داروینیسم اجتماعی ، به نژادی و تحریف خطرناک علم
داروینیسم اجتماعی ، به نژادی و تحریف خطرناک علم
در طول سدههای اخیر به موازات رشد و پیشرفت نظریات علمی ، سواستفاده ها یا تفاسیر نابجا و سخیف نیز وجود داشته است. داروینیسم اجتماعی یکی از همین سوبرداشت ها یا سواستفاده های نامربوط از علم بود که در سده ی نوزدهم بطور جدی شکل گرفت. اساس این ایده بر این است که انسانهای به اصطلاح برتر – از لحاظ فیزیکی و غیره- شایسته ی بقا هستند و انسانهای ضعیف و ناسالم باید حذف شوند! به این تلقی اصطلاحاً ” بهنژادی ” نیز گفته می شود. اینکه به چه ترتیب این روند باید طی شود، نزد باورمندان به این عقیده متفاوت است. برخی از افراطیون این نگرش حتی تا مرز حذف فیزیکی ضعیفان پیش رفتهاند ؛ همچون نازی ها که در صدد پاکسازی جامعه از افراد مریض، معلول و ضعیف بودند و از سوی دیگر سعی بر تولید نسلی با نژاد برتر بودند. برخی دیگر نیز به این شدت افراطی نبودند و معتقد بودند باید از ادامه ی نسل ضعیفان جلوگیری کرد و به بقای نسل شایسته ترها کمک کرد.
هربرت اسپنسر فیلسوف مشهور انگلیسی را از پایهگذاران این باور میدانند و برخلاف نامی که بر روی این نگرش وجود دارد-یعنی پیشوند داروینیسم – ارتباطی با نظریه تکامل چارلز داروین ندارد و تنها یک دستبرد به اسم او و مفاهیم زیست شناختی تکامل ( فرگشت ) ، این نام ساخته شده است.
کسانی که از این آرا ٕ دفاع می کردند معتقد بودند داروینیسم اجتماعی نتیجه ی نظریه داروین در جامعه شناسی است. از سویی مخالفان نظریه تکامل نیز چنین نظری داشتند. یعنی هم معتقدان به داروینیسم اجتماعی و هم مخالفان نظریه تکامل در این مورد هم رأی بودند. واضح بود که مخالفان تکامل به این دلیل که داروینیسم اجتماعی ایده ای غیر اخلاقی و زننده بشمار می رفت را به تکامل داروین در زیست شناسی نسبت دهند تا دستاویزی برای حمله به این نظریه باشد. همین دو گروه بودند که نام این ایدههای بهنژادی را داروینیسم نهادند. گروه دوم به این دلیل و گروه نخست که همان باورمندان به داروینیسم اجتماعی بودند از آن جهت که نطرات خود را معتبر و علمی جلوه دهند.
اما آیا واقعاً میان نظریه تکامل و داروینیسم اجتماعی ارتباط ناگزیری وجود دارد؟ آیا داروینیسم اجتماعی ، نتیجه ی اجتنابناپذیرِ نظریه تکامل در زیست شناسی است؟
همانطور که بسیاری از ما میدانیم ، طبق نظریه تکامل ( فرگشت ) موجوداتی بقا پیدا می کنند و نسل آنها منتقل میشود که سازگاری بیشتری داشته باشند. یعنی موجوداتی که ویژگی های بهتری برای سازگاری با حیات دارند ، شانس بیشتری هم برای بقا خواهند داشت. علاوه بر این میدانیم که جهش های ژنی نیز وجود دارد که مسأله ی بقا را پیچیده تر از این میکند. اما به هرحال سازگاری با محیط و طبیعت شرط بقای موجودات است. اما این سازوکار توسط انتخاب طبیعی و سازوکار “طبیعی” رخ میدهد و علاوه بر انتخاب طبیعی ،جهش ها و تصادف های بیشماری وجود دارند که گاهی بقدری پیچیده هستند که نمیتوان گفت چه ویژگی یا موجودی چه سرانجامی خواهد داشت. اما از این مهمتر این است که این انتخاب توسط طبیعت صورت می گیرد نه انسان یا جانداری دیگر! هدف طبیعت نیز حذف کردن یکسری موجودات خاص نیست که ما بدنبال تقلید از آن باشیم، اگر نسلی در خطر انقراض قرار گرفت و سازگاری خود را از دست داد،خود طبیعت این کار را خواهد کرد. گاهی حوادث و بلایای طبیعی منجر به حذف یکسری از جانداران می شود که اتفاقا از نظر سازگاری ، کمبود یا نقصی ندارد.
نکته دیگری که داروینیست های اجتماعی کمترین دانشی از آن ندارند این است که علم و نظریات علمی سعی می کنند سازوکار طبیعت را تبیین یا اگر امکان داشت پیشبینی کنند، نه اینکه پیشنهاد یا تفسیر دلخواهی از نظریه خاصی ارائه دهد.
علم نمی به ما نمی گوید چه کاری باید انجام دهیم ، بلکه می گوید چه کارهایی می توانیم انجام دهیم.
ما امروز از نظر علمی توانایی انجام کارهای بسیار مفید یا خطرناک را داریم. اصلاح و دستکاری ژنتیکی ، کلونینگ و بسیاری از توانایی های رو به رشد ما ،همگی توأمان می توانند به کارهای مفید یا مضر ختم شوند.بویژه در سالهای اخیر برنامه ها یا ایده های خطرناکِ مبتنی بر پیشرفت های علمی موجب شده تا ما این پرسش را مطرح کنیم که “آیا جهل ،نتیجه ی بهتری از علم نخواهد داشت؟” یا دست کم در بسیاری موارد ، جهل ما از خطرات مهلکی جلوگیری نمیکرد؟ البته این پرسش نه بخاطر منافعت جهل ، بلکه بخاطر سواستفاده های به نام علم شکل گرفته است.
یک تناقض بنیادین منطقی در نظرات داروینیستهای اجتماعی وجود دارد ، اینکه مشخص نیست بالاخره آنها معتقدند بایستی حیات در جهت روند طبیعی خود پیش برود یا در آن دخل و تصرفی صورت بگیرد ؟
اگر مراد آنها چنانچه مدعی هستند برگرفته و ملهم از تکامل (فرگشت) است ، پس باید به روند طبیعت بسنده کرده و تغییری در آن ایجاد نکنند. هرکجا تاثیری در روند طبیعت ایجاد شود، در رون د تکامل نیز تغییری ایجاد شده است. پس نمی توان مدعی بود در حال تسهیل و اجرای تکامل به دست انسان هستیم ، چرا که روند طبیعت با تغییر روند طبیعت ، تناقض دارد.
پ.ن: هدف این متن نقد کامل و با تشریح جزییات نبوده است و تنها اشاره ای به کلیات داروینیسم اجتماعی و نقد آن شد .زیرا ذکر جزییات آن مستلزم شرحی مفصل خواهد بود.نظریات مختلف جامعه شناختی در این مورد،از خود اسپنسر و…نکته اخر اینکه نباید داروینیسم اجتماعی را با جامعه شناسی تکاملی اشتباه بگیریم و میان این دو تفاوت اساسی وجود دارد.
#arian_x
آرین رسولی
کتابی سایتی میشناسید که داروینیسم اجتماعی رو کامل نقد کنه
کتاب ترجمه شده نه . اما زبان اصلی چرا. مقالات زیادی هم هستن که به زبان اصلی قابل دسترس هستن
. http://www.talkorigins.org/indexcc/CA/CA002_1.html
این نمونه ای از مقالات زیادی هستش که به نقد اون پرداخته .
علوم طبیعی و تجربی مشغول بررسی و شرح و توضیح و شناخت این واقعیت و طبیعت و کیهان در طول سفر می باشند و نه مشغول بررسی و شرح و توضیح آن در دو حالت کلی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین، قبل از آغاز و پس از پایان سفر مقطعی – نزولی – صعودی محتوای کیهان بین آن دو حالت بهشت برین متوالی از طریق وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض.
در شرح و توضیح مبدء و معاد ، ادیان توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام پس از گذر چندین هزار سال هیچ چیز دیگری ندارند که به انسان ارائه دهند ( صرف نظر از تحمیل اجباری و همه جانبه امر به معروف و نهی از منکر بر تارو پود جامعه در حد وسع و توان ) غیر از دو داستان بنیادی و مشترک ؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری بابا آدم و ننه حوا و دو زندگی جاودانه بهشتی و جهنمی در معاد یعنی در پایان سفر ( که بطور یکسان سروده نشده اند علارغم توحیدی بودن این سه دین ) ، و از دیدگاه فردی من دو افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشند و محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نگردیده است.