مقاله اخیر جیم باگوت: آیا این علم است؟

مقاله اخیر جیم باگوت: اما آیا علم این است؟

چندی پیش در مطالبی به این موضوع پرداختم که علم و بویژه فیزیک در سالهای اخیر با فرضیات و مدل های متعددی همراه شده که چندان شواهد تجربی مناسبی ندارند.اما همچنان این مدل ها و فرضیات اضافه شده و پیگیری نیز می شوند. همچنین در سال‌های اخیر بسیاری از پژوهشگران منافع خود را در پیگیری یا ارائه این نوع مدل‌ها داشته اند. در این مطالب به این نکات پرداخته شد که چنین رویکردی که این امکان را برای هرنوع ایده و مدلی که تنها بر حدس و گمان استوار شده، می دهد تا بعنوان یک نظریه علمی و دهان پرکن مطرح شود. علاوه بر این هر دانشمند تازه کاری را برای اینکه مدلی را به نام خود مطرح کند و توجه بیشتری را به خود جلب کند، ترغیب می کند. حال جیم باگوت، نویسنده علمی و کیهان شناس مشهور

(که چند کتاب او به فارسی ترجمه شده و آخرین کتاب او را در فهرست 7 کتاب مفید 2019 معرفی کردم)

در مقاله اخیر خود (7اکتبر2019) به همین موضوعات پرداخته است. باگوت به دلایل و نکاتی می پردازد که از سوی دانشمندان مخالف او نیز پاسخ داده شده و این اختلافات بر سر روشمندیِ علمیِ فیزیک، بویژه در کیهان شناسی و نظریه هایی مثل چندجهانی است.

مقاله :

اما آیا علم این است؟

فیزیکدانان نظری که می گویند چندجهانی وجود دارد ، یک دوره خطرناک را تعیین می کنند: علم مبتنی بر عدم شواهد تجربی هیچ معیار مورد اجماعی برای تمایز علم از شبه علم وجود ندارد. این موضوع در را برای ورود همه نوع متافیزیک را به عنوان علم باز می‌گذارد.این علم “پسا تجربی” است ، جایی که حقیقت دیگر اهمیتی نداشته ، و بالقوه خطرات زیادی دارد.یافتن نمونه های جدید این، چندان دشوار نیست. در 8 ژوئن 2019 ، روی جلد مجله New Scientistبا جسارت اعلام شد که ما در داخل آینه هستیم

( منظور ایده جهان آینه ای است که این مقاله را نیز در اینجا می توانید ببینید)

مؤلفان آن به ما پیشنهاد می دهند “به واقعیت موازی که از دید ساده ما پنهان است خوش آمدید.”چگونگی واکنش شما به چنین عناوینی به احتمال زیاد بستگی به آشنایی شما نه تنها با جنبه های فیزیک مدرن ، بلکه با گرایش های احساسات گرایانه بخش اعظم رسانه های علمی-عوامانه نیز دارد. نیازی به گفتن نیست ، ویژگی مدل مورد نظر نسبت به عنوان اصلی آن حساسیت کمتری دارد.این در مورد اختلاف نظر گیج کننده ای است که در مورد ذرات زیر اتمی به نام نوترون آزادانه دچار پوسیدگی رادیواکتیو می شوند، وجود دارد.بسته به تکنیک تجربی استفاده شده برای اندازه گیری این مدل،داستانی بعید است که به جز معدودی از خوانندگان تازه کار علاقه ای به آن نخواهند داشت.  

اما ، همانطور که این روزها اغلب اتفاق می افتد ، معدود فیزیکدانان اظهار داشته اند که این مشکل در “توضیح خیلی طبیعی” است. (م: نظریه پردازان چنین مدل هایی معمولا مدعی هستند این مشکل از روش آنها نیست بلکه طبیعت است که اجازه نمی دهد تا آنها مدل خود را به آزمون تجربی بگذارند.) آنها ادعا می کنند که نوترون ها در واقع در حال گردش میان جهان های موازی هستند. آنها اعتراف می کنند که شانس اثبات این مسئله “پایین” ، یا حتی “صفر” است ، اما این مهم نیست. وقتی نوبت به جلب توجه می رسد ، با دعوت از آن کلیک مهم یا خرید ، متافیزیک سوداگرانه آغاز می شود.آسان است که مقصر این امر را به پای روزنامه نگاران علوم یا نویسندگان علمی-عوامانه بگذارید. اما به نظر می رسد که خود دانشمندان (و بخش رابطه عمومی آنها) به همان اندازه مقصر هستند. مطلب NewScientist مبتنی بر کار کار لی بروسارد در آزمایشگاه ملی اوک ریج انرژی می باشد. تا اینجا می توانم بگویم ، بروسارد درگیر برخی تحقیقات تجربیِ کاملاً قابل احترام در مورد خواص نوترونها است. تا آنجا که می توانم بگویم ، درگیر برخی تحقیقات تجربی کاملاً قابل احترام در مورد خواص نوترون ها است.اما او به بازی طبیعت خیانت می کند وقتی می گوید:

“نظریه پردازان به خوبی از تله هایی که آزمایشگران برای آنها می گذارند ، دوری می‌کنند. همیشه کسی را پیدا خواهید کرد که خوشحال باشد که این ایده را زنده نگه دارد.

“جهان آینه ای” فقط یکی دیگر از مدل های متعددِ نظریه های چندجهانی‌‌ است. این نظریه ها مبتنی بر این تصور است که جهان ما منحصر به فرد نیست. تعداد زیادی جهان دیگر نیز وجود دارند که به نوعی در کنار یا موازی با ما قرار می گیرند. به عنوان مثال ، در اصطلاح تفسیر جهان های چندگانه از مکانیک کوانتومی ، جهان هایی وجود دارند که موازی با ما هستند ، مشابه ما، اما با تجربیات متفاوت آنها از فیزیک کوانتومی. 

این نظریه ها برای برخی از فیزیکدانان نظری و فیلسوفان نظری جذاب است ، اما هیچ مدرک تجربی برای آنها وجود ندارد. و ، به نظر می رسد که ما هرگز نمی توانیم این جهان های دیگر را تجربه کنیم ، هیچ مدرکی برای آنها وجود نخواهد داشت. همانطور که بروسارد توضیح داد ، این نظریه ها به اندازه کافی لغزنده هستند تا از هر نوع چالشی را که ممکن است متخصصان تجربی مطرح کنند و سعی در کنار گذاشتن آنها داشته باشند ، بلغزند.(منظور نویسنده این است که این مدل ها ابطال پذیر نیست و هر ایرادی از آنها بگیرید می توانند توجیه کنند )

آیا این واقعاً علمی است؟ جواب،به آنچه شما در مورد نیاز جامعه به علم فکر می کنید، بستگی دارد. در عصر پسا-حقیقت دروغ های گاه به گاه ، اخبار جعلی و واقعیت های جایگزین ، جامعه تحت فشار فوق العاده ای از طرف کسانی است که تبلیغات ضد علمی بالقوه خطرناک می کنند (از انکار تغییر آب و هوا گرفته تا جنبش ضد واکسن تا داروهای هومیوپاتی.) من به عنوان یک متخصص، علم عقلانی و مبتنی بر شواهد را ترجیح می دهم ، علمی که به تئوری ها و واقعیت های تجربی مربوط می شود.

علمی که به جستجوی حقیقت کمک می کند ، هر چقدر هم که موقت یا مشروط باشد. من علمی را ترجیح می دهم که تئوری های خیلی مبهم و لغزنده را قبول نکند که آزمایش های تجربی غیرممکن یا به معنای مطلقاً هیچ نباشد.اما به هر حال علم راستین و حقیقی چیست؟ مطمئناً کسی نمی خواهد در اشتباه باشد؟ به جز این که نیست. و ما اگر این دیدگاه پوچ و ساده انگارانه درباره علم را ادامه دهیم ، توانایی خود را برای کنار زدن حجاب های جهل و تغییر باورهای ضد علمی محدود می کنیم.

برای درک اینکه چرا علم پسا-تجربی ممکن است ، ابتدا باید برخی از بزرگترین اسطوره های علم را برطرف کنیم.با وجود پیشرفت های ویژه ، علم قطعیت ندارد. دهه ها پیشرفت در فلسفه علم باعث شده است که ما بپذیریم که درک علمی غالب ما فقط در یک دوره زمانی محدود معتبر است، تا یک مشاهده یا آزمایش جدید ثابت کند که اینگونه نیست.  به نظر می‌رسد بدون این که ابتدا فرض کنیم برخی از چیزهایی را که در واقع نمی توانیم اثبات کنیم ، مانند وجود یک واقعیت عینی و موجودات نامرئی و حتی شکل دادن یک نظریه علمی، بدون متافیزیک غیرممکن است.این مسئله کمی دشوار است زیرا در غیر این صورت جمع آوری واقعیت های تجربی ، بدون اینکه ابتدا به نظریه پردازی درباره آنها بپردازیم، غیرممکن است. فقط سعی کنید از داده های خام تولید شده توسط بزرگ هادرون Collider CERN بدون مراجعه به تئوری های فیزیک ذرات استفاده کنید و ببینید چه دست آوردی دارید. نظریه ها نامشخص هستند: انتخاب بین نظریه های رقیب که به طور برابر با واقعیت ها مطابقت دارند ، می تواند به یک قضاوت شخصی تبدیل شود. یا انتخاب ما از پیش فرض یا پیش داوری های متافیزیکی ، یا حتی فقط نظمی که اتفاقات تاریخی به آن شکل داده اند. این یکی از دلایلی است که هنوز استدلال ها درباره تفسیر یک نظریه کوانتومی که نزدیک به 100 سال پیش تدوین شده است مُتغیر هستند.

با این حال تاریخ بطور کاملاً واضح به ما می گوید که علم کار می کند. پیشرفت می کند . ما بیشتر از ماه گذشته در مورد طبیعت دنیای فیزیکی می دانیم (و فکر می کنیم می فهمیم). ما بیش از یک دهه یا یک قرن یا یک هزارهٔ قبل می دانیم. وقتی تلفن های هوشمند را داریم ، اما فیلسوفان یونان باستان چنین چیزی نداشتند، این خود دلیلی است برای پیشرفت علم.نظریه های موفق برای این پیشرفت ضروری هستند. 

هنگامی که از نقشه گوگل Google Maps در تلفن هوشمند خود استفاده می کنید ،به شبکه ای از ماهواره ها در مدار 20،000 کیلومتری زمین وصل می شوید که چهار مورد از آنها برای کار سیستم لازم است و بین شش تا 10 تای آنها در هر زمان از مکان شما “قابل مشاهده” هستند. هر یک از این ماهواره ها دارای یک ساعت اتمی کوچک هستند و داده های زمان و مکان دقیق را به دستگاه شما منتقل می کنند که به شما امکان می دهد موقعیت مکانی خود را مشخص کرده و سریعترین مسیر را به سمت مقصد ( پاب را مثال می زند) شناسایی کنید. اما بدون اصلاحاتی که مبتنی بر نظریه های نسبیت خاص و عام آلبرت انیشتین بود، سیستم موقعیت یابی جهانی GPS خطاهای زمانی ایجاد و منجر به خطاهای مکانی تا 11 کیلومتر در روز می شود. بدون این نظریه های کاملاً انتزاعی و ذهنی – اما با این وجود بسیار موفق – فیزیک بعد از چند روز ممکن بود کار شما روی زمین بسیار دشوار شود.در فوریه 2019 ، جوایز ملکه الیزابت برای مهندسی به پیشگامان GPS اهدا شد. داوران اظهار داشتند كه “مردم ممكن است ندانند كه [GPS] به چه معناست ، اما آنها مي دانند كه آن چیست”. این نشانگر استعاره ای مناسب برای علم است. ممکن است ما سر خود را در مورد نحوه عملکرد آن شیره بمالیم ، اما می دانیم وقتی به درستی انجام شود ، نتیجه می دهد.و این ما را به یکی از چالش برانگیزترین مشکلات ناشی از فلسفه علم می رساند: تعریف دقیق چه موقع “علمی” هست ، و کی نیست؟ 

با توجه به استعاره فوق ، چگونه می دانیم علم به درستی انجام می شود؟ این مسئله سابقه برجسته ای دارد. (برای یک بحث جدیدتر ، به مقاله ماسیمو پیگلیوچی “آیا باید علم آزمایش شود؟” مراجعه کنید.) (م: پیگلیوچی فلسفه پرداز معاصر که در مطلب رواقی به یک کتاب او اشاره شد.) فیلسوف کارل پوپر استدلال کرد که آنچه یک نظریه علمی را از شبه علم و متافیزیک خالص متمایز می کند این است که ممکن است در معرض ابطال توسط داده های تجربی باشد. به عبارت دیگر ، نظریه ای علمی است که اثبات نادرست بودن آن ممکن باشد. طالع بینی پیش بینی هایی را انجام می دهد ، اما اینها عمداً دارای امکان تفسیرهای گسترده هستند. 

در سال 1963 ، پوپر نوشت: “این یک ترفند معمولی برای پیش بینی کارها به طرز مبهم است که پیش بینی ها به سختی می توانند شکست بخورند: آنها غیرقابل ابطال می شوند.” ما می توانیم روشهای بسیاری برای انتقاد از هومیوپاتی و رد این موضوع به عنوان علم شبه پیدا کنیم ، زیرا مغایر با درک فعلی ما از داروها بوده و شواهد بنیادی ندارد. اما ، حتی اگر ما آن را مصرف کنیم ، باید اعتراف کنیم که ارزش تمام آزمایشات از بین می رود: هیچ اثباتی توسط آزمایشات بالینی برای اثربخشی داروهای هومیوپاتی فراتر از یک دارونما وجود ندارد. کسانی که مانند شاهزاده چارلز ، همچنان برای اثربخشی آن استدلال می کنند ، کار علمی نمی کنند. آنها مشغول فکر کردن هستند یا مانند یک فروشنده روغن مار ، آنها درگیر فریب عمدی هستند.

اما هرگز به این سادگی هم نبود. استفاده از یک نظریه به طور معمول مستلزم این است که – حداقل بر روی کاغذ – ما با تصور اینکه سیستم مورد نظر ما می تواند از سایر تحولات تفکیک شود ، مسئله را ساده می کنیم ، به گونه ای که نمی توان دخالت سایر نقاط جهان را نادیده گرفت. فیزیکدان نظری لی اسمولین در کتاب خود به نام تولد دوباره زمان( در مقاله زمان چیست؟ به آن اشاره کرده ام ) این کار را ” فیزیک در یک جعبه” می نامد و شامل یک یا چند فرضیه به اصطلاح کمکی است. در نتیجه ، هنگامی که پیش بینی ها با شواهد تجربی ابطال می شوند ، هرگز مشخص نیست که چرا. ممکن است این نظریه نادرست باشد ، اما همچنین به سادگی می تواند یکی از مفروضات کمکی در نظریه ث، نامعتبر باشد. شواهد نمی توانند به ما بگویند کدام یک صادق است

.(منظور باگوت چیزی است که بعنوان تز دوئم-کواین مطرح است که قبلا در دو مقاله تقابل پوزیتیویست و برساخت گرایی و مقاله تز دوئم کواین به آن پرداخته ام و اتفاقا در ادامه مثال هایی که وی مطرح کرده، همان مثال های مطرح شده در مقاله تقابل پوزیتیویست و… هستند.)

یک درس خوب در این مورد از نجوم سیاره ای وجود دارد. در سال 1781 ، از قوانین حرکت و گرانش اسحاق نیوتن برای پیش بینی مدار سیاره تازه کشف شده به نام اورانوس استفاده شد. پیش بینی اشتباه بود اما به جای پذیرفتن اینكه قوانین نیوتن به این ترتیب ابطال شده است ، مسئله فقط با دست زدن به مفروضات كمكی حل می شد. در این حالت با بزرگ كردن جعبه، جان آدامز و اوربین لو وریر به طور مستقل پیشنهاد كردند كه در منظومه شمسی یک سیاره كامل هنوز وجود دارد كه مدار اورانوس را آشفته می كند. 

در سال 1846 ، نپتون کشف شد و موقعیتی که لو وریر پیش بینی کرده بود ، درست از آب درآمد . بدون ابطال قوانین نیوتن و پیش بینی نادرست آن، کشف بعدی نپتون به عنوان یک تأیید پیروزمندانه برای آنها شد.چند سال بعد ، لو وریر با همان منطق سعی در رفع مشکل نجومیِ دیگری کرد. مدارهای سیاره ای بیضی دقیق نیستند. با هر مدار ، نزدیکترین نقطه از هر سیاره به خورشید (به نام پریلئون) کمی تغییر می کند ، یا غالب می شود ، و تصور می شد که این امر ناشی از کشش گرانشی تجمعی تمام سیارات دیگر در منظومه شمسی است. قوانين نيوتن برای سياره عطارد ، نزديك به خورشيد ، 532 قوس در ثانيه را پيش بينی می‌کرد. اما امروز پیشرفت مشاهدات نشان می دهد کمی بیشتر است. یعنی حدود 575 قوس در ثانیه ،با اختلاف 43 قوس در ثانیه. این اختلاف هرچند کوچک، جمع می شود و معادل یک مدار “اضافی” در هر 3 میلیون سال است.لو وریر این تفاوت را به تأثیرات سیارهٔ غیر قابل کنترل دیگری که نزدیک به خورشید است – که به ولکان معروف شد- نسبت داد. اخترشناسان بیهوده به جستجوی آن پرداختند. در این حالت ، قوانین نیوتن واقعاً نادرست عمل می کردند. 

اینشتین خوشحال شد که فهمید که نظریه نسبیت عام وی ، به دلیل انحنای فضا-زمانی دور خورشید در مجاورت عطارد ، سهم «نسبی» بیشتر 43 قوس در ثانیه را پیش بینی می کند.(م: سال گذشته محققان دانشگاه فلوریدا ادعای وجود جرمی را مطرح کردند که البته ویژگی متفاوتی داشت)این داستان مختصر نشان می دهد كه دانشمندان متوقف خواهند شد و فقط موافقت می كنند كه یک نظریه را در صورت تغییر با نظریه بهتر ارائه دهند. از این می‌توان نتیجه گرفت که نظریه ها هرگز به این ترتیب ابطال نمی شوند. می دانیم که قوانین حرکت نیوتن نسبت به مکانیک کوانتومی در قلمرو میکروسکوپی مولکولها ، اتمها و ذرات زیر اتمی ضعیف است و وقتی مواد هر اندازه با سرعت یا نزدیک سرعت نور حرکت می کنند تجزیه می شوند. می دانیم که قانون گرانش نیوتن نسبت به نظریه نسبیت عام اینشتین ضعیف است. 

با این حال ، قوانین نیوتن وقتی در مورد اشیاء و موقعیتهای “روزمره” اعمال می شوند کاملاً رضایت بخش هستند ، و فیزیکدانان و مهندسان با خوشحالی از آنها استفاده می کنند. با کمال تعجب ، اگرچه ما می دانیم که آنها صحیح نیستند ، اما در شرایط عملی خاص آنها نیز دروغ نیستند. 

آنها به اندازه کافی خوب هستند.چنین مشكلاتی توسط فلاسفه علم به نظر می رسید كه غیرقابل تحمل هستند و معیار ابطال‌پذیری پوپر رها شد(هرچند كه به طرز عجیبی ، هنوز هم در ذهن بسیاری از دانشمندان تجربی وجود دارد). اما به جای جستجوی بدیل ، در سال 1983 فیلسوف لاری لودان اظهار داشت كه مسئله مشخص كردن واقعاً غیرقابل دسترس است و بنابراین باید یک شبه مسأله باشد. 

وی تصریح کرد: تمایز واقعی بین علم قابل اعتماد یا غیرقابل اعتماد ، صرف نظر از استحکام آن ، و ادعا کرد که اصطلاحاتی مانند «شبه علم» و «غیرعلم» معنای واقعی ندارند.

اما ،حداقل برای من ، باید تفاوت بین علم و شبه علم وجود داشته باشد. همچنین بین علم و متافیزیک خالص .اگر ما نمی توانیم از ابطال پذیری استفاده کنیم ، به جای آن از چه چیزی استفاده می کنیم؟ من فکر نمی کنم که ما جایگزین واقعی دیگری داشته باشیم جز اتخاذ آنچه می توانم ملاک تجربی بنامم.  این به نوعی برچسب گذاری به عنوان سیاه و سفید، بله یا خیر ، درست یا غلط ، در قضاوت نیست. ما باید سایه های خاکستری را بپذیریم. 

پوپر خود آماده پذیرش این موضوع بود

:”ملاک تشخیص نمیتواند کاملاً واضح باشد بلکه دارای شواهدی خواهد بود. نظریه های قابل آزمایش ، نظریه های به سختی قابل آزمایش و نظریه های غیر قابل آزمایش وجود خواهند داشت. آنهایی که غیر قابل آزمایش هستند مورد توجه دانشمندان تجربی نیست. آنها ممکن است به عنوان ایده های متافیزیکی توصیف شوند.”

در اینجا ،«قابل آزمایش » فقط حکایت از این دارد که یک نظریه با شواهد تجربی ارتباط برقرار می کند یا فقط وعده ارتباط با شواهد تجربی را می‌دهد. این پیش فرض درمورد آنچه ممکن است با توجه به شواهد انجام دهیم وجود ندارد. اگر شواهد نظریه را تأیید کنند ، عالی است، ما جشن می گیریم و به دنبال آزمایش دیگری می گردیم. اگر شواهد نتوانند از این نظریه پشتیبانی کنند ، ممکن است برای مدتی تفکر کنیم یا با فرض های کمکی هماهنگ شویم. در هر صورت ، بین محتوای متافیزیکی نظریه و داده های تجربی تنش – تنشی بین ایده ها و واقعیت ها – وجود دارد که ”مانع از خارج شدن کامل متافیزیک می شود.” به این ترتیب ، متافیزیک دستکاری شده یا “طبیعی شده” است ،و ما باید با آن کار داشته باشیم. 

این علم است.اکنون،این ممکن است ساده به نظر برسد ، اما ما به یک دوره نسبتاً جالب در تاریخ فیزیک بنیادی رسیده ایم. امروز ، ما از دو نظریه خارق العاده برخوردار هستیم. اولی مکانیک کوانتومی است. این مبنایی برای به اصطلاح مدل استاندارد فیزیک ذرات است که عملکرد همه ذرات بنیادین شناخته شده را توصیف می‌کند. 

این بهترین نظریه ماده است. دومی نظریه نسبیت عام اینشتین است که چگونگی کارکرد گرانش را توضیح می دهد و پایه و اساس مدل به اصطلاح استاندارد کیهان شناسی بیگ بنگ است. این بهترین نظریه ما در مورد فضا زمان و جهان است.این دو مدل استاندارد همه چیزهایی را که می توانیم در جهان ببینیم توضیح می دهد. با این حال آنها بسیار ناسازگار هستند.  فیزیکدان کاریزماتیک ریچارد فاینمن شاید یک فیلسوف ضعیف باشد.

اما وقتی در سال 1965 نوشت : “فکر می کنم با اطمینان بتوانم بگویم که کسی مکانیک کوانتومی را نمی فهمد.” شوخی نمی کرد.برای کاری رضایت بخش ، مدل کیهان شناسی بیگ بنگ نیاز به مقدار زیادی ”ماده تاریک” و ”انرژی تاریک” دارد ، به گونه ای که “آنچه می توانیم ببینیم” تنها 5٪ حقیر و کوچک را- نسبت به همه چیزهایی که فکر می کنیم در جهان وجود دارد- تشکیل می دهد. اگر ماده تاریک واقعاً نوعی ماده باشد ، به همین دلیل از بهترین نظریه ماده ما صرف نظر نمی شود. حتی با کمترین میزان تغییرِ یک یا چند ثابت که بر فیزیک جهان ما حاکم است ، جهان برای زندگی غیرقابل تحمل می شود ، یا حتی از نظر فیزیکی غیرممکن است. 

ما هیچ توضیحی نداریم که چرا قوانین و ثابت های فیزیک چنان دقیق به نظر می رسند که یک جهان گولدیلاکس را درست کنند.اینها مشکلات بسیار جدّی ای هستند و بهترین نظریه های ما مملو از خلاء های توضیحی است. گرد هم آوردن آنها در یک نظریه همه چیز بسیار شگفت آور بوده است. با وجود تلاش زیاد در 50 سال گذشته ، هیچ اجماع حقیقی در مورد چگونگی انجام این کار وجود ندارد. و برای بدتر شدن اوضاع ، ما مدارکی در دست نداریم. 

نظریه پردازان حیله گر و مبتکر بوده اند. آنها ایده های متافیزیکی زیادی دارند ، اما هیچ نشانگر تجربی وجود ندارد که به آنها بگوید کدام مسیر را باید طی کنند. آنها ایده های غنی هستند اما از نظر داده ها فقیر .آنها با انتخاب روبرو هستند.آیا کوتاه می آیند ، عقب می کشند و تصدیق می کنند که بدون حتی وعدهٔ داده های تجربی برای آزمایش ایده هایشان ، چیزی کمتر یا چیز دیگری وجود دارد که می توان به نام علم انجام داد؟ آیا آنها اسلحه های خود را با تعجب در بالا آورده (به نشانهٔ تسلیم) و می پذیرند که ممکن است چیزهایی وجود داشته باشد که علم اکنون نتوانسته است آنها را توضیح دهد؟

یا آیا آنها بدون در نظر گرفتن سختی پیش رو ، چاپ مقاله پشت مقاله پر از ریاضیات انتزاعی که تفسیر می‌کنند ،فیزیک را توضیح می‌دهند بدون وجود داده ، به عنوان مثال چند جهانی ؟ آیا آنها نه تنها متافیزیک را در آغوش می گیرند بلکه اجازه می دهند که نظریه های آنها کاملاً تحت تأثیر آن قرار بگیرند؟ 

آیا آنها وانمود می كنند كه می توانند راهشان را به سمت فیزیك واقعی پیدا می‌کنند ، و این احتیاط انیشتین را نادیده می گیرند:

بارها و بارها اشتیاق به فهمیدن به این توهم منجر شده است که انسان قادر به درک عقلانی جهان عینی با تفکر ناب و بدون پایه های تجربی – به طور خلاصه ، توسط متافیزیک است.

من فکر میکنم شما پاسخ را میدانید. اما استدلال این است كه با این وجود ، این علم هنوز به نرمش روانی قابل توجهی نیاز دارد. برای برخی هم دو برابر. دیوید دویچ ، فیزیکدان نظری اظهار داشته که چندجهانی به اندازه دایناسورها یکبار واقعی است ، و ما باید فقط از آن عبور کنیم.(م: منظور دویچ این بوده که چندجهانی استثناء است. مثل دایناسورها که یکبار وجود داشتند و حالا حیات از آنها عبور کرده،ما هم استثناعاً باید این یک مورد را بپذیریم) 

مارتین ریس ، اخترشناس انگلیسی ، اعلام كرد كه این چندجهانی متافیزیك نیست ، بلكه علمی مهیج است ، كه “ممكن است درست باشد” و روی آن زندگی سگ خود را شرط  می بندد.

برخی دیگر به دنبال تغییر یا تضعیف هرگونه مفهوم ملاک مشخص با کنترل دقیق هستند. یک راه برای انجام این کار این است که تمام مشکلات مربوط به ابطال پذیری پوپر را که سالها پیش توسط فلاسفه علم تصدیق شده بود ، بیان کرد. انجام این کار به آنها امکان می دهد تا قوانین خود را تنظیم کنند ، در حالی که مسئله واقعیت را روشن نمی کنند – فقدان کامل یا حتی عدم وعدهٔ هرگونه تنش بین ایده ها و حقایق.(م:یعنی برخی حتی وعده ای برای امکان آزمایش تجربی و حل و فصل اختلافات هم نمی دهند)

شاون کرول، یک صدای مدافع برای تفسیر چندجهانی، ربایش، یا آنچه که آن را «استنتاج بهترین تبیین»می شناسیم را ترجیح می‌دهد ، که ما درباره نظریه ها می‌توانیم با اصل «صرفه جویی» (م: یا همان اصل سادگی، تیغ اوکام) قضاوت کنیم.شاید از نظری منطقی درست باشد اما با قضاوت کی؟ در صورت عدم وجود واقعیت ، بهترین تبیین چیست؟کارول در صدد است تا مفهوم استنباط خود را توسط چیزی به نام نظریه احتمال بیزی بسازد و با خوشحالی از ماهیت کاملاً ذهنی آن چشم پوشی کند. این یک گام کوتاه برای تبدیل شدن به -نظریه پرداز فیلسوف ریچارد دیوید است ، تلاش برای توجیه نظریه ریسمان به این شکل که ”نظریه از لحاظ نظری تایید” و “ارزیابی غیر تجربی” صورت میگیرد . سپس بهترين توضيح بر اساس انتخاب مدلی مبتنی بر يک نظريه احتمالی است كه می‌تواند به آسانی برای تعصبات شخصی مهندسی شود.به oxymoron (بکارگیری حرف های ضد و نقیض) که علم پسا تجربی است خوش آمدید.این موضوع تا، چه میزان بزرگ است؟ بنابراین آیا تعداد انگشت شماری از فیزیکدانان نظری می‌خواهند متافیزیک درونی خود را فعال کنند و مقالاتی را منتشر کنند که کمتر کسی در خارج از دایره کوچک تحصیلی خود بخواند؟ 

اما به ابتدای این مقاله نگاه کنید. چه آنها قصد داشته باشند یا نداشته باشند (و به من اعتماد کنید ، قصد آن را دارند) ، این موارد عادت دارند که به حوزه عمومی نشت کنند و مانند اسید در پایه های علم فرو می روند. انتشار کتاب کرول  ، در مورد تفسیر چندجهانی ، با یک هجوم پرشکوه تبلیغاتی همراه است ، از جمله مقاله ای در ماه گذشته

. (مقاله ای که اخیراً منتشر شد)

بخش اخیر با این عنوان که: نظریه ”چندجهانی” در مکانیک کوانتومی نشان می دهد که با هر تصمیمی که می گیرید ، یک جهان جدید به وجود می آید که شامل نسخه جدیدی از شما است.قرار است فیزیک از سخت ترین ”علوم سخت” (علوم پایه تجربی با روش سختگیرانه)باشد. 

این استانداردهایی را تعیین می کند که با استفاده از آنها به داوری همه تلاش های علمی خواهیم پرداخت و مردم در حال تماشا هستند.مورخ علم هلگه کراگ مدت زمان زبادی را صرف مطالعه “حدس و گمانهای بیشتر” که فیزیک بنیادی را در طول تاریخ فراگرفته، کرده است. در مورد چندجهانی ، در حدس و گمان های بیشتر (کتاب او) وی نتیجه گرفت :اما ، بنابراین چنین استدلال شده است كه طراحی هوشمند و بسیاری از نظریه های چندجهانی قابل آزمایش نیست. رد کردن طراحی هوشمند به این دلیل که غیرقابل تحقیق است و در عین حال پذیرش چندجهانی به عنوان یک فرضیه جالب علمی ، ممکن است به طرز مشکوکی به کاربرد معیارهای دوگانه نزدیک شود . همانطور که در برخی از معتقدان و نیز برخی از افراد غیر معتقد دیده می شود. علت حمایت ناخواسته از روشمندی آنها (یعنی روشی غیر تجربی) از فیزیک چندجهانی نشأت می‌گیرد.با کمال تعجب ، افراد در انستیتوی دیسکاوری ، اندیشکده مستقر در سیاتل ، با علاقه بسیار زیادی دنبال این تحولات آشکار در فیزیک نظری هستند. 

دنیس اوولر (مخالف فرگشت) ، در سال 2017 نوشت : از معتقدان به چندجهانی فقط پیشنهاد نمی کنند که ما مدارک معیوب را بپذیریم. آنها می خواهند ما شواهد را به عنوان معیار اصلی پذیرش نظریه خود کنار بگذاریم. ” آنها با برخی توجیهات می گویند: ببین ، شما ما را به شبه علم متهم می کنید ، اما آیا آنچه شما به نام علم انجام می دهید متفاوت است؟ آنها در پی تضعیف اقتدار علم به عنوان کلمه نهایی در جستجوی منطقیِ حقیقت هستند.فیلسوفان دون راس ، جیمز لیدیمن و دیوید اسپورت معتقدند كه ملاک، مشخص كردن موضوع برای نهادها است نه افراد. مؤسسات علمی هنجارها و معیارها را وضع می كنند و بررسی های مربوط به خطاهای حسی و فیلترهای مانع خطا را ارائه می دهند كه در اصل باید ادعاهای دانش علمی عینی را كه مبتنی بر متافیزیك محض است ، كنار بگذارند. 

اما با وجود تلاش ها توسط کیهان شناس جورج الیس و سیلک اخترفیزیکدان برای برافراشتن پرچم قرمز در سال 2014 و فراخوان برخی از این موسسات برای “دفاع از تمامیت فیزیک” ، هیچ چیز تغییر نکرده است

. (م: در مقاله آیا نظریه ریسمان دارای روش علمی توضیح دادم)

به نظر می رسد لیدیمن استعفا داده: “خطای گسترده در مورد اصول در میان متخصصان ممکن است و اتفاق هم می افتد. “او معتقد است كه اصلاحات در طولانی مدت ، هنگامی كه دستیابی به موفقیت علمی واقعی صورت گیرد ، خواهد بود. اما چه صدمه ای ممکن است وارد شود در حالی که منتظر دستیابی به موفقیتی هستیم که ممکن است هرگز رخ ندهد؟

شاید ما باید اول با یک گام کوچک آغاز کنیم. بیایید تصدیق کنیم که فیزیکدانان نظری کاملاً حق دارند با استدلال ، هر چیزی که می‌خواهند باور کنند ، بنویسند و بگویند. اما این سؤال را از خود می پرسند که آیا ادعاهای آنها صادقانه است؟ به جای اینکه “چندجهانی وجود داشته باشد” و “ممکن است واقعیت داشته باشد” ، گفتن چیزی مانند این که “چند جهانی کمی جذابیت های فلسفی دارد ، بسیار مناقشه برانگیز و بحث برانگیز است ، و هیچ مدرکی برای آن وجود ندارد، بسیار سخت است”. ؟ 

من این را درک میکنم که چنین هشدارهایی هنگام انتقال به یک رسانه پرطرفدار وسواس با احساس ، گم می شوند یا مختل می شوند ، اما این امر به جای آنکه یکپارچگی علمی باشد ، شکست روزنامه نگاری یا نویسندگی علمی است.

07 اکتبر 2019

جیم باگوت

مترجم: آرین رسولی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *