اندیشمند کیست؟ فراتر از زمان و مکان اندیشیدن

فراتر از زمان و مکان اندیشیدن

اندیشمند کیست؟-در هر برهه‌ای از تاریخ که قرار داشته باشیم، کم یا بیش حوادث مهمی در عرصه جمعی در جریان است. حوادث مهم سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و غیره، که روزمرگی هر شخصی را دستخوش تغییر و تحول جدی می‌سازد.اگر از منظر روان شناختی به انسان‌ها بنگریم، هر کدام برای برطرف ساختن سطحی از نیازهای خود کوشش می‌کنند که همانا هدف آنان در زندگیست. می‌توان با توجه به این کوشش و اهداف، انسان‌ها را در سطوح مختلفی قرار داد. اینکه افراد را در سطوح مختلفی قرار دهیم نه لزوماً به این معناست که کل وجود آنها را ارزش‌داوری خواهیم کرد و نه به این معناست که به کلی از ارزش‌گذاری آنها حذر میکنیم، بلکه به این معناست که آنها را با توجه به اندیشه ورزی یا خردورزی و عقلانی زیستن مورد کنکاش قرار داده و در مراحل مختلف قرار می‌دهیم.

هرم مازلو

آبراهام مازلو نیازهای انسان را در پنج مرحله دسته بندی می‌کرد که به « هرم مازلو » شهرت دارد:

۱-نیازهای جسمانی مثل آب، خوراک، پوشاک و مسکن و…

۲-امنیت. به مثابه امنیت روحی و روانی، جسمانی و…

۳-نیاز به علاقه،محبت و دوست داشته شدن و عشق ورزیدن به دیگری. از خانواده و دوست و آشنا تا روابط با جنس مخالف که مازلو روابط جنسی را نیز از همین قسم نیازها قلمداد می‌کرد.

۴-نیاز به احترام،عزت نفس، شرافت و خلاصه هر نوع استقبال توسط دیگران یا همان کسب تأیید دیگران.

۵-نیاز آخر خودشکوفایی است. پذیرش واقعیت‌ها، توجه به اخلاق و معنویت، مهارت، خلاقیت برای رفع معضلات و مشکلات و حسن نیت از ویژگی‌های خودشکوفایی است.

هدف از اشاره به این مراحل، تبیین و پرداختن به هرم مازلو، تایید و یا نقد آن نیست، بلکه استفاده از توضیح این مراحل برای بیان ساده‌تر موضوع مورد نظر است. اگر دسته بندی مازلو را با حفظ کلیات آن، از پنج دسته به سه دسته تقلیل دهیم می‌توان گفت انسان‌ها در مواجهه با زندگی در سه مرحله جا می‌گیرند:

۱-توجه به نیازهای بنیادین. هر سه مرحلهٔ نخستین از هرم مازلو را می‌توان در این مرحله جمع کرد. یعنی توجه به نیازهای جسمانی نظیر خوراک، پوشاک، مسکن. امنیت جسمانی، اجتماعی، شغل، ثروت، خانواده. همچنین نیاز به رابطه جنسی، احساسی و عاطفی که همگی به نوعی نیازهای اولیه محسوب می‌شوند. (کمابیش)

۲-اما در مرحله دوم می‌توان نیازهای غیر مستقیم در تأمین نیازهای اولیه را مدنظر قرار داد. یعنی تا حدودی همان مرحله چهارم از هرم مازلو.در این مرحله افراد در جهت کسب تایید، تمجید و توجه دیگران هستند.هرکدام به نوعی سعی دارند از نیازهای اولیه فراتر روند. اما فقط در ظاهر هدف آنها از این نیازها فراتر می‌رود. یعنی اکثر آنها، آگاهانه یا ناآگاهانه هدفی جز همان نیازهای بنیادی ندارند، بلکه بطور غیرمستقیم مثلا به کسب تایید دیگران و اعتماد به نفس، یا هر عملی مشغول می‌شوند تا جایگاه بهتری برای تأمین همان نیازهای اولیه بدست آورند. برای مثال سعی می‌کنند به شهرت یا ثروت یا هردو دست پیدا کنند تا بعد بواسطهٔ آن، دسترسی بهتری به هرگونه تأمین نیازهای خود داشته باشند.

۳-اما مرحله سوم ما که ناظر به مرحله پنجم مازلو است، اندیشیدن به فراتر از نیازهای بنیادی است. البته نه لزوماً به معنای فراموشی یا سرکوب این نیازها. اساساً زندگی افرادی که به این مرحله می‌رسند نه کاملاً محدود و معطوف به نیازهای بنیادی است و نه مانند مرحله دوم، به پیشروی از این مرحله تظاهر می‌کند. در این مرحله برخلاف دو مرحله قبلی شخص به روزمرگی و تامین نیازهای بنیادی محدود نمی‌شود، بلکه گسستی حقیقی بین نیازهای بنیادی و نیازهای جدیدی که برای او خلق می‌شوند ایجاد می‌کند. نیازها و اهداف جدید او دیگر در تأمین نیازهای ابتدایی و روزمره خلاصه نمی‌شود بلکه به نیازهایی از جمله همان رفع مشکلات، توجه به دیگران، اخلاق، مهارت، خلاقیت و غیره را شامل می‌شود.در اینجا به تعبیری که در ادامه روشن‌تر خواهد شد، شخص از زمان و مکانِ زیستِ خویشتن فراتر می‌رود.

با توجه به توضیح مختصری که گذشت، می‌توان گفت اندیشمندان تنها اشخاصی هستند که در مرحلهٔ سوم قرار دارند.یعنی اگر بخواهیم برای هرکدام از این سه مرحله مثالی بزنیم، مرحله اول اکثریت جامعه یا به تعبیری عوام هستند که عقلانیت نزد آنها به معیشت و رفع همان نیازهای بنیادی خلاصه می‌شود. از کارگران گرفته تا پزشکان و مهندسان یا افراد در هر قشری ممکن است در این مرحله از عقلانیت متوقف شوند. هانا آرنت چیزی شبیه این رفتارِ محدود به کار و معیشت را در قلمروِ تقلا یا زحمت تعبیر می‌کرد و معتقد بود در این قلمرو انسان با حیوان همسان می‌شود. در این قلمرو، معیشت اندیشان که تنها رفع نیازهای بنیادین را بعنوان هدف می‌شناسند و به تعبیر آرنت غایت قلمرو آنها رفع نیاز زیستی است به یک انسان در سطح حیوانات تقلیل پیدا می‌کنند.اگر برای مرحله دوم در ساحت اندیشه بخواهیم مثالی بیاوریم، بدون شک بهترین مثال وقایع پردازان و تحلیلگران سیاسی و فعالان سیاسی هستند. البته نه تمام آنها بلکه آن دسته از فعالان و تحلیلگران سیاسی که تنها به روزمرگی سیاست، وقایع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روز می‌پردازند و هرگز از پرداختن به این امور روزمره فراتر نمی‌روند. فی المثل همراه با اخبار سیاسی به تحلیل مسائل می‌پردازند و بس. کندوکاوِ عمقِ جهان‌بینی‌ها، نگرش‌ها، فلسفه و اندیشه‌های مختلف مدنظر آنها نیست، بلکه تنها یا برای شهرت و جلب توجه، یا دغدغه‌های روزمرهٔ اقتصادی و سیاسی به این امور می‌پردازند. اکثر آنها به همین ترتیب هرگونه تحلیل و تفکری دارند عمیق‌تر از وقایع‌پردازی و اخبار روزمره نیست. به این معنا که همه چیز در اندیشه آنها در قالب وضع بهتر برای تأمین نیازهای روزمره و بنیادی درآمده و ریشه‌های عمیق وضع جامعه یا جوامع که ریشه در مسائل و موضوعات فرازمانی و فرامکانی دارند مطمح نظر آنها نیست. فرازمان و فرامکان بودن به این معناست که موضوع و مسئله‌ای که به آن پرداخته می‌شود تاریخ مصرف ندارد. علاوه بر این؛ مسائل تنها مربوط به امروز یا رفع نیازشخص، گروه،یا حتی گاهی ملت خاصی هم نمیشود.به عبارت ساده‌تر نگاه اندیشمند تنها به اخبار روز ختم نمی‌شود.برای اندیشمند یا مرحله سوم اگر قرار باشد مثالی بزنیم، بسیاری از فلاسفه و دانشمندان و برخی روشنفکران را نیز می‌توان در این مرحله قرار داد. یعنی افرادی که اندیشهٔ آنان به زمان و مکان خاصی محدود نمی‌شود. تنها این دسته را می‌توان اندیشمند به معنای واقعی کلمه نامید. کسانی که به عمیق‌ترین لایه‌های مسائل، صرفنظر از زمان،مکان یا منفعت شخصی و جمعی خود می‌پردازند. حال ممکن است جد و جهد علمی داشته باشند،یا اخلاقی (یا چندین موضوع مختلف) یا هر موضوع دیگر. نکته مهمی که نباید جا انداخت، این است که اندیشمند لزوماً در عرصهٔ خاصی مثل علم یا فسفه قرار نمی‌گیرد. می‌توان درهنر، ادبیات، علم، فلسفه، سیاست و هر حیطهٔ دیگری اندیشمندان را یافت. فی المثل وقتی به ادبیات مشروطه نظر می‌کنیم، اغلب متون ادبی آن روزگار، تنها محدود به همان دوره می‌شود.یعنی هیچ کاربردی فراتر از زمان خود ندارند به همین دلیل نمی‌توان صاحب آن را اندیشمند نامید. اما برخی از آنها چنین نیست و دلمشغولی‌های آنها محدود به آن روزگار نمی‌شود.

نکته دیگر اینکه این توضیحات به این معنا نیست که اندیشمند فقط و فقط به موضوعات و مسائل فرازمانی و فرامکانی نظر دارد، ممکن است به مسائل روز نیز بپردازد، اما نه اینکه محدود و محصور زمان و مکان باشد. از این نظرگاه اگر مراد این جستار را دریابیم، می‌توانیم نسبت تعمق یا سطحی نگری را هم بسنجیم. سطحی در اینجا به معنای محدود شدن به روزمرگی است.مورد مهم دیگری که وجود دارد، سوءبرداشت‌هایی است که در مرحله دوم رخ می‌دهد.اکثر افرادی که در دسته دوم قرار می‌گیرند، هم توسط سایرین و هم توسط خودشان دچار توهم خردورزی و اندیشمندی می‌شوند. یعنی تصورشان بر این است که ایشان در قشر اندیشمندان قرار دارند و سایرین عوام. در حالیکه اگر اصطلاح دیگری بکار ببریم، اینها شِبهِ‌اندیشمندان با همان ماهیت عوام هستند،نه بیشتر. این دسته هر کوششی که دارند با گذشت سال‌های ناچیزی، تنها بدرد صفحات تاریخ می‌خورد و بس.حتی می‌توان مدعی شد که گاهی از همان دستهٔ نخست یا عوام به مراتب بی مایه‌تر هستند.

البته این ارزش‌داوری‌ها همگی تنها از منظر اندیشه ورزی است و حالت توصیفی دارد، نه آنکه ارزش انسان‌ها را در سلسله مراتب قرار دهیم و دسته ای را فرادست بدانیم. نکته آخر اینکه گاهی افراد در عمل به مسائلی از جنس مسائل یک اندیشمند می‌پردازند، اما با هدف و نیت مشابه همان دو دستهٔ دیگر. مثل کثیری از دانشمندان.اما از آنجایی که نیت و هدف حقیقی اراد در ذهن آنها نهفته است، هیچگاه نمی‌توان در باب آنها داوری داشت .

آرین رسولی

آدرس کانال تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *