سوفسطائیان چه کسانی بودند؟

سوفسطائیان چه کسانی بودند؟

در این مقاله به یک مکتب فکری یونان باستان یعنی سوفسطائیان می پردازیم. علت توجه به این مکتب کهن، تاثیرگذاری آنها و تداوم این نوع نگرش در جهان کنونی است.شاید کمی عجیب به نظر برسد اما رواج نوع تفکر سوفسطائیان در روزگار ما اگر بیشتر از روزگار باستانی آنها نباشد کمتر هم نیست. مکتبی خاص که فرض های بنیادین منحصر به فردی داشته ، به طرزی که نه می توان این مکتب را یک مکتب غیر فلسفی تلقی کرد و نه می توان آن را کاملا فلسفی نامید. در این مقاله به طور نسبتاً مختصر این مکتب و متفکران سرشناس آن و همچنین سایر نکات مرتبط به سوفسطائیان را بررسی می کنیم.

واژه های یونانی سوفیا و سوفوس
را معمولاً به حکمت ،استاد ،حکیم و نظایر این ترجمه می کنند. البته این دو واژه به معنای مهارت در یک شغل خاص هم بوده است. بعنوان مثال در آثار هومر کشتی ساز ، کشتی ران ، ارابه ران ، مجسه ساز و فالگیر هر کدام در کار خود سوفوس هستند. آپولون در چنگ نواختن سوفوس است و… . شاید بتوان مفهوم متخصص را از این واژه استنباط کرد.

اما سوفیست یعنی دانشور و سوفسطائیان به خاطر مهارت بالایی که در علوم مختلف وقت داشتند به این لقب شناخته میشدند. سپس بخاطر اینکه این افراد برای مقابله بر هر ادعایی استخدام میشدند لفظ سوفیست که معادل واژه ی سوفسطایی است باب شد برای افرادی که به جدل می پردازند و روش آنها در مباحثات و مناظرات و دفاعیات سفسطه نام گرفت.
اهی سوفیسم یا فن سوفسطائی درباره ی مجموعه آراء و به عبارت دیگر تفکر سوفوس ها بکار می رفته است . البته کلمه سوفسطایی یا همان سوفیستس در اصل معنای بدی نداشته است بلکه معنای آن به آنچهکیزی گه از کلمه ی معلم اراده میشد بسیار نزدیک بود. اما پس از مدتی به علل گوناگون معنای ناخوشایند ی به خود گرفت که در ادامه به برخی از این علل اشاره خواهیم کرد.

علل مختلفی در شهرت سوفسطائیان نقش داشته است، مثل حضور آنان در آتن که مرکز و به نوعی پایتخت نظرات و اندیشه های متنوع فلسفی و اجتماعی بود یا تفاوت آن با بینش اشرافی عصر خود که موجب جذب افکار طبقات متوسط و پایین جامعه میشدـ علت دیگر این امر حضور و سخنرانی های آنها در مجامع عمومی مثل میادین ، ورزشگاه ها و مکان ها عمومی بود و ناگفته نماند که نظرات چالش برانگیز آنها در این امر می تواند از مهمترین علل بوده باشد.
سوفسطائیان به دلایل مختلف هم از سوی فیلسوفان مشهوری نظیر سقراط وافلاطون و ارسطو و هم از سوی شهروندان شناخته شده مثل آنیتوس مورد سرزنش واقع شده اند. آنها از سوفسطائیان با پیشینه ای منفور یاد کرده اند .
سقراط که رقیب فلسفی سوفسطائیان بود در مورد علت بی اعتباری سوفسطائیان می گوید : “سوفسطائیان سخنرانان بسیار خوبی هستند اما مهاجرت آنها از شهری به شهر دیگر و عدم زندگی در مکانی ثابت در هنگام بروز مسائل سیاسی مهم از قبیل جنگ و مذاکره برای آنها مایه بی اعتباری بوده است .
علاوه بر این ظاهراً موقعیت خود سوفسطائیان با سلیقه مخالفان ناسازگار بوده است چرا که آنها نه تنها مدعی چیزی بوده اند که در آتن به عنوان یک تعلیم ثانوی محسوب می شده بلکه خودشان نیز نه از سرشناسان آتن بوده اند و نه حتی یک شهروند آتنی بلکه آنها بیگانگان و ایالت نشین هایی بوده اند که نبوغ آنها از محدودیت های شهرهای کوچکشان فراتر رفته بوده و باعث شده بود تا آنهابه شهرهای بزرگ تر مثل آتن بروند و همین بیگانگی اسباب بی اعتباری آنها را فراهم می ساخت.
از طرف دیگر در دولت شهرهای یونان و بویژه در آتن هیچ کس نمی توانست امید داشته باشد که به عنوان یک سیاستمدار به شهرت بسد مگر اینکه می توانست ماهرانه سخن بگوید. سوفسطائیان مدعی بودند که توانایی آموزش این امر را به آنها دارند و آنان را در فضلیت سیاسی و فضیلت اشرافیت جدید یعنی اشرافیت هوش و لیاقت پرورش دهند .
در این کار به خودیِ خود امر نادرستی وجود نداشت اما فن سخنوری ممکن بود برای انتقال اندیشه یا سیاستی بکار گرفته شود که بی غرض نباشد و برای شهر کاملا مضر باشد یا صرفاً برای پیشرفت شخصی سیاستمدار بکار رود. این پیامد مخصوصاً در مورد تعلیماتی که در فن مناظره می دادند مسلماً کمک می کرد که سوفسطائیان به بدی شهره شوند.
علت دیگر اینکه اگر کسی می خواست در دموکراسی یونان پولدار شود اصولاً می بایست از طریق اقامه دعوی و دادخواهی به این مقصود برسد و سوفسطائیان مدعی بودند که راه درست پیروزی در این دادخواهی ها را آموزش می دهند این کار نیز به خودیِ خود نادرست نبود اما پیامدی که به دنبال این کار پدید می آمد این بود که امکان آن وجود داشت که مردم از این کار تعبیر به تعلیم فن عادلانه جلوه دادن امر غیر عادلانه داشته باشند و این پیامد نیز تا حدودی موجبات بدنامی سوفسطائیان در اذهان مردم را فراهم می آورد.
همچنین به این علت که سوفسطائیان استادانی سیار و مردانی دارای تجربه وسیع و نمایندگان واکنشی تا اندازه ای شکاکانه و سطحی بودند این تصور شایع شد که آنان جوانان را از خانه های خود خارج می کنند و گردهم در آورده و آنگاه پیش روی آنها قواعد اخلاق سنتی وعقاید دینی را سخت به انتقاد می گیرند بنابراین سنت پرستان سخت گیر به سوفسطائیان به چشم سوء ظن می نگریستند.
یکی دیگر از واقعیت هایی که باعث ایجاد انتقاد از سوفسطائیان می شد این بود که آنها برای تعلیماتی که به دیگران می دادند دستمزد می گرفتندـ این کار با عرف فلاسفه پیشین یونان جور نبود .این امر در نگاه افلاطون بسیار منفور بوده و سقراط در خاطرات کسنوفون در این رابطه می گوید :

“کسانیکه حکمت خود را در قبال پول به هر کسی که بخواهند می فروشند سوفسطایی نامیده می شود”

ارسطو نیز سوفسطایی را کسی می دانست که از حکمت ظاهری و غیر واقعی خود پول به دست می آورد.
مسئله دستمزد گرفتن سوفسطائیان در مقابل تدریس خصوصی یا عمومی باعث شده بود تا طبقات دارای رویکرد آریستوکراتیک آتنی هر چه بیشتر آنان را تحقیر کنند و نزد سایرین آنها را بدنام کنند.

همچنین نظریه نسبی انگاری سوفسطائیان، تحسین جدل و مناظره نزد آنها، نداشتن معیارهای ثابت برخی از سوفیست های متاخر، تا حدی ب بدنامی آنها کمک کرد.

هرچند تمام علل بد نامی سوفسطائیان را نباید در رفتار خود آنها جستجو کرد چرا که گاهی رفتار اشتباه دیگران باعث ایجاد نوعی تنفر نسبت به سوفسطائیان شده است. مثلاً زمانی که به اقتضای حکومت عوام ، یا دموکراسی در آتن، قدرت کلام اهمیت یافت جوانان سرکش و طمع کار مجذوب فن خطابه و یادگیی آن شدند و در این تعلیمات کم کم کار به جایی رسید که این جوانان دیگر بدنبال این نبودند که به درستی چیزی بیاموزند ، بلکه تنها قصدی که داشتند این بود که هر رأیی را که بخواهند و با منافع آنها سازگار باشد از راه سخنوری کسب کنندـ اگرچه سوفطائیان مستقیما در این اعمال نقشی نداشتند ولی در بدنامی آنان بی تأثیر نبوده است.
تمام این عوامل دست به دست هم داده و منجر به سقوط اعتبار سوفسطائیان شد و از آنها چهره ای مذموم و منفور در تاریخ تفکر ساخت.

نگاهی دیگر به سوفسطائیان

دیدگاه عمده و مرسوم در مورد سوفسطائیان این بوده که در تقابل افلاطون و سوفسطائیان، حق با افلاطون است و ادعای افلاطون در مورد خودش صحیح بوده، یعنی او فیلسوف واقعی و دوستدار حکمت و در مقابل، سوفسطائیان افراد سطحی نگر و فریبکار بوده اند .اما از دهه 1930به بعد شاهد حرکت وسیعی برای دفاع از سوفسطائیان و پیروان آنها هستیم این گروه سوفسطائیان را طرفداران پیشرفت و روشن اندیشی می دانند و از افلاطون و نظریات و قضاوت های او روی می گردانند و اورا فرد مرتجع متعصب و مستبدی می خوانند که با خدشه دار کردن آبروی سوفسطائیان، موجب زوال و اختفای آثار آنان شده است .در این دهه طرز نگاه به سوفسطائیان با تحولی عظیم روبرو شده و نظریات و قضاوت های کاملاً متفاوتی را در این دوره نسبت به این گروه میبینیم مثلا کارل پوپر از سوفسطائیان با عنوان دودمان بزرگ یاد می کند و پروفسور هولاگ در کتاب خوی آزادی خواهی در یونان عمدتاً از آنان نام می برد. به نظر او سوفسطائیان، اندیشه ای کاملاً آزادی خواهانه و مردمی را دریونان نشان می دهند. اندیشه ای که توسط نفوذ کلام افلاطون وارسطو سرکوب شده است.در سالهای اخیر در بررسی آرا و نظرات سوفسطائیان ، شاهد نگاه های متفاوتی هستیم که افکار و اندیشه های سوفسطائیان را طور دیگری تعبیر می کنند.

سوفسطائیان در تاریخ فلسفه ، نقش بسیار جدی داشته اند. علیرغم برخی از تمایلات منفعت طلبانه و اهداف سودگرایانه بعضی از آنها (یا حتی تعداد زیادی از آنان)می توان گفت آنها یک مکتب پر محتوی و غنی بوده اند.

البن لسکی در این باره می گوید:

“هر نظری در مورد نهضت سوفسطائی داشته باشیم همه بایستی بپذیریم که هیچ نهضت فکری از لحاظ بقاء نتایج با نهضت سوفسطائیان قابل مقایسه نیست و مسائلی که سوفسطائیان مطرح کرده اند در تاریخ تفکر غرب هرگز ارزش خود را از دست نداده است.”

دو خصیصه برجسته در سوفسطائیان بیشتر به چشم می خورد: یکی اینکه اشخاصی مدعی بوده و به نوعی معتقد بودند هر آنچه به حال آدمی مفید باشد آشنایی و به تعلیم آن توانایی دارند. و دیگر اینکه استاد خطابه بوند و به شاگردان خود می آموختند که چگونه باید سخن گف تا بتوان شنوندگان را به تحسین و تایید واداشت.
آنها قائل به اصالت بشر و امور بشری بوده و آدمی را از طریق تربیت قادر به همه چیز می دانستند.
سوفسطائیان در دیدگاه معرفت شناختی شکاک بودند . که بر اساس این دیدگاه معرفت فقط نسبت به فاعل شناسایی می تواند تحقق یابد.
قسمتی از تعلیم آنها این بود که به شاگردانشان یاد می دادند تا هر دو طرف یک مسئله را با موفقیت یکسان به اثبات برسانند، همانطور که پرتاگوراس در این زمینه می گوید:
“در مورد هر مسئله دو استدلال متقابل وجود دارد”.

به نظر سوفسطائیان حقیقت جزئی و متغیر است نه کلی و ثابت.(نوعی نسبی انگاری کلاسیک) چون حقیقت برای هر شخص همان چیزی است که او را متقاعد کند و کاملاً ممکن است کسی را قانع کرد که سیاه سفید است. از نظر سوفسطائیان می توان به چیزی معتقد شد ولی هرگز نمی توان درباره چیزی معرفت داشت. در این معرفت شناسی حقیقت برای من همان چیزی است که مرا متقاعد کرده و برای دیگری نیز حقیقت چیز دیگریست که او را متقاعد کرده است.
سوفسطائیان قانون را قرارداد محض می دانستند قراردادی که انسان ها آن را به وجود آورده اند و می توانند با توافق خود آنرا تغییر دهند. افلاطون با این ادعا مخالف بود .از نظر او عدالت و قانون برای خود وجود خاصی دارند و آنچه از دست ما بر می آید فقط این است که سعی کنیم در روابط بایکدیگر درحد امکان مطابق آن عمل کنیم.
آنان می گفتند که قانون را بشر ابداع کرده، یعنی قانون امر طبیعی ضروری نیست بلکه امر امکانی اختیاری است که تابع بشر است.

سوفسطائیان تلاش کردند که زیادی از مشاهدات را گرداوری کنند . آنها اهل دائره المعارف بوده و میکوشیدند از این امور جزئی جمع آوری شده نتایجی عملی و تا حدی نظری بدست آوردند .آنها از مجموعه امور مربوط به تفاوت های عقیدتی و ایمانی که گرد آورده بودند نتیجه گرفتند که محال است معرفتی یقینی و قطعی پیداکرد . از این نظر می توان نتیجه گرفت که روش سوفسطایی مشابه با روش تجربی و استقرائی بوده است.
یکی از تفاوت های سوفیسم (فن سوفسطائی ) با فلسفه پیشین یونان در این بود که فلسفه پیشین یونان با حقیقت عینی سر و کار داشت اما منظور از نتایج عملی سوفسطائیان اثبات و برقراری قواعد عینی که مبتنی بر حقیقت ضروری باشد نبود.

سوفیسم با برگرداندن توجه متفکران به خود انسان یعنی فاعل و متفکر و صاحب اراده ، همچون مرحله ی واسطه ای به کار مهم افلاطونی ، ارسطویی کمک کرد و با ارائه ابزاری برای تعلیم و تربیت ،کاری ضروری در حیات فلسفی و سیاسی یونان انجام داد در حالیکه عقاید “پان هنلیستی” سوفسطائیان مایه اعتبار و ارزش آنهاست. حتی تمایلات شکاکانه و نسبی آنها تا اندازه ای نتیجه ی ضعف فلسفه پیشین یونان و نتیجه تجربه زندگی انسانی بود. رویکرد آنها دست کم به طرح مسائل نوین کمک کرد ولو اینکه سوفیست حل این مسائل را بر عهده دیگران نهاد و خود قادر به حل این شبهات و مسائل نبود.

همچنین مباحثی چون جایگاه قانون و اصول اخلاقی ، نظریه پیشرفت انسان از حالت توحش به حالت تمدن ، مفهوم قرار داد اجتماعی ، نظریات ذهنی معرفت ، ندانم گرایی ، لذت گرایی و سود گرایی ، وحدت نوع بشر، برده داری و تساوی ، ماهیت فضیلت ، اهمیت خطابه و مطالعه زبان وامدار این متفکران و متاثر از آنهاست.

سوفسطائیان به نسبت هایی که حواس یا منطق عقل ارزششان را تایید نمی کرد بی اعتنا بودند و در نهضتی که مبنای آن تعقل بود و سرانجام در بین طبقات روشنفکر ، دین قدیم یونان را در هم شکست ، دخالت و تاثیر عظیم داشتند.
آنان نشان می دادند که تمام متفکران پیشین که در آن دوران مبتنی بر تصورات اساطیری نیز بودند نظریات یکدیگر را نقض کرده اند ، سپس از این موضوع نتیجه گیری کردند که معرفت بشر از رسیدن به کنه و غایت واقعیات عاجز است .مثلاً پرتاگوراس به این نتیجه رسید که معرفت ما بر می گردد به ادراک حسی ما و هر معرفتی برای ما حاصل می شود از طریق همین ادراکاتی است که از طریق حواس برای انسان حاصل شده و از راه ادراک حسی نیز واقعیت را آن چنان که هست نمی توان دریافت و نتیجه می گرفتند که هیچ واقعیتی وجود ندارد بلکه هر شخصی هر چیزی را که ادراک می کند همان چیز برای او واقعیت است و برای شخص دیگر نیز همان چیزی که خودش حس می کند واقعیت است و نهایتاً از این قضایا نتیجه گیری می کردند که هیچ کس نباید با نظر دیگری مخالفت کند چرا که نظر او نزد خودش حقیقت است.

براساس نظریاتی که سوفسطائیان قائل به آن بوده اند می توان آنها را به سه طائفه تقسیم کرد. عندیه ، عنادیه و لا ادریه؛
طایفه عندیه که فیگورهایی چون پرتاگوراس بودند.آنها معتقد بودنز واقعیت تابع اعتقاد است.همانطور که پیش تر گفتیم معتقدند اگر حقیقتی ما را متقاعد کرد آن حقیقت وجود دارد و اگر نه بالعکس. در این نگرش حقیقت وجود ندارد مگر در ترازوی بشر.

سقراط انتقادی معروف به این دیدگاه دارد که می گوید: آیا هنگام وزش باد ، اگر یکی بیشتر از دیگری احساس سردی کرد، میشود گفت که باد برای کسی که احساس سرمای بیشتری می کند سردتر است!!!؟

دسته دیگر یعنی عنادیه فیگورهایی امثال گرگیاس بودند. این دسته معتقدند که هیچ چیز موجود نیست و ما هیچ چیز را نمی شناسیم . اما دسته آخر لاادری ها به هیچ چیز اعتقاد ندارند . فیگور مشهور این دسته پیرهون ، سوفسطائی مشهور می گوید: ” ما نه باید به حس گعتقد باشیم و نه به عقل ، بلکه باید بدون رای و بدون کشش به سمت خاصی بیاندیشیم. هر مدعایی را نه میبایست تصدیق کرد و نه تکذیب.
سوفسطائیان برعکس اسپینوزا، اونامونو و ارسطو که می گفتند علم خودش خواستنی است و “پاداش فضیلت خود فضیلت است” چنین باوری نداشتند.

سوفسطائیان به جز تاثیری که در اندیشه های فلسفی یونان پس از خود گذاشتند ، دستاورد های فکری و فرهنگی نیز داشته اند.
سوفسطائیان در موضوعاتی مثل دستور زبان ، فلسفه اساطیر و دین هم اثرگذار بودند.اما مدعی بودند که فن سخنوری را که برای دنیای سیاست ضروریست پرورش می دهند .
آنها در ستاره شناسی ، هندسه ، حساب ، ریاضیات و… هم فعالیت داشته اند. مثلاً هیپیاس الیسی در ستاره شناسی ، هندسه ، حساب ، دستور زبان ، عروض ، قافیه ، موسیقی ، علم رجال ، اسطوره شناسی و تاریخ دارای تخصص بوده است و در این زمینه مطالبی داشته است. او کاشف معادله ای بود که درجه دوم نامیده می شود که در تربیع دایره به هر نسبت خاصی به کار می رود.
همچنین سوفسطائیان صرف ، نحو و منطق کاربردی را ارائه کردند ، فن جدل را گسترش داده و اشکال استدلال را تجزیه کردند.

افراد سرشناس سوفسطائیان :
هیپیاس الیسی، گرگیاس لئونتیومی، پرتاگوراس تراسوماخوس ، پرودیکوس، انتیس تنس، آلکیداماس کوئسی، آنتیفون، کریتیاس، لوکوفرون ، لوکوفرون

#arian_x

3 دیدگاه برای «سوفسطائیان چه کسانی بودند؟»

  • جولای 3, 2019 در t 5:47 ب.ظ
    Permalink

    مقاله جالبی بود … استفاده کردیم … ممنون در این فضای مشوش طوفانی از افکار متضاد و در دورانِ باروکی و جمع اضداد این مقالات بسیار مفید و مثمرِ ثمر است

    من کلیپ https://youtu.be/GmWlXdSAC6k را به شما پیشنهاد میکنم

    پاسخ دادن
  • بازپینگ: پروتاگوراس بنیانگذار نسبی گرایی - science & philosophy

  • سپتامبر 1, 2021 در t 7:21 ب.ظ
    Permalink

    درین جهان چیزی به اسم مطلق و قانونی عدول ناپذیر وجود دارد.. حتی روزی خواهد رسید که قانون جاذبه تاثیر و کارایی خود را از دست بدهد.. حقیقت یک جوهر نیست بلکه یک اندیشه متغیر است که بر حسب زمان و مکان تغییر می کند.. این خلفت برخواسته از قدرت تخیل و خلاقانه ای است که این جهان را به شکل کنونی خلق کرده و بنا به استدلال کتب الهی همین خلقت کنونی می تواند محو و به شکل دیگری دوباره ظهور کند

    پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *