پژوهش فلاسفه به جای فلسفه

پژوهش فلاسفه به جای فلسفه

در روزگار ما معضل بزرگی در حوزه اندیشه پدید آمده است که در سراسر دنیا حاکم است.این معضل خلاء یا دست کم کمبود موجودیت فلسفه به معنای دقیق کلمه است.

امروزه اگر به اساتید فلسفه در داخل (به عنوان نمونه) توجه کنید ، یکسره کار آنها تحقیق و تحلیل و بررسی فلاسفه است و کاملا تهی از دغدغه فلسفی هستند.شاید این موضوع کمی مبهم باشد که چه تفاوتی است میان تحقیق و بررسی فلسفی و تحقیق و بررسی فلاسفه.
اما تفاوت میان این دو مثل فوتبالیست با کارشناس فوتبال است یا تفاوت یک کارگردان با منتقد سینما.ما اختلاف واضحی که در این مثال ها وجود دارد را در فلسفه و پژوهش فلاسفه رعایت نمی کنیم.در فضای آکادمیک ما نیز همواره فلاسفه را مورد بررسی و پژوهش قرار می دهیم .

اما چه چیز فیلسوف پژوهی یا تحلیل فلاسفه است و چه چیز پژوهش فلسفی خالص؟
فرض کنیم امروزه ارسطو ،دکارت، دیوید هیوم،کانت و…. زنده بودند.آیا آنها دوباره در باب مسائل قبلی تحقیق می کردند؟ آیا کانت باز هم باز هم به سراغ استدلال های صرف قبلی خود می رفت؟ آیا ارسطو همچنان درباب زیست شناسی با روش ابتدایی خود به تحقیق مشغول میشد؟ به احتمال قریب به یقین خیر

اگر مسأله ها و دغدغه های آنان را بررسی کنیم خواهیم دید که بخش اعظم این دغدغه ها امروز در گستره و حوزه ی علوم مدرن قرار می گیرند.اگر آنها امروزه زنده بودند ،بیشتر وقت خود را صرف پژوهش در دپارتمانهای علمی می کردند.بدون تردید مسائل روز فیزیک ، زیست شناسی، علوم اعصاب دغدغه های فلاسفه بزرگ را شامل می شدند.

اما امروزه اکثر کسانی که تصور می کنند کار فلسفی انجام می دهند یا برخی که حتی خود را فیلسوف می دانند،بیشتر مشغول یک فعالیت تاریخی هستند تا پروژه های فلسفی . البته ممکن است در ظاهر اندکی هم به مسأله ای فلسفی بپردازند، اما همان اندک بررسی آنها نیز گسست و تمایز واضحی با علوم دارد.

پژوهشگران فلاسفه ما(همان اساتید فلسفه یا دانشجویان فلسفه) هیچ رابطه ای با علم ندارند (به جز تعدادی ناچیز) و کاملا با علوم مدرن غریبه اند. به جای اینکه دغدغه های فلاسفه را امروز پیگیری کنند، دغدغه های همان دوره را بررسی می کنند که فلاسفه چه گزاره هایی را تبیین و چه پرسش هایی را بررسی می کردند.

البته جنبه تاریخی و تاریخمندی فلسفه موضوعی است که در جای خود قابل توجه است، اما بخش اصلی فلسفه همان است که دیگر رفته رفته از بین رفته اند.

#arian_x

3 دیدگاه برای «پژوهش فلاسفه به جای فلسفه»

  • مارس 23, 2019 در t 10:35 ب.ظ
    Permalink

    فکر میکنم سخن مشهور استیون هاوکینگ که میگفت “فلسفه مرده است” برای همین بود و منظورش این بود که فلسفیدن هزاران سال پیش و سیصد سال پیش یاحتی صد سال پیش جوابگوی علم مدرن نیست و علم مدرن پاسخ های قابل اتکا تر و قابل اعتماد تری بر اساس تجربیات ممکن الحصول بشر دارد که با مشاهده و آزمایش به دست می آید

    پاسخ دادن
  • اکتبر 11, 2019 در t 10:50 ق.ظ
    Permalink

    با سلام و احترام به تمامی عزیزان اهل فکر.
    بنده چندان با اظهار ” فلسفه مرده است” همدل و موافق نیستم.
    در وهله اول، آری میان کسی که فلسفه می خواند و کسانی که فلسفه درس می دهند و کسانی که فیلسوف هستند تفاوت است.
    این موضوع در تمامی زمینه های دانش، جاری و ساری است.
    کسانی بدنبال هنر هستند، کسانی هنر آموزش می دهند و کسانی هم هنرمندی خالق هستند.
    در باب ریاضیات، و علوم تجربی هم چنین است.
    نمی توان برچسب هنر مرده است یا ریاضیات مرده است را جایز دانست.

    اشکال در تعیین حدود و ثغور فلسفه است.
    زمانی دامنه علم آنچنان محدود بود که تمامی شاخه های دانش بشری اعم از تجربی و غیر تجربی را فلسفه در بر گرفته بود.
    در آن زمان فیلسوف منطق ریاضیات نجوم …هم می دانست.

    عزیزان بخاطر دارند، بزرگ مردی چون ارسطو از پیشکسوتان علوم تجربی نیز بوده و بررسی های بسیاری در زمینه زیست شناسی و زمین شناسی انجام داده است.
    آری در حیطه علوم تجربی، یافته های حدود 2300 سال پیش امروزه اغلب، کارایی و صحت خود را به واسطه پیشرفت علوم تجربی از دست داده است.
    اما حداقل می دانیم بررسی مبادی ورودی و تصورات و تصدیقات مفاهیم بنیادی هر علمی در آن علم طرح و بحث نمی شود و علوم معرفت خود را از میانه راه آغاز می کنند.
    پرداختن به این بخش بنیادین بر عهده فلسفه مضاف آن علم می باشد.
    علم فیزیک از میانه معرفت فعالیت خود را آغاز می کند و همواره نیز رو به پیشرفت است
    اما تعریف و معنا و مدلول مفاهیم پایه ایی آن در فلسفه فیزیک بررسی شده و پاسخ داده می شود.

    تمامی افراد تحصیل کرده دانشگاهی با مدرک PhD در اصل مدرک فیلسوف رشته مذکور را دارند. فیلسوف رشته ژنتیک، فیلسوف رشته فیزیک و …
    درحالی که در تمام طول زمان تحصیل، نیم ترم هم برای فلسفه یا مباحث فلسفی وقت صرف نکرده اند
    بسیاری از پژوهش های واجد نقد جدی، با طراحی سطحی به دلیل عدم نگرش فلسفی به موضوع بوده است.

    به نظر بنده همانگونه که قرنها طول کشید تا علوم تجربی از بدنه فلسفه جدا شود و یا دو صده طول کشید تا روانشناسی از فلسفه مستقل گردد
    احتمال واگذاری بخش هایی از فلسفه به شاخه های تخصصی وجود دارد
    اما فلسفه های مضاف مانند فلسفه اخلاق، فلسفه شیمی و… و به طریق اولی فلسفه فلسفه، قابلیت تقلیل و واگزاری ندارد.
    فلسفه به مثابه ساحتی تفکری در بستر هر علمی سیلان خواهد داشت.
    ارادتمند
    مهدی

    پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *