امپدوکلس ؛ آشنایی مختصر و کلی با زندگی و آراء
امپدوکلس ؛ آشنایی مختصر و کلی با زندگی و آراء
امپدوکلس فیلسوف و عارف پیشاسقراطی در آکراگاس سیسیل بدنیا آمد . تاریخ زندگی او دقیقاً مشخص نشده اما در منابع مختلف آمده اواسط قرن پنجم پیش از میلاد متولد شد و طبق گفته ارسطو در شصت سالگی از دنیا رفته است. او نیز مانند فیثاغورس در صدد ترکیب عرفان و عقاید اسطوهای خود با فلسفه بود، اما در این امر میتوان او را بیش از فیثاغورس آغشته به افسانهپردازی ها و عرفانگرایی دید.( راسل به شوخی فیثاغورس و امپدوکلس را ترکیبی از دانشمند و شارلاتان میدانست.)
نخستین منابعی که در مورد او به نگارش درآمده، مربوط به قرن سوم پیش از میلاد است که البته پر از داستانهای افسانهای به سبک خود اوست.در برخی منابع او را شاگرد پارمنیدس دانستهاند که بعدها پیرو آناکساگوراس و فیثاغورث شد.برخی دیگر از منابع متعلق به همان قرن سوم پیش از میلاد او را شاگرد زنون (زنون شاگرد پارمنیدس بود) دانستهاند. اما به هرحال وی از نظر فکری به این فلاسفه نزدیک بود و با آراء هراکلیتوس اختلاف داشت.
در طول زندگی امپدوکلس تحولات سیاسی در آکراگاس صورت گرفت که از استبداد به نوعی دموکراسی انجامید و در این بین امپدوکلس نیز فعالیت دموکراسیخواهانه داشت و او را میتوان از نخستین اندیشمندان فعال در آزادیخواهی و مبارزه با استبداد دانست.به گفته منابع تاریخی، امپدوکلس پزشک و شاعر هم بود. او به اخلاق عموم مردم توجه جدی داشت و بر این عقیده بود که باید یک برنامه اصلاح اخلاقی اجرا کرد. وی به دزدی مدیران ارشد شهر از خزانه اعتراض سختی داشت .
گویا وی در حملهای به مجتمع هزار نفری یا اشراف، حمله برد و پیشنهاد پادشاهی را رد کرد و حکومت جدیدی بر پایه برابری مدنی پیشنهاد داد.امپدوکلس عادت داشت در شهر قدم می زد گروهی نوجوان پیشاپیش او می رفتند و برده ها و ستایشگران دوره اش می کردند. ارسطو او را به عنوان ابداع کننده فن بلاغت یا همان فن بیان معرفی میکند و همچنین ارسطو مدعی است که امپدوکلس چهل و سه تراژدی، چند رساله سیاسی، یک داستان تاریخی درباره خشایارشا و پیشگفتاری در گرامیداشت آپولون نوشته بود اما روزی تصمیم گرف که تمام این آثار در شان او نیست و از خواهرش خواست که همه آنها را بسوزاند.
معجزات زیادی به امپدوکلس نسبت داده شده است؛ از جمله زنده کردن زنی که بیهوش بود و نفس نمیکشید اما امپدوکلس او را زنده کرده است. البته این روایات افسانهای، از اعتبار تاریخی چندانی برخوردار نیست. از نحوه مرگ وی نیز روایت های زیادی نقل می شود. بعضی معتقدند او در شصت سالگی خود را خفه کرده، برخی مدعی اند هنگام تبعید در پلوپونز دیگر برنگشته و امامشهورترین افسانهای که دربارهٔ امپدوکلس روایت کردهاند، این است که او در دهانهٔ آتشفشان اتنا پرید، به خیال آن که جاودان میماند.
برخی مفسران معتقدند بعد از یک جریان مریضی که در شهر شیوع پیدا کرد و امپدوکلس تشخیص داد که علت آن آب رودخانه هاست و با هزینه خود جلوی آنها را گرفت، نزد شهروندان تبدیل به یک خدا شد. پس از آن به دلیل اینکه مثل خدایان در ذهن مردم جاودان بماند خودش را کشت یا زندگی پنهانی در جای دیگری را برگزید.روایت مشهور خودکشی او این است که لنگه کفش خود را کنار دهانه آتشفشان جا گذاشت، و چون عادت داشت که کفشهای برنجین بپوشد، به آسانی شناخته شد.
چکیدهٔ آراء امپدوکلس
در نگرش امپدوکلس عناصر اربعه یعنی باد،خاک،هوا و آب جاویدان هستند. اما ممکن است به نسبتهای مختلفی با هم آمیخته شوند و مواد مرکب که از ترکیب این چهار عنصر تشکیل شده و ما در طبیعت شاهد هستیم، ایجاد کنند. همبستگی و تجزیه در جهان مادی تغییر ایجاد میکند. این همبستگی و درآمیختنِ مواد با دو مفهوم کلیدی در اندیشه امپدوکلس پدید میآید؛ عشق و نفرت.(یا هر ترجمهای، مثل مهر و کین که در برخی کتب آمده.)
عشق باعث میشود عناصر با هم درآمیخته و همبستگی پیدا کنند، در حالیکه نفرت موجب گسست و جدا شدنِ عناصر میشود. وی خود این عشق و نفرت را نیز مادی میدانست.امپدوکلس گویا سعی داشت نوعی سنتز و راه سومی برای مناقشه میان دو فیلسوف مشهور پیشین به دست دهد. هراکلیتوس و پارمنیدس بر سر ثبات و تغییر در جهان اختلاف داشتند.(در معرفی پارمنیدس توضیح مختصری داده شد)
امپدوکلس بر اساس این فلسفه تلاش کرد هم تغییر و هم ثبات را در فلسفه خود جای داده و از این طریق راه حل و گشایشی ایجاد کند. ثبات در فلسفه او همان عشق و نفرت هستند در کنار عناصر اربعه. تغییر را هم در چهار مرحلهٔ گسست و همبستگی میان عناصر میدانست. یعنی در چهار مرحله به صورت دایرهای این گسست و همبستگی روی میدهد.
مرحله اول وحدت کامل عناصر است که در آن همه عناصر در ذیل عشق در کره هستی بهم پیوسته بودند.یعنی یک کل واحد را تشکیل میدادند. مرحله دوم آغاز انتقال عناصر از پحدت به پراکندگی است، که در اثر نفوذ نیروی نفرت در کره هستی روی میدهد که در مرحله اول خارج از کره بود. در مرحله سوم پراکندگی و از هم جداشدگی کامل عناصر روی میدهد که نشانه تسلط و فرمانروایی کامل نیروی نفرت بوده است. و در مرحله چهارم، بار دیگر بازگشت به حالت وحدت عناصر محقق میشود.
از این چهار مرحله، پیدایش پدیدههای مشخص، فقط در دو مرحلهٔ دوم و چهارم که برتری عشق غلبه داشته امکانپذیر میشود.این مراحل در اندیشهٔ او که در آن نوعی جدال برقرار بود را میتوان به خراکلیتوس نزدیکتر دانست. اما به هرحال او با این مفاهیم انتزاعی سعی میکرد در اندیشهٔ خود ثبات را هم در کنار تغییر حفظ کند. تفکر او تحت عنوان ” مکتب چندگانه گرایی ” شناخته میشود.اما به هرحال امپدوکلس در مباحث نظری، چندان موفق به نظر نمیرسد و در حد مباحث عملی خود، مثل سیاست موثر نبوده است.
آرین رسولی
منابع و مطالعات بیشتر
https://www.iep.utm.edu/empedocl/
Gemelli Marciano, L. “Le ‘demonologie’ empedoclee: problemi di metodo e altro”,
Aevum Antiquum 1 (2003), 205-35Gemelli Marciano, L. Le metamorfosi della tradizione: mutamenti de significato e neologismi nel Peri physeos di Empedocle(Bari, 1999)//Kirk, G. S. and J.E. Raven, M. Schofield, (2nd edn.), The Presocratic Philosophers(Cambridge 1983), ch. 10.O’Brien,
D. Empedocles’ Cosmic Cycle(Cambridge, 1969)Osborne, C. ‘Empedocles recycled’, Classical Quarterly NS 37 (1987), 24-50Osbourne,
C. ‘Rummaging in the recycling bins of Upper Egypt: a discussion of A. Martin and O. Primavesi, ZL’ Empédocle de Strasbourg’, Oxford Studies in Ancient Philosophy 18 (Oxford, 2000), 329-56.Sedley, D. N.’Empedocles’ life cycles’,
in Proceedings of the Symposium Tertium Mykonense (forthcoming, 2004)Solmsen, F. ‘Love and Strife in Empedocles’ cosmology’,
منابع فارسی:
تاریخ فلسفه یونان امپدوکلس جلد 7گاتری, دبلیو. کی. سی (پژوهشگر متون کلاسیک اسکاتلندی، استاد فلسفه باستان دانشگاه کمبریج) , 1906 1981
تاریخ فلسفه کاپلستون جلد اول فصل هشتم،امپدوکلس
تاریخ فلسفه غرب، رجینالد هالینگ دیل ، فصل هشتم:فلسفه یونانی، ترجمهٔ عبدالحسین آذرنگ،تاریخ فلسفه غرب، جلد اول:فلسفه قدیم، برتراند راسل، فصل ششم:امپدوکلس، ترجمهٔ نجف دریابندری