پارمنیدس (خلاصه)

پارمنیدس

پارمنیدس در نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد در الئا، متولد شد.پیش از توضیم فلسفه پارمنیدس دو نکتت ضروریست. نکته نخست که در باب تمام فلاسفه باستانی پیشاسقراطی صدق می‌کند، عدم اسناد و مدارک تمام کمال از آنهاست . نکته دوم اینکه اندیشه های این فلاسفه مورد تفسیر و برداشت های کاملا متنوع و متعددی قرار گرفته و آموزه های آنان را به مسائل مختلفی تعمیم داده اند.

گاهی در مسائلی که در زمینه و زمانه قدیم محل توجه نبوده یا به طرز دیگری مورد توجه بوده را هم اندیشمندان بعدی از نقطه نظرات آنان استفاده کرده اند. لذا اگر بنا باشد تنها به تبیین اندیشه اصیل خود این فلاسفه نظر کنیم، ناچاریم تا به کلیات و نکات پراکنده در آراء آنها بپردازیم.

اما مسئله ای که در مورد فلاسفه باستان باید متذکر شد، داوری در مورد آنهاست. اکثر اوقات افراد با معیارهای امروزین به قضاوت این شخصیت ها می‌نشینند. خطای فاحشی که درست مانند این است که یک انسان شکارچی در دوران غارنشینی را بخاطر ممنوعیت شکار در قوانین امروزی به محاکمه بکشیم!

ذهن ما کاملاً در چنبرهٔ روزگار فعلی قرار دارد. معیارها و ارزش داوری های ما نباید با یک نگرش امروزی به تحلیل اندیشمندان دوران باستان برود و البته که چنین امری دشوار است. اما اگر نیک بنگریم، هنگامی که درباب فلاسفه یونان باستان سخن می‌گوییم، افرادی را مدنظر داریم که در زمینه و زمانه ای دیگر سر برآورده اند. زمانه ای که هیچ پیشینه ای در عرصهٔ اندیشه ندارد جز قصه های اسطوره‌ای و فرهنگی آکنده از افسانه پردازی ها. آن هم نه افسانه هایی به مثابه حقیقت و بدون رقیب .

از سوی دیگر این نام ها در بستری از اندیشه ورزی زاده نشده و نباید فراموش کنیم که این شخصیت ها تازه بساط فلسفه ورزی را پهن کرده اند.بدیهیست که بسیاری از اندیشه های آنان امروزه برای ما کم مایه و مردود به شمار می‌روند، اما این نگاه کنونی ما حاصل پیشرفت هایی است که ریشه در همان خطاها و اندیشه ورزی های پرخطا دارد. به همین سبب دانستن تاریخ اندیشه اگر منافعی بهمراه داشته باشد، که به نظر نگارنده چنین است، موضوعی نیست که در این مطالب مجال پرداختن به آنها باشد.

پارمنیدس بر خلاف هراکلیتوس که مدعی بود ”همه چیز” دائماً تغییر می کند،یا شاید در مقام پاسخ به فلسفه هراکلیت میگفت که ”هیچ چیز” تغییر نمی کند.افلاطون نیز نقل کرده سقراط در جوانی نزد پارمنيدس رفته یا دست کم اندیشه او را آموخته است. اما به هر حال مورخان معتقدند که افلاطون تحت تاثیر پارمنيدس بوده است .

راسل نقل می کند فلاسفه جنوب ایتالیا و سیسیل بیش از فلاسفه ایونی که تمایلاتشان عموما علمی و شکاکی بود، مشرب عرفانی داشتند. ریاضیات، تحت تأثير فيثاغورس، در شهرهای یونانی نشین ایتالیا بیش از ایونی به ثمر رسید. چیزی که هست، در آن هنگام ریاضیات به اشراق و عرفان آمیخته بود. پارمنيدس از فيثاغورس متاثر شده است، ولی حدود این تأثر به تحقیق معلوم نیست.

چیزی که به پارمنيدس اهمیت تاریخی می دهد این است که یک نوع برهان متافیزیکی پدید آورد که به اشکال مختلف در نظریات همه فلاسفه پس از او تا زمان هگل، و از جمله خود هگل، دیده می شود. گفته می شود پارمنيدس منطق را ابداع کرده است؛ اما کسانی مثل راسل معتقدند آنچه وی واقعا ابداع کرد دانشی عقلی و متافیزیکی مبتنی بر منطق بود.

پارمنيدس حواس و ادراک ما را خطاکار میدانست. او معتقد بود چیزی که ما از جهان عینی درک میکنیم نوعی توهم و فریب است.شاید از نخستین کسانی که بطور جدی سراغ معرفت شناسی رفت پارمنیدس بود. او عقل را منبع کارآمد برای رسیدن به حقیقت می‌دانست و به نوعی تجربه را خطاپذیر و غیر قابل اعتماد می‌انگاشت.او یگانه حقیقت ذاتی را احدیت میدانست که نامتناهی و نامرئی است. یعنی یک ذات بینهایت نادیدنی را بعنوان حقیقت تلقی میکرد.

این احدیت در نظر او چندان مشخص نیست، گاهی به تعریف مادی نزدیک میشود و گاهی به تعریفی غیر از ماده ی معمول موجود در جهان. او در جایی از آن به عنوان یک کره نام می برد. احدیت او غیر قابل تقسیم بود؛ چون بینهایت بود و در عین حال همه جا حضور داشت.

مثلا چیزی مثل یک کره،اما سراسر عالم را فراگرفته و در عین حال نادیدنی باشد.او برخلاف هراکلیتوس معتقد بود این ذات حقیقی مجموعه اضداد نیست و اصلا اضداد وجود ندارند. هراکلیتوس میگفت هرچیزی یک ضد خودش را دارد مثل گرمی و سردی. اما پارمنيدس معتقد بود که سرد بودن فقط به معنای غیر گرم بودن و یا مثلا مرگ عدم زندگی است.

اصل اندیشه پارمنیدس را می‌توان وجود دانست.او معتقد بود ما اصلا نمی توانیم به چیزی که نیست یا عدم فکر کنیم یا بر زبان بیاوریم. چون هرچه بگوییم یا از آن تصوری داشته باشیم راجع به چیزی است که وجود دارد. یعنی عدم یا نیستی، چیزی غیر قابل تصور است. ما چیزی که هیچگاه وجود نداشته و ندارد را نمی‌توانیم تصور کنیم.

البته اینجا مناقشه ای صورت می‌گیرد؛ اینکه اگر ما یک هیولای غیر واقعی در ذهن خود بسازیم و به آن فکر کنیم، به این معناست که حتما این هیولا وجود دارد؟

در اینجا چند موضع می‌توان گرفت؛یکی اینکه بگوییم بله این هیولا لزوماً بایستی یک وجود عینی داشته باشد و دقیقا همان هیولای موجود در خیال و ذهن ما، جایی در عالم وجود دارد.

موضع دوم اینکه بگوییم این هیولا تنها در ذهن و ضمیر ما وجود دارد اما خود این هیولا وجود عینی و خارج از ذهن ندارد. (به قول قدما بگوییم وجود انفسی دارد اما وجود آفاقی ندارد.) لذا در این‌صورت نیز به نوعی ادعای پارمنیدس رد می‌شود. چون او میگفت ممکن نیست چیزی وجود نداشته باشد و به اندیشهٔ ما خطور کند.

اما موضع سوم این است که بگوییم این هیولا در ذهن ما وجود دارد، در خارج از ذهن ما وجود ندارد، ولی در عین حال سخن پارمنیدس هم مردود نیست و دلیل آن این است که هیولای موجود در ذهن ما از ویژگی‌هایی برخوردار است که آن ویژگی‌ها در جهان خارج از ذهن (آبژکتیو یا عینی) ما وجود دارد. فی المثل اگر ما در ذهن خود هیولایی را بسازیم که دارای دست و پا، ناخن بلند، دندان تیز، دم بلند و دیگر ویژگی‌هاست، یکایک این ویژگی‌ها در جهان خارج از ذهن ما وجود عینی دارند. یعنی ناخن بلند در جهان ما وجود دارد، دندان های تیز،دم بلند پ غیره. به عبارت دیگر تک تک اجزای هیولاها نیز از یک ما به ازای موجود در جهان برگرفته شده‌اند.

آنچه از تعالیم پارمنیدس باقیست چندان منسجم و قابل اتکاء نیست، اما به نظر می‌رسد در میان فلاسفه پیشاسقراطی مورد نقد بسیاری قرار گرفته است. به جز پیروان بعدی پارمنیدس نظیر زنون، فلاسفه پیشاسقراطی تلاش کرده اند به افکار وی اشکالاتی وارد کردند. اما به هر حال پارمنیدس از مهمترین و کلیدی‌ترین فلاسفه‌ای بوده که تا همین امروز برخی از آراء وی بر روی اندیشمندان موثر بوده است.

آرین رسولی

منابع:

برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب رجینالد هالینگ دیل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمهٔ عبدالحسین آذرنگ، تهران: انتشارات ققنوس

3 دیدگاه برای «پارمنیدس (خلاصه)»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *