، دیگر دانشجو بی معناست. کسب مدرک بدون تخصص و دانش کافی نتیجهٔ ناگزیر همین روند میشود.
هرکجا هدف نهایی تنها پول و درآمد باشد ، حتی وجدان کاری نیز حذف میشود و دانش و تخصص نیز از این قاعده مستثنا نیست.به همین دلیل تعداد مدارک با تعداد افرادی که واقعاً تخصص دارند همخوان نیست. اگر شور و علاقهٔ سرشاری در کسب دانش نباشد، تردیدی نیست که دانش به معنای حقیقی – و نه به معنای کاغذی بی ارزش بعنوان مدرک – نایاب میشود. شاید بارها با این پرسشها روبرو شدهاید یا حتی پرسیدهاید که کدام رشته را انتخاب کنم؟ یا این پرسش را با چند رشته بعنوان گزینههای پیش رو آمیخته و سپس پرسیدهاید (یا پرسیدهاند و شما شاهد بودید) که کدام رشته بهتر است؟ این پرسش در اغلب موارد به معنای همان حذف دانش و جایگزینی شغل و درآمد است.
نقل شده: سالیان قبل کسی از یک استاد و هنرمند سینما پرسید: من، هم در رشتۀ سینما قبول شدم و هم شیمی. به نظر شما کدام را انتخاب کنم؟ هنرمند پاسخ داد: شما حتماً شیمی بخوان، چون هنر بدون عشق نتیجه نمیدهد و شما عاشق هنر نیستی؛ وگرنه تردید نداشتی.
..
به گمان من همین سخن را باید درباب کل دانش بکار برد.اصلا موفقیت حقیقی در هر دانشی، نیازمند نگاهی غیر از نگاه صرف مادی است. نگاهی همراه با علاقه و شور و شوق کسب دانش است که معنای دانشجو را زنده میکند . حال اینکه در همان شاخهٔ مورد علاقه،شخص به کسب درآمد هم توجه داشته باشد کاملاً منطقی و بجاست اما در نهایت هر اوضاعی در هر جامعهای، با وضعیت دانش و به طبع دانشجو در ارتباط است.
این ضعف جدی دانش و دانشجویی یا به تعبیر دقیقتر کمبود شدید دانشجوی واقعی در جامعه ما، به این معنا نیست که عمده مشکلات ما در همین مورد خلاصه میشود. معضلات و مشکلات موجود بحث دیگریست. سالها پیش در چنین روزی سه دانشجوی مذکور با گفتمانی خاص اعتراض و جان خود را هم فدا کردند. امروز هم نگاه اعتراضی در دانشجو به همان شیوه جاریست. اینکه وظیفه اصلی که کسب دانش حقیقی است نادیده انگاشته میشود. نقطه مشترک هردوی آنها این است که «دانش جو » به معنای «جویای دانش» نیستند، ولو گفتمان امروز در ظاهر در نقطهٔ مقابل باشد. بنابراین صرفنظر از اینکه چه مشکلاتی در جامعه هست، غفلت از مشکلات مهم و اثرگذارِ دیگر توجیه نمیشود. اگر به تعداد ظاهریِ دانشجویان، دانشجوی واقعی داشتیم، قطعا مشکلات کمتری هم وجود داشت.
آرین رسولی