پروتاگوراس بنیانگذار نسبی گرایی

پروتاگوراس بنیانگذار نسبی گرایی

وقتی به سراغ اندیشمندان دوران باستان، به ویژه یونان باستان می‌رویم و به جد و جهد‌های اندیشه‌ورزی آنان نظر می‌کنیم، به مقولات مهمی برمیخوریم که امروز نیز به طرز فزاینده‌ای اهمیت یافته‌اند. به گونه ای که گاهی افراد مبتدی‌تر گمان می‌برند که این موضوعات و آراء متعلق به اندیشه‌ورزی های جهان معاصر است. پروتاگوراس (490-420 پ. م) نیز یکی از همان فلاسفه‌ای است که اندیشهٔ نسبی گرایی و شک گرایی، که نخستین بار او ارائه داد، امروزه نیز پابرجاست.

هرچند نسبی گرایی و شکاکیت در فلسفه معاصر آغشته به تطور و تحولات اساسی شده است، اما کماکان نطفه و هستهٔ اصلی آن را باید در پروتاگوراس جست. مراد ما در این جستار پرداختن به نسبی گرایی و شکاکیت نیست، بلکه معرفی مختصر و مجمل پروتاگوراس به زبانی ساده و خلاصه است و در باب این نگرش‌ها تنها به ذکر نکاتی که مربوط به پروتاگوراس می‌شود بسنده خواهیم کرد .پروتاگوراس مهمترین فیلسوف میان سوفسطائیان بود.( برای شناخت این مکتب به مقاله ”سوفسطائیان چه کسانی بودند” رجوع کنید)

او از اولین فلاسفه‌ای بود که در مقابل آموزش، شهریه می‌گرفت. شغل او ابتدا باربری بود و سپس خواندن و نوشتن را آموخت. مسافرت‌های زیادی داشت و در نهایت غرق شد و جان باخت. پروتاگوراس را همانطور که گفته شد می‌توان از بانیان نگرش نسبی گرایی، که بعدها شاخه‌های متعددی در اندیشه پست مدرن یافت دانست. او معتقد بود برای تایید یا رد هر موضعی می‌توان استدلال اقامه کرد و هیچگاه حقیقت را نمی‌توان به چنگ آورد. او موضع ندانم گرایی یا آگنوستیک داشت و معتقد بود عمر بشر برای رسیدن به حقیقت غایی بسیار کوتاه است و از آن گذشته خود انسان‌ها معیار داوری ها هستند و بدین ترتیب هیچگاه حقیقتی وجود نخواهد داشت. به تعبیر دیگر او معتقد بود خود ما هستیم که تعیین میکنیم چه چیز حقیقت داشته باشد و هر نگرشی برای هر انسانی که از آن دفاع می‌کند، حقیقت است. پروتاگوراس در آتن به جرم کفرگویی محکوم به اعدام شد اما شاگردان وی او را از زندان فراری دادند و سپس با یک کشتی راهی سیسیل شد. او در همانجا درگذشت. افلاطون انتقادات جدی و صریحی علیه اندیشه‌های پروتاگوراس داشت. او در دو کتاب پروتاگوراس و تئت به نقد آراء پروتاگوراس پرداخت، اما برخی معتقدند افلاطون در آن کتاب‌ها مرتکب مغالطهٔ پهلوان پنبه یا حمله به مترسک شده است. یعنی اندیشه‌های پروتاگوراس را ضعیف‌تر تقریر کرده تا به سادگی آن را رد کند. پروتاگوراس معتقد بود هیچگاه نمی‌توان به حقیقتی رسید که تمام انسان‌ها بر سر آن توافق داشته باشند، بنابراین باید گفت حقیقت برای هر شخصی، جنبه خصوصی داشته و هر کس هرچه گمان می‌کند حقیقت است، برای او همان حقیقت خواهد بود. در نتیجه این دیدگاه هیچ حقیقیتی وجود ندارد. هرکه هرچه می‌پندارد،همان حقیقت است. البته گاهی از این موضوع برداشت اشتباه صورت می‌گیرد. برخی افراد که آشنایی چندانی با این مباحث ندارند تصور می‌کنند یا باید به نسبی گرایی قائل بود یا به آشکار بودن حقیقت(به این معنا که حقیقت آشکار است.) اما در واقع چنین دوگانه‌ای وجود ندارد. این اندیشه بعدها تا امروز شاخه‌ها و سرریزهایی به اندیشه‌های فلسفی پست مدرن داشته و همین امروز نیز موافقان و مخالفان زیادی دارد. البته تحولات بسیاری در جزییات این نگرش و انتقادات به آن شکل گرفته است.(که در اینجا به بررسی آن نخواهیم پرداخت)

پ.ن:چون در مطلب سوفسطاییان به تبیین اندیشه‌های آنان پرداخته ایم،در اینجا از توضیح بیشتر صرفنظر شد.

آرین رسولی

منابع و مطالعه بیشتر

تاریخ فلسفه غرب،رجینالد هالینگ دیل فصل هشتم، ترجمهٔ عبدالحسین آذرنگ، انتشارات ققنوس

تاریخ فلسفه یونان جلد دهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *