فلسفه ، صلح و جنگ

فلسفه ، صلح و جنگ

از آن جایی که فلسفه در ایده پردازی و تحلیل های عقلانی بر پایه منطق و استدلال نقش اساسی دارد، در مورد جنگ و صلح نیز باید به سراغ فلاسفه هم رفت. (اگر نگوییم تنها باید به سراغ آنها رفت)در دوران کنونی که بشریت در آن قرار دارد ، بیش از هر زمان دیگری باید به ندای فلسفه در باب صلح گوش داد. دنیایی که اقتصاد آن جهانی شده است اما همچنان از جهان وطنی فاصله زیادی دارد. تعصب و عدم تحمل و سوتفاهم که همچنان موجب تنش های جدی می شود. جنگ و خطر جنگ در جای جای کره زمین وجود دارد. از جنگ ها یا درگیری های کوچک گرفته تا به قول جان گیتینگ ابر جنگ های هسته ای که همچنان بالای سر انسانهاست.در دنیای امروز هر طرفی این ادعا را دارد که ” با جنگیدن بدنبال صلح است”. این پارادوکس به وضوح وجود دارد . خطاهایی از سیاستمداران و قدرت های بزرگ صورت میگیرد که آشکارا غیر اخلاقی هستند، ولی هیچگونه تغییری در آن حداقل تا امروز میسر نبوده است. اما شاید توجه به فلاسفه و اندیشمندانی که درباره صلح سخن گفته اند ، الزامی به نظر برسد. ولی نکته عجیب این است که حتی وقتی بزرگترین فلاسفه و اندیشمندان از صلح سخن گفته اند، مورد توجه و استقبال قرار نگرفته است. با اینکه آراء دیگر همان فلاسفه شدیدا مورد توجه بوده است.درست است که فلاسفه قانون گذار جهان نیستند اما کمک می کنند تا اصول اخلاقی را روشن کنیم ،به واقعیت نزدیک شویم و افکار غلط را بهتر تشخیص دهیم.فلاسفه چینی در روزگار گذشته ، از حدود 400 پیش از میلاد تا 200 پ.م ، مکاتب متعددی را نمایندگی میکردند و در دروازه های شهر برخی اصول اخلاقی را مینوشتند. آنها نقش استراتژیست های حاکمان را هم برعهده داشتند و به حاکمان مشاوره می دادند.از جمله حمله یا عدم به ایالات همسایه . مکاتب اصلی آنها مثل کنفسیوسی ها ، موهیست ها و دائوئیست ها ( پیروان آیین تائو) علیه جنگ طراحی شده بودند و هم از لحاظ اخلاقی و ارزشی و هم از لحاظ عملگرایی. منگزی (منسیوس) شاگرد برجسته کنفسیوس هشدار می داد که جنگ برای تصرف شهرها یا قلمروها همواره به فاجعه منجر خواهد شد.او می گفت : “اگر حاکمان عشق به کشور خود را به کشورهای دیگر هم داشته باشند ، هیچکدام مرتکب تجاوز نمیشوند.دائوئیست ها از استاد خود لائوتسه ( لائوتزو ) نقل میکنند : “رابطه ایده آل بین ایالتها چنان است که میان آنها بقدری نزدیکی هست که می توانند صدای مرغ ها و سگ های همسایه خود را بشنوند ولی با این حال آنها یکدیگر را راحت و تنها بگذارند.” (یعنی به ایالات همسایه حمله و دخالت نشود) همه این فلاسفه تلاش می کردند تا حاکمان پیرو مکتب رقیب نشوند.حدود دو هزاره پس از آن در 1516 ، فیلسوف و ادیب اومانیست دسیدروس اراسموس که متون وی توسط پادشاهان و کشیش ها خوانده میشد(به علت نزدیکی او به دستگاه پاپ و حاکمان) تاکید بسیاری روی صلح داشت. او همچنین برای تعلیم پسر ژاک چهارم پادشاه وقت به دربار دعوت شده بود.او به حاکم جوان هلند توصیه میکرد که “مهمترین” وظیفه وی این است که “در زمان صلح عاقلانه رفتار کنید تا از هرگونه نیاز به جنگ جلوگیری شود.”همکار انگلیسی وی ” جان کولت ” (که با اراسموس ارتباط مکتوب داشت) همین توصیه ها را برای هنری هشتم بیان می کرد و علیه جنگ با فرانسه سخن میگفت. اراسموس با استدلال های عقلی و اخلاقی در له صلح و علیه جنگ موعظه می کرد.دو دهه پس از تاسیس مستعمره‌ی اسپانیایی در امریکا، اراسموس با استعمار و استبداد مخالفت کرد. او میگفت مستعمره‌سازی چیزی جز سرقت نیست.او رساله‌ی “جنگ تنها برای آنانی نعمت است و شیرین که تجربه‌اش نکرده‌اند.” را به رشته تحریر در آورد، اولین کتاب برجسته در تاریخ اروپا که در دفاع از صلح بود. البته درون‌مایه‌ی صلح در سراسر آثار اراسموس وجود دارد. او در وصف حاکمان جنگ طلب می نویسد : “”آن الهه‌های انتقامِ کینه‌توزی که هر زمان مارهای‌ خویش را رها ساخته و با شهوتِ جنگ ، بر قلوب انسان‌ها می‌تازند.”او در سال 1517 «شکایت از صلح» را نوشت که برعکس عنوانش شکایت از جنگ بود. او در این کتاب بسیار پرفروش در تاریخ کتب می نویسد: “کجاست آن رودی که با خون انسانی رنگین نشده باشد؟ همه‌ی جنگ‌ها بوالهوسیِ شاهزادگان، به اسم مردمی بوده است که این نزاع‌ها به هیچ وجه دغدغه‌‌شان نیست.”هیچ کتاب دیگرِ اراسموس تا این اندازه با توهین روبرو نشد. کتاب از طرف سوربن محکوم و در ملاء عام سوزانده شد. در سال 1559 ترجمه‌ی اسپانیایی به امرِ خوان والدز، مامور اصلی تفتیش عقاید، ممنوع و در هلند اسپانیایی سوزانده شد.اراسموس را شاهزاده اومانیسم ( انسان گرایی ) می دانند و تاثیر جدی بر مارتین لوتر مشهور داشت. به عبارتی لوتر اندیشه های خود را از اراسموس وام گرفته بود. آن دو نامه نگاری هایی نیز با هم داشتند. هرچند اختلافاتی داشتند که بعدها منجر به قطع رابطه مکتوب آنها شد.لوتر را می توان نسبت به اراسموس رادیکال تر دانست. اما مهمترین نقش را در اندیشه های لوتر ، اراسموس ایفا کرد.

راسل

چند قرن پس از آن در 1916 راسل به تأمل در اخلاق جنگ پرداخت. او به دلایل واقعی جنگ جهانی اول، و اینکه چگونه افکار عمومی در انگلیس با میهن پرستی و نفرت پراکنی فریب خورد.وی اشاره می کند : تمام قدرت های بزرگ اروپا دقیقاً دارای یک هدف بودند ؛ توسعه قلمرو ، تجارت و اعتبار. تنها تفاوت این بود که آلمانی ها دارای سهم کمتری بوده و آرزوی افزایش آن را داشتند و انگلیسی ها می خواستند آنها را انکار کنند. هر دو طرف بدون توجه به هزینه ها، پیروزی کامل را می خواستند.هر دو طرف بدون توجه به هزینه های جنگ، پیروزی کامل را می خواستند. راسل میگفت با توجه به مزایای احتمالی پیروزی خود، کم و بیش کور می شویم و شرارت های اجتناب ناپذیر جنگ را نمیبینیم. او نیز همچون اراسموس و دیگران تحت فشار قرار گرفت .راسل به خاطر فعالیت‌های ضد جنگ در جنگ جهانی اول از دانشگاه ترینیتی اخراج شد و دوسال بعد به مدت پنج ‌ماه به زندان فرستاده شد. راسل اقدامات صلح طلبانه متعددی را انجام داد، مثل کمپین هایی که ضد هیتلر، انتقاد از استبداد و دیکتاتوری در شوروی،(او با لنین رهبر وقت شوروی ملاقات کرد) اعتراض علیه دخالت ایالات متحده در ویتنام و تأسیس انستیتوی دفاع از صلح . او مجدداً در 89 سالگی به دلیل شرکت در تظاهرات علیه فعالیت‌های هسته‌ای در لندن، هفت روز به اتهام “نقض صلح”(!) در زندان بریکستون بازداشت بود. جالب است که قاضی برای این‌ که راسل بازداشت نشود ، از او خواست به “رفتار خوب” متعهد شود و او پاسخ داد: “خیر. متعهد نمی‌شوم.”

مانیفست راسل-اینشتین

بیانیه مشهور و ماندگار راسل-اینشتین (معروف به مانیفست راسل-اینشتین) بیانیه‌ای است که در1955، توسط برتراند راسل، در فضای جنگ سرد در لندن منتشر شد . پیش‌نویس این بیانیه که موضوع آن هشدار درباره خطرات حاصل از گسترش سلاح‌های هسته‌ای برای جامعه بشر بود، توسط برتراند راسل تهیه و توسط یازده دانشمند به امضا رسید.اسامی امضاکنندگان این مانیفست: ماکس بورن، پرسی ویلیام بریجمن، آلبرت اینشتین، لئوپولد اینفلد، فردریک ژولیو کوری ، هرمان مولر ، لینوس پاولینگ، سیسل فرانک پاول، ژوزف روتبلات ، برتراند راسل، هیدکی یوکاوااقدامات موثر دیگری از راسل وجود دارد که مجال پرداختن به یکایک آنها نیست. از جمله برقراری دادگاه مشهور به دادگاه راسل . که راسل به همراه فلاسفه مشهور دیگر آن را ایجاد کردند. کسانی همچون ژان پل سارتر ، ای جی آئر، دوبووار و بزرگان دیگر .آنها به جنایات جنگی ، تجاوز به کشورها، نقض حقوق بشر و اخلاق توسط قدرت ها و کشورهای مختلف می پرداختند. تمرکز اصلی آنها در ابتدا جنایات جنگی ایالات متحده بود. آنها در اهداف خود آورده بودند که این دادگاه گرچه قدرت مجازات ندارد، اما می تواند اینگونه جنایات را برملا کند.بر اساس این ایده ، سالهاست چنین دادگاه هایی توسط نهادهای بین المللی برگزار می شود. برای مثال در سال های اخیر دادگاه راسل با حضور افراد سرشناسی مثل راجر واترز (عضو مشهور گروه موسیقی پینک فلوید) درباره فلسطین برگزار شده است. در بیانیه این دادگاه آمده که این دادگاه به قربانی شدن مردم فلسطین ، که از داشتن کشور مستقل محروم شده اند می پردازد.این چند فیلسوف که بعنوان نمونه هایی از فلاسفه ذکر شد، فلاسفه و اندیشمندان بزرگ دیگری فعالیت ضد جنگ داشتند. از کانت تا کسانی نظیر چامسکی . می توان به همه این مثال ها انتقاد کرد که آنها درواقع فعالیت فلسفی نمی کردند و این جنبه از فعالیت آنها از فلسفه جدا بوده است. اما دو نکته وجود دارد که آنها را همچنان به فلسفه وصل می کند. ابتدا تلاشی که در باب عقلانیت و اخلاق در فلسفه وجود دارد ، برعکس دنیای سیاست که اغلب بدنبال کسب قدرت ، اعتبار و توسعه با هر وسیله ای هستند. اگر هم موضوع اخلاق و عقلانیت در سیاست مطرح شود باز به همان اخلاق و عقلانیت فلسفی باز میگردد. نکته دوم توانایی و مهارتی که در اقناع و طرح مسائل اینچنینی داشته اند. مثل معضلات وجودی انسان ، زندگی و مرگ ، تصحیح باورهای خطا مثل نژاد پرستی، ملی گرایی های افراطی و همین جنگ و صلح. البته بدیهی است که دفاع از صلح و انتقاد از جنگ از سوی فعالان سیاسی نیز پیگیری شده و می شود. اما آنها توانی بیش از نکوهش تمایلات جنگ طلبانه ندارند ، یعنی ذاتاً در ارائه سازوکار منطقی ، اخلاقی ،عقلانی و مستدل برای جهانبینی ای صلح طلبانه ندارند. به عبارت دقیق تر اگر داشته باشند نیز ذاتاً وارد قلمرو فلسفه شده اند.با این حال ادعای حداقلی این است که علاوه بر فعالیت های عملی توسط فعالان سیاسی در عرصه سیاست بین الملل، بشر مستلزم فعالیت نظری و عملی فلاسفه علیه جنگ خواهد بود.تاریخ نیز نشان داده که این قسم از فعالیت های فلسفی تاثیر شگرفی داشته اند. اما یک مشکل همواره وجود دارد . مفسران و فعالان سیاسی که اندیشه های فلسفی را تنزل می دهند همواره آراء فلاسفه را کنار زده اند. صلح ابدی امانوئل کانت سالهاست به عنوان مقاله ای افراطی و اتوپیایی به حاشیه رانده شده است. (کانت در این مقاله به راه های ایجاد صلح بشر پرداخته است) اغلب سیاسیون این نوع ایده ها را تحت عنوان آرمان گرایی و غیر واقع بینانه تلقی کرده اند، در حالی که با این تصورات بایست تا ابد جنگ را بعنوان واقعیت حفظ کرد. همانطور که صلح کامل بشر را آرمانشهری و غیر واقعی تعبیر می کنند، می توان جنگ دائم بشر علیرغم پیشرفت های مختلف بشریت را هم نوعی آرمان معکوسی دید که در تاریخ ما انسانها تا امروز برقرار شده است. به عبارت ساده تر اگر فرض کنیم ما از نگاه موجودات فرضی، از خارج از زمین به وقایع روی زمین نگاه میکنیم . آیا جنگ دائمی آنها و تمایل به نابودی همنوعان در کل تاریخ بشر، عجیب تر از صلح آنها ،دست کم از جایی به بعد در تاریخ -فی المثل قرن بیست و یکم- نیست؟این نادیده گرفتن محدود به کانت و مقاله او نبوده است ؛ به طرز جالبی، همواره ایده های صلح طلبانه به حاشیه رفته و ایده هالی جنگ طلبانه بیشتر مورد توجه قرار گرفته اند. آموزه های فلاسفه چینی که ذکر کردیم ، مدتهاست تحت الشعاع کتاب های غیرصلح آمیز ” هنرجنگ ” از سان تزو قرار گرفته است. این کتاب به شیوه های مختلف جنگ می پردازد. (گفته شده که مائو و استالین هردو دیکتاتور در هنگام جنگ این کتاب را می‌خوانده‌اند.)نوشته های اراسموس درباب صلح با وجود ترجمه های متعدد به بیشتر زبان ها ، همچنان در مقابل کتاب ماکیاولی که در تمام کتابفروشی های دنیا قابل دسترس است ، کمیاب است. (غیر از کتاب در ستایش دیوانگی او که بیشتر برای سرگرمی دوست خود توماس مور نوشته بود.)حتی شاید تاکنون اکثر مخاطبان این مطلب ، درباب برخی ایده های راسل مثل دادگاه بررسی جنگ بی اطلاع بوده اند. یا قطعا اکثر مخاطبان و حتی علاقه مندان ،نام کسانی چون ” چارلز ایرنه کاستل د سنتت پییِر ” را نشنیده اند که اولین نویسنده ای بود که نخستین بار ایده یک سازمان بین المللی برای حفظ صلح را مطرح کرد. او روی اندیشه های صلح طلبانه کانت و روسو تاثیر جدی داشت.بدین ترتیب می توان به وضوح شاهد به حاشیه رفتن آموزه های ضد جنگ و بدتر از آن توجه بیشتر به ایده های جنگ طلبانه بود .

اصلاح جنگ

اما برخی سعی کردند به جای صلح به ایجاد قوانین و اصلاح جنگ بپردازند. این اقدام را نیز نوعی اقدام صلح طلبانه تلقی کردند و تقریباً از قرن هفدهم آغاز شد. هنگامی که ” هوگو گروتیوس ” اساس قوانین بین المللی مدرن را پایه گذاری کرد. (پس از او با پیگیری فیلسوف دیگری به نام دو واتل ، فراگیرتر شد که به آن خواهیم رسید.) گروتیوس روابط بین المللی را برپایه قوانین طبیعت مطرح کرد و تصور میکرد با این ایده راهی عقلانی و اخلاقی برای مهار جنگ ایجاد میشود. تقریباً ایده او تا امروز جاری مانده و تنها در جزییات آن اصلاحاتی صورت گرفته است. اصلاح جنگ، قوانین بین المللی یا ایده هایی مثل ” موازنه قوا ” که امریخ دو واتل فیلسوف و حقوقدان سوییسی مطرح کردند راه دیگری بود که تا امروز در ظاهر برای برقراری صلح به این نگرش ها تمایل داشته اند. موازنه قوا به زبان ساده و مختصر به معنای قدرت برابر کشورهاست .یعنی هیچ کشوری نباید برتری خاصی نسبت به کشور دیگر داشته باشد و هیچ کشوری نتواند کشور دیگر را در جنگ شکست دهد.اما نکته اینجاست که ایده های مربوط به قوانین جنگ ، اخلاق جنگ ، جنگ عادلانه و امثالهم، با ایده هایی برای صلح متفاوت هستند. یکی برای “اصلاح جنگ” تلاش می کند و دیگری برای “جلوگیری از جنگ.”به همین علت کانت ، علیرغم تحسین ایده دو واتل ، طرحی برای صلح ابدی را می نویسد.به هر حال به تصور اکثر افراد، ایده هایی مثل موازنه قوا شاید در گام نخست عملی تر باشند یا حتی می توان گفت این ایده بهتر از جنگ طلبی ها و خشونت های بی حد و مرز قدرت هاست.اما نکته جالب اینجاست که حکومت هایی که ادعای پذیرش این ایده ها، مثل همین قوانین بین المللی را دارند، همچنان مدعی شده و میشوند در جنگ هایی مثل اسپانیا و امریکا ، بر سر کوبا و جنگ عراق ، جنگ آنها عادلانه بوده است. گاهی استدلال هایی مثل ویلیام گلادستون مطرح میشد که این جنگ ها (جنگ مصر در قرن نوزدهم) بالاترین مجازات قانون است. یعنی جنگ را به نوعی مجازات قانونی تقلیل می دهند. یا استدلال هایی مثل تونی بلر در توجیه جنگ کوزوو و عراق در دوران معاصر نیز رایج است. هرچند در نتیجه این ایده های اصلاح جنگ ،مبنایی برای اقدامات بشردوستانه مثل شکلگیری صلیب سرخ ، توسعه کنواسیون های ژنو و ایجاد سایر قوانین بین المللی شد. اما مقررات جنگ مثل آنچه که در منشور سازمان ملل مطرح شد، بیشتر ابزاری برای توجیه جنگ ها بوده تا مهار کننده ی آنها. بنابراین می توان به سادگی فهمید که اجرای اقدامات بشردوستانه نیز دلایل دیگری هم می توانست داشته باشد. یکی از دلایل مهم شاید افزایش توجیه پذیری تجاوز و جنگ هایی بود که قدرت ها تحت عناوین رهزن و گمراه کننده انجام شده و می شود. هرچند نمی توان منکر محاسن این اقدامات شد. اما در نهایت خلاء بزرگی که احساس می شود ، عدم تلاش هایی برای “صلح” از همان جنس تلاش های فلاسفهٔ ضد جنگ است. و نه تلاش هایی که در جهت اصلاح جنگ وجود داشته یا دارد.علیرغم اینکه نباید تلاش های متعددی که از سوی برخی افراد در تاریخ معاصر انجام گرفته و اثرات جزئی نیز به همراه داشته اند را نباید منکر شد. اندیشمندانی مثل رایت میلز سیور ملمن، اریک فروم ، اناتول راپورت ،یوهان گالتونگ ،کنفرانس ها ، انجمن ها ، نشریات صلح و از این دست فعالیت ها قابل ستایش هستند، ولو اثرات ناچیزی گذاشته باشند. اما اقدامی که مانع جدی برای این پدیده مصیبت بار باشد، حاصل نشده است . نکته نهایی اینکه هرگونه تلاش صلح طلبانه ،همانطور که امثال راسل به خوبی فهمیده بودند منطقاً باید ابتدا معطوف به قدرت های برتر باشد .

نویسنده: آرین رسولی

منابع

Robert P. Adams, The Better Part of Valor (Seattle: University of Washington Press, 1962), 165

.Michael Walzer, Just and Unjust Wars (New York: Basic Books, 1972), 255.John

. Somerville, The Philosophy of Peace (New York: Liberty Press, 1949)

.Robert Ginsberg, The Critique of War: Contemporary Philosophical Explorations (Chicago: Henry Regnery, 1969).

کتاب :تالیفات مقدماتی موتزو هسون تزو هان فی تزو (مجموعه مطالعات ادیان) نوشته برتون واتسون -انتشارات حکمت سینا

https://www.libertarianism.org/publications/essays/tolerant-mind-desiderius-erasmus

کتاب : آینده بشر- برتراند راسل

https://www.theguardian.com/world/2016/jul/11/russell-einstein-peace-manifesto-archive-1955

http://russel.association-belgo-palestinienne.be/en/about-rtop.html

http://russel.association-belgo-palestinienne.be/en/2925/roger-waters-joins-russell-tribunal-jury.html

https://www.britannica.com/biography/Charles-Irenee-Castel-abbe-de-Saint-Pierre

https://plato.stanford.edu/entries/grotius/&ved=2ahUKEwjayMWw94PlAhWBAxAIHZmGBjcQFjAMegQIAxAB&usg=AOvVaw1y1GDfIKobKp5DKxwpnlvq

Book : emmerich de vattel – the law of nations

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *