معرفی کتاب؛ کتاب معرفی نکنید !
معرفی کتاب؛ کتاب معرفی نکنید !
شاید در نگاه نخست برای برخی این ادعا عجیب یا حتی ناخوشایند باشد. اما در واقع این ادعا کاملاً بدیهی، واضح و منطقی است. منتها گاهی به قدری رفتارها و تصورات غلط رایج میشود که موجه جلوه میکنند. سخن از معرفی یا هرگونه سخنی درباب کتاب ابتدا مستلزم تعیین دسته بندی کتابهاست.
یعنی ابتدا باید مشخص کنیم از چه نوع کتابهایی حرف میزنیم. دسته بندیهای متفاوتی میتوان از کتاب ها ارائه داد؛ بر اساس رشته، موضوع، سبک و… اما بطور ساده کتابها را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
۱- کتاب هایی که فقط چیزی را به خواننده آموزش میدهند. این آموزش میتواند در هر مورد و به هر شکلی باشد. از موضوع تاریخی گرفته تا علم و فلسفه و…
۲-کتاب هایی که فقط جنبه سرگرمی و لذت دارند. مثل رمان و ادبیات
۳-کتابهایی که جنبه سرگرمی و لذت دارند اما علاوه بر آن مایه های آموزشی نیز در خود دارند.
این سه دسته که البته همیشه دسته بندیهای کلی، نقص هایی نیز دارد. اما به هرحال در یک نگاه کلی، این سه دسته از کتاب ها وجود دارند.حال در اینجا ادعا این است که در هر سه دسته ای که ذکر شد، به سادگی حق معرفی کتاب را نداریم.
البته باید توجه داشته باشید که مراد این مطلب این نیست که اصلاً و به هیچوجه نباید کتاب معرفی کرد، بلکه در بسیاری از موارد از سپی بسیاری از افراد این کار خطاست که معمولا خطای این افراد را دور و بر خود میبینیم.
نخست به دسته اول بپردازیم، چرا کتاب هایی که چیزی به ما آموزش میدهند را نمیتوان معرفی کرد. پاسخ ساده است، چون برای معرفی کتاب های آموزشی مثلا ابتدا باید در آن حیطه تخصص داشت یا بیش از اندازه بر روی مطالعه و منابع آن موضوع تسلط داشت.
اما مسأله ای که موجب میشود فردی کتابی را معرفی کند و حتی تصور کند کار او نه تنها غلط نبوده بلکه عمل مفیدی هم مرتکب شده است، خواندن آن کتاب است. یعنی معمولا تصور میشود اگر یک کتابی را مطالعه کرده باشیم و حس رضایتبخشی از آن داشتیم، پس حق داریم به دیگران نیز معرفی کنیم، اما این یک خطای فاحش است. دلیل آن واضح است.
اگر شما در موضوعی تخصص نداشته باشید و همچنین مثلا یک یا دو کتاب را مطالعه کرده باشید، هیچ دلیلی ندارد که فرض کنید کتب دیگری در همان موضوع وجود ندارند که اعتبار، ارزش و در یک کلام محتوای بسیار بالاتری را داشته باشند.
”برای همین جامعه پر است از بیشعورهایی که کتاب بیشعوری را معرفی میکنند. ”
حتی میتوان مدعی شد که در مواردی، تخصص در یک رشته هم، برای معرفی کتاب کافی نیست. فی المثل اگر کسی متخصص بود اما در مورد کتاب هایی که در رشته او برای عموم غیر متخصص نوشته شده، بی اطلاع باشد یا از کتاب های جدیدتری که منتشر میشوند کاملاً بی خبر باشد، بازهم به سختی میتواند گزینه مناسبی برای معرفی کتاب به ما باشد.
فرض کنید کتابی در مورد کیهانشناسی به زبان ساده و عامیانه منتشر می شود را خوانده اید. اما نه تخصص کافی دارید تا محتوای کتاب و اعتبار تک تک ادعاهای کتاب را بررسی کنید و نه در همان سبک عمومی و ساده اکثر کتاب های موجود را خوانده اید.
حال چه دلیل منطقی، عقلانی و اخلاقی وجود دارد که آن کتاب را به دیگران معرفی کنید؟ این اتفاق را دائماً میبینیم و افرادی که دست به این نوع معرفی کتاب میزنند دو دسته اند. یا تنها برای تظاهر یا از روی عدم توجه کافی به نکاتی که گفته شد، مرتکب این خطا میشوند.
شاید در اینجا این سوال مطرح شود که پس در اینصورت هیچکس حق معرفی کتاب را نخواهند داشت؟ چون بسیار دشوار است که کسی در یک موضوع همه کتاب های موجود را خوانده باشد؟ قطعا چنین چیزی دشوار است اما حداقل با مطالعاتی در حد کمتر از انگشتان دو دست در یک موضوع، نه جواز عقلانی و منطقی برای معرفی کتاب وجود دارد و نه جواز اخلاقی.
عمدهٔ شهرت کتب شبه علمی، ضعیف و حتی ترویج علمیِ ضعیف، از همین معرفی های متظاهرانه یا ناآگاهانه نشأت میگیرند. حتی میتوان پا را فراتر نهاد و با شواهد و استدلال کافی نشان داد که در عرصه علمی نیز نه تنها بسیاری از افراد به راحتی کتاب معرفی میکنند بلکه در حساسترین بخش های موجود، یعنی انتشاراتی ها نیز از همین سبک در نشر کتب بدون پشتوانه مطالعاتی پیروی میکنند.
شخصی مثلاً یک کتاب نه چندان پرمحتوا را در مورد جهان های موازی ، کیهان شناسی، زیست شناسی یا حتی فلسفی، روانشناسی، درباره مغز و هر موضوع دیگری را مطالعه میکند، سپس همان را معرفی میکند. گاهی تنها بواسطهٔ شهرت نویسنده یا شهرت کتاب، به اشتباه تصور میشود میتوان آن را معرفی کرد.
در حالیکه اغلب و در اکثر موارد قریب به اتفاق، هر جا معرفی ای از یک کتاب مشاهده میکنید، یا اصلا کتاب مورد نظر هیچ ارزش و اعتباری ندارد و مضر است، یا در همان موضوع کتب بسیار بهتری وجود دارند که با معرفی های متظاهرانه و ناآگاهانه، پشت انبوهی از کتاب های مشهور اما بی محتوا گم شدهاند.
دسته دوم از کتاب ها که گفتیم بیشتر جنبه سرگرمی، فراغت و لذت دارند، که البته آنها نیز هرکدام مقداری از آموزش را بهمراه دارند، مثل رمان و ادبیات داستانی و… این دسته از کتب نیز یه جنبه سلیقه ای دارند که باز هم باعث میشود معرفی عمومی آنها دشوار باشد.
جنبه دیگر آنها که کار معرفی آنها را دشوار میسازد، سطح و نسبت آن کتب با افراد است. اینکه بسیاری از افراد شاید کتابهایی که برای ما جالب هستند را نپسندند یا کتابی که برای شما خیلی رپان محیسپب میشود برای آنها سنگین به نظر برسد. سبک، روش نگارش و جنبه های اینچنینی نیز در انتخاب کتب برای اشخاص اهمیت دارد.
اما با این حال این دسته از کتب را میتوان بر اساس یکسری خصوصیات معرفی کرد و مثل دستهٔ اول دشوار نیست. مثلا کتاب های بزرگ ادبیات کلاسیک، یا همه پسند یا دست کم می توان در معرفی آنها اضافه کرد که من از این کتاب لذت بردم. پس معرفی این دسته از کتاب ها چندان حساسیتی نمیطلبد.
اما دسته آخر همانطور که گفتیم به نوعی تلفیقی از دو دستهٔ نخست است. حال ممکن است جنبه آموزشی آنها برجسته تر یا جنبه داستانی آنها برجسته تر باشند. برای مثال رمان های فلسفی که تلفیقی از ادبیات و آموزش فلسفی دارند. یا رمان های تاریخی. کتاب هایی مثل ادبیات اگزیستانسیال یا از این دست. برای مثال کتاب های کامو، سارتر، یالوم و کتب بیشمار دیگر.
گاهی در برخی از آنها جنبه داستانی برجسته تر است و گاهی جنبه آموزشی. گاهی مثلا کتابی شدیداً فلسفی در قالب اثری ادبی درآمده مثل چنین گفت زرتشت و گاهی یک اثر کاملاً داستانی در بطن خود جانمایه فلسفی دارد. البته این موضوعات میتواند داستانی-تاریخی یا داستانی-علمی و امثال آن باشد.
در معرفی این نوع کتاب ها نیز درست مانند دستهٔ اول مستلزم تسلط کافی هستیم و چه بسا معضلات دسته دوم را هم بهمراه دارد. اما از سوی دیگر این کتاب ها به علت محتوای داستانیِ خود، میتوانند راحتتر معرفی شوند. البته باید تاکید شود که در مجموع معرفی این کتابها نیز مستلزم مطالعات گسترده و تسلط بسیار زیادی هستند.
به هرحال محتوای آموزشی در قالب داستان نیز مستلزم تسلط کافیست تا بدانیم نسخه های بدیل بهتری وجود ندارند. نباید فراموش کرد که انسان زمان کافی برای مطالعهٔ همه کتب را ندارد. این هم نباید فراموش کرد که این مطلب به معرفی کتاب برای مخاطبانی که چندان هم اهل مطالعه نیستند نظر دارد. یعنی کافیست ما یک آدرس غلط بدهیم تا شخص یک مسیر کاملاً متفاوتی را طی کند.
افراد زیادی را میشناسم که سالها کتاب های متعددی را خوانده اند، اما اگر کتابخانهٔ وسیع آنها را مرور کنید، جز کتاب هایی بی محتوا، بی اعتبار یا حداکثر کم محتوا نخواهید دید. به جز رمان های مشهوری که علاوه بر شهرت محتوا هم دارند (البته مطالعه کتب بی محتوا و بی اعتبار نیز برای برخی که قصد پژوهش دارند لازم است و مراد ما این نوع از مطالعه نیست که اتفاقا این اشخاص باید نسبت به محتوای این کتب بی ارزش آگاه باشند) ، تقریباً زمان زیادی از اهالی این نوع مطالعه تلف شده است، اگر نگوییم اکثر زمانی که ناآگاهانه به مطالعه پرداختند.
برخی دیگر اما شاید با یک آدرس غلط توسط ما، به کلی مطالعه را کنار بگذارند که نیازی به توضیح ندارد.(منظور آنهایی نیستند که به علتی غیر از محتوای ضعیف کتاب معرفی شده، مطالعه خود را به کلی رها کرده اند.) بنابراین در تمام حالت هایی که بطور کلی و مختصر بیان شد، نباید کتاب معرفی کرد.دلایل مفصل دیگری هم وجود دارد که در این جستار مختصر مجال پرداختن به آنها نیست. نکته دیگر اینکه تاکید میشود که حتما نباید متخصص باشید تا کتاب معرفی کنید، اما حتما باید در آن موضوع خاصی که کتاب معرفی میکنید کاملاً از نسخه های بدیل آن کتاب، نسخه های روز و محتوای آنها آگاهی کامل داشته باشید.
فی المثل اگر به معرفی یک کتاب در مورد موضوعی در حیطهٔ علم برای عموم، مثلاً توضیح مغز به زبان عمومی میپردازید حتما باید اکثر کتاب هایی که با همین موضوع منتشر شده اند را خوانده باشید. و از آنجایی که چنین کاری برای اکثر افراد دشوار و حتی با میل آنها ناسازگار است، نباید به معرفی کتاب بپردازند.
صرفنظر از اینکه اقدام به معرفی کتاب، امروزه در ”سبد تظاهر” در کنار برخی فاکتورها گویی تجمل شخصیتی به حساب میآید، هرگز این توصیهها کارگر نخواهد بود. اما برای بخش اندکی از افراد که به دور از این خصوصیات، واقعا بدنبال افزایش و ترویج اندیشه ورزی هستند، شاید مفید باشد.
همچنین مهمتر از همه برای افرادی که نه در جایگاه معرفی کننده بلکه در جایگاه مخاطب این معرفی ها قرار دارند. یک خطای آشکار و جدی در افراد این است که تصور میکنند اگر خود آنها شناختی از یک موضوع ندارند، میتوانند به کسی که این شناخت را دارد رجوع کنند.
در صورتیکه چنین نیست، شاید آن شخص نیز توانایی معرفی کتابی مناسب، در آن موضوع را نداشته باشد. چون ممکن است کسی در مورد یک موضوع اطلاعات خوبی داشته باشد اما به کتاب های متعددِ موجود در آن موضوع را بقدر کافی نشناسد.
تعداد افراد اهل مطالعه حقیقی بسیار کمتر از آن چیزیست که در ظاهر میبینیم. بویژه امروزه که اطلاعات کلی (فست فودی، به کنایه) در دسترس همه هست. گاهی اشخاص حتی توان تشخیص اینکه یک کتاب در کدام دسته قرار دارد هم ندارند!
آرین رسولی
به کانال تلگرام بپیوندید: @arian_xboy