نقد به ناسیونالیسم (ملی گراییـ)

جهان وطنی و نقد به ناسیونالیسم

قبل از نقد بر ملی گرایی باید توضیح دهیم که در این مطلب کلیه اقسام و اشکال ملی گرایی اعم از شوونیسم (افراطی) ناسیونالیسم (ملی گرایی به انواع مختلف) فاشیسم و سایر بینش هایی که بر ملیت و هویت ملی تاکید دارند ، مورد نقد قرار می گیرند.

یکی از گرایش های مهم و اساسی در دنیای اندیشه ، گرایش به ملیت و ملی گرایی است. این جهانبینی مانند سایر نگرش ها انواع مختلفی از افراطی گرفته تا متعادل را شامل می شود.از کسانی که آشکارا معتقدند نژاد برتر دارند گرفته تا کسانی که ناآگاهانه و بی جهت از خودشیفتگی هویتی رنج می برند.
ما در اینجا تمام این نگرش ها ولو متعادل را به شکل کلی مورد بررسی و نقد قرار خواهیم داد.

اولین نقدی که بر باورهای ملی گرایانه وارد است و به کلی بنیان و اساس ناسیونالیسم/شوونیسم را سست و حتی ویران می کند،از جنبه ی معرفت شناختی و منطقی است؛ ملیت ، وطن ، ایران و این دست مفاهیم به چه معناست؟ یک ناسیونالیسم/شوونیسم(یا فاشیسم و..) ابتدا باید به این پرسش پاسخ دهد که وطن به چه معناست؟ ملیت چیست؟ میهن او کجاست؟
آیا واژه وطن و ملیت ،واژه ای عینی است؟آیا در جهان خارج از ذهن ما چنین وعژه ای مصداق دارد؟ چرا که ملی گرایان اغلب طوری از ملیت سخن می گویند که گویی در واقعیت عینی جهان چنین مفهومی وجود خارجی دارد، حال آنکه اصلاً اینطور نیست و چنین مفهومی تنها در ذهن انسان ها ساخته و پرداخته شده است.به عبارت ساده تر واژه های ملت، وطن و …برساخته هستند و اگر آنها را در جهان عینی، موجود تلقی کنیم، مرتکب مغالطه شیئ سازی شده ایم.

منتقدان ملی گرایی معتقدند این واژه مشخص نیست چه جنبه ای دارد، یعنی ملی گرایان وطن و ملیت را به یک مرز جغرافیایی نسبت می دهند ؟یا به یک ملت با زبانی خاص؟یا یک ملت با نژادی خاص؟ اساساً وطن کجاها را شامل می شود؟

برای مثال اگر وطن مرز های جغرافیایی ایران است ،پس نقاطی که زمانی جزو ایران بوده و اکنون نیست تکلیف آنها چه می شود؟این مرزها در طول تاریخ همواره کم و زیاد شده اند و اگر ما به فرهنگ و هنر این مرزها افتخار کنیم ،مشخص نیست که باید کدام مرز را ایران تلقی کنیم؟مرزی که در کدام دوره تاریخی به معنای ایران بوده است؟!

نقد دیگر اینکه اگر زبان یک ملت را پایه و اساس قرار دهیم، باز دچار مشکل خواهیم شد. از طرفی در همین مرز ها زبان های دیگر نیز وجود دارد و از طرف دیگر در خارج از این مرزها زبان های متفاوت وجود دارد.(برای مثال تاجیکستان)همچنین ما هیچ زبان خالص و نابی در دنیا نداریم که با دیگر زبان ها مخلوط نشده باشد.

حال اگر نژاد خاصی را برای یک ملت در نظر بگیریم ، هیچ نژاد خالص و نابی نداریم و همچنین در داخل مرز های یک کشور اقوام و نژاد های مختلف وجود دارند و همینطور خارج از مرزهای یک کشور هم نژادهایی مشابه وجود دارند که ملی گرایان به نظر نمی رسد آنان را هموطن تلقی کنند.

اگر آیین و فرهنگ خاصی را نشانه ی ملیت و وطن بدانیم باز همین ایرادات را دارد؛ یعنی در داخل آیین و سنن متنوع وجود دارد و در خارج نیز آیین مشابه آن موجود است.پس ما در گام اول محکم ترین انتقاد را که متوجه ملی گرایی هست را داریم ، یعنی عدم تعریفی واضح ،روشن و دقیق از خود وطن/میهن/ایران و…

حال اگر یک ملی گرا مرزی منطقی و دقیقی را هم تعیین کند و بگوید به این تعریف میگوییم وطن ، در آنصورت باز دو مشکل اساسی پدید می آید. یکی اینکه چه تفاوتی است میان یک هموطن و غیر هموطن؟دوم اینکه چه دلیلی وجود دارد که یک شخص به وطن خود،تاریخ یا فرهنگ خود افتخار کند؟

در مشکل اول فرض کنیم یک هموطن ما در یک شهر مرزی متولد می شود، هموطن دیگری هم یک کیلومتر آنطرف تر از او خارج از مرز کشور ما متولد می شود. چرا باید بین نسبت نفر اول که هموطن بود با نفر دوم که تنها یک کیلومتر فاصله داشت ،تفاوت قائل شویم؟

آیا باید فاصله محل تولد افراد با ما برای ما ارزش محسوب شود؟حتی گاهی فاصله تولد یک نفر در خارج از مرزهای کشور ما با ما نزدیکتر است تا یک فرد متولد شده در داخل. چرا باید محل تولد اشخاص برای ما اهمیت داشته باشد؟در این باب هیچ پاسخ منطقی وجود ندارد.

اما نکته دوم اینکه به چه جهت ما حق داریم نسبت به تاریخ و فرهنگ گذشتگان خود افتخار کنیم و بر خود ببالیم که فلان اندیشمند یا فلان فرهنگ از آن ما است؟ملی گرایان معمولا به چیزهایی در گذشته و تاریخ وطن (مفهوم نامشخص) می بالند و افتخار می کنند ،بدون آنکه خودشان درآنها نقشی داشته باشند.برای مثال من چرا به یک شاعر در تاریخ می توانم افتخار کنم؟آیا من در اشعار یا طرز تفکر او نقشی داشته ام؟هرگز

نکته آخر این است که اگر بپذیریم وطن وجود دارد و آن را یک ارزش بدانیم ، به همین طریق شهر،شهرستان،محل و …هم باید ارزش تلقی کنیم که تمام اینها ترجیح بلا مرجح است و منطقی پشت آنها نهفته نیست.

#arian_x ✍

4 دیدگاه برای «نقد به ناسیونالیسم (ملی گراییـ)»

  • مارس 26, 2019 در t 2:28 ب.ظ
    Permalink

    اولا من ناسیونالیست افراطی نیستم اما به عنوان معتقد به نوعی “وطندوستی میانه‌رو” این متن را از چندین جهت نقد می‌کنم.

    بی شک وطن مفهوم قراردادی است , مرزها ساخته دست بشر و زبان پرداخته ذهن بشر است و فرهنگ‌ها حاصل برهم‌کنش اجتماعات بشری ولی آیا به صرف “بشرساخت” بودن این مفاهیم آیا می‌توان یکجا کل آن‌ها را نفی کرد؟ به گمان من نمی‌شود. جهان‌وطنی اگر به معنای از میان برداشتن مرزها باشد تا به گمان پیروان آن همه انسان‌ها برابر شوند , آن‌گاه باید گفت که مشکل فقط در مرز نیست و باید در ابتدا زبان و فرهنگ از بین برود و تمام جهان تک‌زبانی و تک‌فرهنگی شود. اگر چنین نشود , جهان وطنی نیز بی‌معنی خواهد بود. لازمه چنین کاری نقض آزادی و اراده بشر برای انتخاب عقیده خویش است. چنین چیزی جز در ایده‌های کمونیستی نمی‌توان یافت. در حقیقت چپگرایان افراطی که خود را سوسیالیست (ضد سرمایه‌داری) , انترناسیونالیست و جهان‌وطن (ضد ناسیونالیسم) و آتئیست (ضد دین) می‌دانستند , با ایجاد مفاهیم انتزاعی دیگر یک ایدئولوژی جمعگرایانه مخرب‌تر از دین و ناسیونالیسم و سرمایه‌داری را جایگزین کردند. بنابراین رویای جهان‌وطنی از بسیاری جهات شدنی نیست.

    نکته دوم نیز به گمان اهمیت حفظ تنوع فرهنگهای بشری است. البته که باید آزادی بیان در تمامی کشورها برقرار شود تا همه به سلیقه مطلوب خود دست یابند اما باید به خاطر داشت که در حال حاضر چه جنگ‌های قومی و قبیله‌ای وحشتناکی در جریان است. نباید گمان کرد که همه طرفین دعوا ناسیونالیست‌ها هستند. اتفاقا جهان‌وطن‌های چپ‌زده در اغلب اوقات طرف اقلیت را می‌گیرند. از نظر حامیان حقوق اقلیت حق تعیین سرنوشت برای کُردها , فلسطینی‌ها , چچن‌ها , اویغورها , کاتالان‌ها و … معنا دارد و لاجرم این حق تعیین سرنوشت برای این اقوام ,‌ ریشه در ناسیونالیسم قومی آنها و علاقه‌شان برای ایجاد دولت-ملت‌های جدید و عشق به زبان مادری و سرزمین اجدادی است. بنابراین نمی‌توان هویت یک مردم را نفی کرد. درست یا نادرست خیلی‌ها وطن را معادل مادر در نظر می‌گیرند و می گویند مام وطن. آن‌ها در برابر آسمیله شدن و پذیرفتن سلطه دیگری (خواه امپریالیسم غرب باشد یا شوونیسم مرکزگرای فلان قوم) می‌ایستند و بر آداب و رسوم و زبان و فرهنگ و خاک و وطن خود پافشاری می‌کنند.

    نکته سوم این که همین تنوع فرهنگ بشری است که صرف نظر از بدبختیهای که به‌بار آورده , خوبی‌های زیادی نیز دارد. به گمان من این تنوع محرک صنعت توریسم است. علاقه انسان‌ها برای آشنا شدن با عقاید و طرز فکر سایر همنوعانشان باعث می‌شود که به ممالک و کشورهای گوناگون سفر کنند و به بازدید از آثار باستانی و … بپردازند.

    نکته چهارم در مورد افتخار به اجداد نیز باید بگویم که همانطور که فرزند یک ثروتمند با ناز و کرشمه ثروت خانواده‌اش را به رخ هم‌کلاسی‌هایش می‌کشد (ثروتی که خودش در آن هیچ نقشی نداشته) , اهل یک قوم یا مسلک و دین هم افتخارات (واقعی یا خیالی) هم‌زبانان , هم‌وطنان یا هم‌کیشان خود را به رخ بقیه می‌کشد. به گمان من آنچه که مهم است مطالعه دقیق تاریخ و تدریس آن و فرهنگ‌سازی است تا مردم به دنبال افتخارتراشی‌های موهوم نروند.

    والسلام نامه تمام

    پاسخ دادن
  • ژانویه 15, 2020 در t 2:32 ق.ظ
    Permalink

    سپاس ، من به عنوان یک جهان وطن ، ملی گرایی رو ولو از نوع میانه رو نوعی خودشیفتگی میدونم که شخص ملی گرا با هدف فریب دادن خود به اون اعتقاد داره.

    پاسخ دادن
  • بازپینگ: نژاد پرستی چراغ خاموش و جنگ قره باغ - science & philosophy

  • ژوئن 19, 2023 در t 11:11 ب.ظ
    Permalink

    نویسنده محترم
    درود بر تو که تمام نوشته هات عین حقیقته. و خوشحالم ک حداقل یکنفر در تمام دنیا در این موارد با من هم‌نظر و موافق هستش. چه معنی داره که مثلا یک شخصی در زاهدان به دنیا اومده (ینی به دنیا اومده و دست خودش نبوده)رو هموطن یک شخص بدنیا اومده در ارومیه بدونیم؟ حال آنکه شخص زاهدانی بیشتر با پاکستانی ها هم فرهنگه و شخص ارومیه ای با آذربایجانی و ترکیه ای.

    پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *