شعرزدگی پرده‌ا‌ی بر قامت عقلانیت

شعرزدگی پرده‌ا‌ی بر قامت عقلانیت

شعر نگو! این تکه کلام رایج در فرهنگ زبانی ما، مفهومی کاملاً به‌جا و به حق را ادا می‌کند. وقتی یک شخص عبارات و گزاره‌های نامربوط یا پر از ایراد و خطا را بیان می‌کند، می‌توان گفت شعر نگو!

اما همین شعر آفت اصلی وشاید به جرات بتوان مدعی شد که اساسی‌ترین عامل ضعف فرهنگی در تاریخ ماست و سراسر محیط فرهنگی ما، از عموم مردم تا اندیشه‌ورزان، کاملاً تحت سیطره‌یِ بی چون و چرای شعر است. قرابت با شعر و ادبیات امر نیک و پسندیده‌ای است اما اگر یک فرهنگ ، میان عرصه‌ی شعر و عقلانیت تمایزی قائل نشود، آنگاه بدون شک دچار زوال خواهد شد.

در فرهنگ ما چنین امر نامطلوب و شومی رخ داده است که میان عرصه شعر و فلسفه تمایزی ایجاد نشده و شاعران جای فلاسفه و اندیشمندان را قُرُق و تصاحب کرده‌اند و به تعبیری شاعران در جایگاه معلمان عقلانی تکیه زده‌اند.
نهایت کارکرد شعر را می‌توان در زینت‌بخشی به کلام، در بیان احساست و ذوق آدمی جست اما در فرهنگ شعر‌زده‌ی ما پای شعر از گلیمش بسی درازتر و وارد حیطه اندیشه‌ورزی شده است. ما برای اندیشه‌ورزی نیز به سراغ شعری رفته‌ایم که با آن منافات دارد. زیرا زبان شعر، زبانی کاملاً مغالطه‌آمیز، آغشته به تناقضات پی‌در‌پی و آلوده به نواقص منطقی و عقلانی است.

این خطر، یعنی نشاندن شعر و شاعر در جایگاه معلمان فرهنگی و عقلانیت‌ورزی، خطری است که افلاطون در دوران باستان به درستی شناسایی کرده بود.
طبق شواهد تاریخی افلاطون در آغاز جوانی شاعر بوده و پس از آشنایی با سقراط شعرهایش را سوزاند و شاعری را کنار نهاد و بع فعالیت فلسفی پرداخت . چون آشنایی و شاگردی سقراط به او نشان داد که شاعری ارزشی ندارد.

از نظر افلاطون شاعران شایسته مربیگری افراد جامعه نیستند. افلاطون شعر را برای جوانان جذاب و اثرگذار می‌دانست و به همین سبب معتقد بود شعر خطرناک است. 

صرفنظر از آراء افلاطون، اگر با دقت و تأمل بیشتری به بررسی اشعار بزرگان شعر و ادب بنگریم، گرچه آنها را تحسین برانگیز و درجای خود دارای کارکرد خواهیم یافت، اما به وضوح شاهد تناقضات منطقی و به نوعی عقل‌ستیزی آنها خواهیم بود. شعر عرصه‌ای است که با سِحرِ کلام، مخاطب را چنان محسورِ خود می‌سازد که از محتوا و درون‌مایه کلام سوال نمی‌کند. به همین سبب شما در کتب اشعار بزرگان، اگر نیک بنگرید تناقضات آشکار خواهید یافت .

در میان شاعران خودمان نیز از این قبیل اشعار به وفور یافت می‌شود که به ستیز با فلسفه، علم، ریاضی، منطق و به کلی هرگونه کوشش عقلانی پرداخته‌اند.(از اشاره به این اشعار بی‌شمار صرفنظر می‌کنیم) حال ما بار گران عقلانیت و خردورزی را بر دوش همین شعر نه چندان توانایی گذارده‌ایم که گاه و بی‌گاه به عقل و علم تاخته است. هرچه شعر و شاعر را ارج نهادیم و فربه کردیم، عقلانیت و فلسفه‌ورزی را نحیف‌تر ساخته‌ایم.
به طور کلی شعر نه زبانی برای اندیشه‌ورزی است و نه عرصه‌ای برای تعلیم و تمرین عقل، و دقیقاً همان شعری است که در ابتدا بدان اشاره رفت؛ همان شعر در اصطلاحِ «شعر نگو!».

دنیا بدون هنر، ادبیات و شعر غیرقابل تحمل می‌شد، اما دنیایی که در آن هرکدام از این مدیوم‌ها جای فلسفه و عقلانیت را بگیرند، ناگوارتر.

این مدعا به معنای شعرزدایی و پس زدن و نفی شعر نیست. حتی در بیان فلسفی می‌توان از ابیات و تمثیل‌های شعر بهره جست و گاهی کلام را با آن زینت بخشید، اما نه شعرزدایی و نه شعرزدگی ره به جایی نخواهد برد.(پیش‌تر در جستار دیگری نیز به این موضوع پرداخته شده بود.)

آرین رسولی

4 دیدگاه برای «شعرزدگی پرده‌ا‌ی بر قامت عقلانیت»

  • جولای 12, 2020 در t 12:29 ق.ظ
    Permalink

    درود جناب آقاي رسولي
    در تاييد فرمايشات جناب عالي عرضي دارم
    شايد به همين دليل است كه در باور بعضي از مردم ما رجزخواني ارزشمند تر از عمل كردن است، ميبينيم كه در شاهنامه رستم بيش از اينكه بجنگد رجز ميخواند، شايد اين امر در دوران كهن گاهي كار ساز بوده است اما شاهديم كه در اين دوران محلي از اعراب ندارد.
    جاي شعر در كتاب خانه و موزه است مثل آثار داوينچي
    گاهي بعضي شعرا و حتي نويسندگان ما تصور ميكنند كه ميتوان حقايق را در پشت كلام فاخر وارونه جلوه داد كه البته اين توهم ريشه در باور مردم از شعر و ادبيات دارد.
    نيچه در جايي ميگويد شاعران دروغ گويند و من هم شاعرم كه البته اين گفتار او شعر نيست.

    پاسخ دادن
    • جولای 17, 2020 در t 5:28 ق.ظ
      Permalink

      سپاس از دیدگاهتون. اتفاقا این سخن نیچه ابتدا در متن اومد و بعد حذف شد.

      پاسخ دادن
  • جولای 10, 2021 در t 2:50 ب.ظ
    Permalink

    ممنون از پست های باارزشتون
    در رابطه با این موضوع دکتر علی شریعتی هم آثاری مثل لیلی و مجنون را نقد کرده بودند و تقریبا بسیاری از آثار سده ی ششم به بعد که یک انسان که مجنون است حاضر است سگ کوی لیلی شود…. اما افسوس که حالا هم در مدارس چیزی به نام فلسفه به عنوان دروس عمومی وجود ندارد ولی لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد را به بچه پنجم دبستانی می آموزند

    پاسخ دادن
    • جولای 12, 2021 در t 6:23 ب.ظ
      Permalink

      سپاس از بیان دیدگاه مفیدتون.

      پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *