روانشناسی زرد و شیادان جدید
روانشناسی زرد و شیادان جدید
در قالب شبه علم و خرافههای نوین چند نوع از شیادی را میتوان دستهبندی کرد که با امر خطیر و حساسی به نام «روان» سروکار دارند. از فراروانشناسی (پاراسایکولوژی) گرفته تا روانشناسیهای مثبتاندیشی و انگیزشی و…(حتی روانکاوی که در اینجا موضوع بحث ما نیست) اما یک نوع دیگری از شیادی نیز به سرعت گسترش و رواج پیدا کرده که میتوان آن را«روانشناسی زرد» نامید.
اخیراً نوعی از مشاورههای ”فستفودی” را (بهویژه در فضای مجازی و گاهی در سایر رسانهها) شاهد هستیم که فردی در جایگاه یک رواندرمانگر به پرسشهای مراجعی که نه شناخت قبلی دارد و نه شناخت کافی، به سرعت پاسخ میگوید. برخی از این مدعیان رواندرمانگری واقعاً مدرک و تحصیلات آکادمیک روانشناسی دارند و برخی دیگر حتی همین مدرک را هم ندارند و با جعل و انتحال و سرقت علمی از مطالب دیگران خود را در منصب یک فرد متخصص و همهچیزدان قرار داده و به مشاوره دادن مشغول میشوند. در اینجا موضوع مدرک داشتن یا نداشتن این شیادان جدید نیست، موضوع مشاورههای بیربط و اغلب عتابآلود و پرخاشگرایانهی آنها به یک مراجع ساده لوح، جاهل و از همه جا بیخبر است که در حساسترین مسائل شخصی خود از این افراد درخواست راهنمایی دارند که شاید به جرأت بتوان مدعی شد از خود مراجع نسبت به موضوع جاهلتر هستند.
پرسش اصلی اینجاست که آیا یک روانشناس در جایگاهی قرار دارد که به تمام پرسشهای مربوط به زندگی شخصی افراد پاسخ دهد؟ یا حتی از این فراتر رفته و در مورد همه چیز یک نسخهی کلی بپیچد؟ فیالمثل همهی مردان از فلان حرف یا عمل در فلان موقعیت خوششان میآید و همهی زنان از فلان حرف یا عمل در فلان موقعیت بدشان میآید؟
چه مطالعاتی میتواند مجوز پاسخگویی یک روانشناس به تمام پرسشهای شخصی مربوط به زندگی یک فرد را که هیچ شناخت قبلی و کاملی نسبت به او ندارد را بدهد؟ در اینجا به چند نمونهی تصادفی (خلاصه شده) از پرسش و پاسخ این شیادان(نمونهها از پنج روانشناس متفاوت) دقت کنید:
-پرسشگر: من از چهرهی خودم راضی نیستم، چکار کنم؟
+روانشناس : پولدار شو! پول درآوردن هم که زیاد کار سختی نیست!
-من از چهرهی خودم راضی نیستم،کسی به من توجه نمیکنه.چکار کنم؟
+روانشناس دوم: با استفاده از ادکلن و کفشهای پاشنه بلند و جراحی و کمی ناز و عشوه توجه مردان را جلب کن!
-پرسشگر: حس میکنم همسرم به من علاقه ندارد.
+روانشناس سوم: همین که همسر شما شبها آشغالها را بیرون میبره میتونه نشونهی علاقهاش به شما باشه!
-پرسشگر: جدیدا حس میکنم همسرم به من توجه نمیکنه و دیگه بهم علاقه نداره. مدام سر این موضوع بحثمون میشه!
+روانشناس چهارم: شاید بیشعوره! شاید نفهمه! تو باید باهاش کنار بیای. جر و بحث نکنی. مردها از زنهایی که مدام موضوع رو کش میدن خوشون نمیاد!
این نمونهها به صورت تصادفی از بین فقط ده پانزده پرسش و پاسخ از هرکدام از این روانشناسان شیاد برداشت شده و کافیست با وسواس بیشتر به سراغ انبوهی از توصیههای بیربط و گاهی بهشدت آسیب زنندهی آنها برویم.
نکته اینجاست که کدام پژوهش علمی دقیق و معتبر مجوز این توصیهها را به این روانشناسان زرد و شیاد داده است؟
معضل اصلی درست همینجاست.
اگر با دقت روشمندی علمی را بشناسیم حتی یک پزشک معتبر در مطب خود به معنای دقیق کلمه کار علمی نمیکند! یک پزشک با تکیه بر پژوهشهای علمی و آموزشهایی که آموخته، بیمار را به بهترین روش درمانی که پیشتر شناخته شده ارجاع میدهد. به همین سبب پزشکی را یک فن مبتنی بر علم میدانند و نه یک کوشش علمی مستقیم. این فن کاملاً براساس روشها و پژوهشهای علمی صورت میگیرد و به همین سبب میتوان از علم پزشکی سخن گفت. اما از آنجایی که یک پزشک هیچگاه برای بیمار خود از پژوهشهای علمی مربوط به روشهای درمانی صحبت نمیکند- و نیازی هم به چنین کاری نیست و گاهی اطلاعات دقیقی هم از آن پژوهشها ندارد- این رویه موجب سواستفادهی گستردهی شیادانی شده است که از طریق یک رابطهی مشابه با پزشک و بیمار استفاده میکنند. برای مثال در طب جایگزین که انواع و اقسام روشهای شبه علمی را دارد،(در مطالب دیگری به این دسته از شبه علم پرداختهام) از همین مناسبات بین بیمار و پزشک سوءاستفاده میکنند.
تا اینجا سخن از سواستفاده از علم پزشکی بود، اما دربارهی روانشناسی اوضاع به مراتب از این وخیمتر است زیرا روانشناسی بالینی از اساس یک کوشش علمی نیست و حتی پژوهشهای مربوط به روانشناسی به معنای دقیق کلمه از روشمندی علمی (scientific method) برخوردار نیستند.
بحث و مناقشه بر سر این موضوع بسیار است. برخی معتقدند که علومی مانند روانشناسی و اقتصاد و جامعه شناسی گرچه همچون فیزیک و شیمی و زیست شناسی جزء علوم سخت (دارای روشمندی سختگیرانه) نیستند اما تا حدی از روشمندی علوم بهره بردهاند. اما به هر ترتیب روانشناسی را نمیتوان همانند فیزیک و شیمی و زیست شناسی کوششی کاملاً علمی تلقی کرد.
امانوئل درمن فیزیکدانی که پژوهشهای او در راستای بهکارگیری فیزیک در امور مالی و اقتصادی بوده(مهندسی مالی) و سعی کرد درباب امور مالی با استفاده از روشمندی سخت فیزیک مدل جدیدی را ارائه کند، جملهی جالبی دارد که میگوید:
”در مسائل مالی و اقتصادی ۹۹ قانون ارائه میشود تا ۳٪ جهان توضیح داده شود اما در فیزیک ۳قانون ارائه میشود تا ۹۹٪ جهان را توضیح دهند!
همین مثال را میتوان برای روانشناسی ( و سایر دیسیپلینهای غیرعلمی) درنظر گرفت زیرا در روانشناسی نیز کمیتهای دقیق و تعاریف دقیقی از اصطلاحات برای اندازهگیری و پژوهش وجود ندارد. دنیای انسانی به شدت پرآشوب است و همین امر تاکنون اجازهی بررسی و پژوهشهای دقیق مانند پژوهشهای علمی را به متخصصان این رشتهها نداده است. برای مثال مفهوم خوشبختی بیتردید تعریفی دقیق برای بررسی جهانشمول این مفهوم را ندارد، بنابراین در این حوزهها تنها پژوهشهای معدود و ناچیزی هستند که دارای اعتبار بالا و حتی علمی هستند. حال تصور کنید که روانشناسان زرد از کل روانشناسی نیز فراتر رفته و سعی میکنند درس تمام عیار زندگی خصوصی و عمومی و تربیتی را به نام روانشناسی به مخاطبان کمسواد و بی اطلاع خود ارائه دهند.
گاهی بسیاری از این روانشناسان به درستی از برخی مطالب و ادعاهای شبهعلمی و یا بیاعتبار انتقاد میکنند تا از این طریق مجوز و توجیهی برای فعالیتهای مشابه خود به دست دهند در حالی که نقد درست به مطالب شبه علمی دیگر ابداً به معنای اعتبار پیدا کردن خودشان نیست.
اما چگونه میتوان این حجم از مطالب و مدعای شبه علمی یا بیاعتبار در حوزهی روانشناسی را تشخیص داد؟ چون همانطور ذکر آن گذشت انواع مختلفی از مطالب و ادعاهای شبه علمی در حیطهی روانشناسی وجود دارند. مثل فراروانشناسی (پاراسایکولوژی)، روانشناسی عوامانه (پاپ سایکولوژی) ، روانشناسی مثبتاندیش و انگیزشی و حتی روانکاوی و غیره. اما تشخیص برخی آنها بسیار سادهتر از انواع دیگر آنهاست و همچنین از نظر اعتبار نیز با هم متفاوتند.برای تشخیص نکات معتبر و قابل توجه در این حیطه باید به پژوهشهای علمی و منابع ادعاهای این روانشناسان توجه کرد. گاهی ممکن است یک روانشناس مثلاً درمیان سخنرانیها یا مطالب خود بارها به پژوهشهای آکادمیک ارجاع داده باشد، اما این نه دلیلی برای اعتبار آن پژوهشهاست و مهمتر اینکه نه دلیلی برای اعتبار بقیهی ادهای آن روانشناس در مشاورههای مختلف او. شاید به جرأت بتوان ادعا کرد که بدون شناخت کافی از دنیای علم و پژوهشهای علمی نمیتوان در تشخیص صحت و سقم این ادعاها و مشاورههای شخصی موفق بود. متأسفانه این خلاء دانش در میان اکثریت افراد جامعه وجود دارد و به نظر میرسد گریزی از آن نیست مگر با تحول آموزش و تربیت افراد جامعه، اما کمترین کار ممکن این است که افرا با حداقلی از روشمندی علمی آشنایی پیدا کنند تا از دام اراجیف در امان باشند.
پ. ن: نکات موجود در این جستار شامل بسیاری از پژوهشهای روانشناسی و رشتهای نسبتاً نوپایی مثل روانشناسی تکاملی،علوم شناختی و غیره را شامل نمیشود.
آرین رسولی
👏