غرب ستیزی و غرب زدگی
غرب ستیزی و غرب زدگی ؛ غرب مالک عقلانیت ورزی، تفکر و علم است؟
یک معنای خاصی از واژهٔ « غرب » در تاریخ معاصر پدید آمده که چندان معنای دقیقی از آن تبیین نشده است. بخصوص هنگامی که برای نقد و داوریِ اندیشهٔ افراد، با پسوند و پیشوند غرب، اندیشهٔ آنها قضاوت میشود. در این جستار هدف،پرداختن به تمام ابعاد این موضوع فراخ و پردامنه نیست و تنها به چند نکته در نقد یک ادعا پرداخته میشود. این ادعا که ” عقلانیت مدرن یا جدید، علوم، فناوری جدید، و بطور کلی آموزههای مدرن جهانبینی غربی هستند. ”
این تعریف از تفکر یا جهانبینی غربی همواره مفروض گرفته میشود.چه در میان نیروهایی با گرایش ضدغربی یا اصطلاحاً غرب ستیز،چه درمیان نیروهایی با گرایش مدافع غرب که از سوی مخالفان متهم به غرب زدگی میشوند.اما جدای از اینکه چنین بحثی گستردهتر از اینهاست، چند نکتهٔ اساسی در این میان وجود دارد.
در این مواجهه با غرب به نظر میرسد چیزی که مورد انتقاد قرار گرفته، فرهنگ و آموزههایی غربی است، اما در واقع خواسته یا ناخواسته چیزی که مورد انتقاد قرار میگیرد اندیشه ورزی، علم و دستاوردهای فکریِ کل بشر است. تمام دستاوردها و آموزههایی که امروزه در جوامع پیشرفته مورد پذیرش واقع میشود، نتیجهٔ عقلانیت و علم جدید است که حاصل تاریخ اندیشهٔ بشری است. از فلاسفهٔ یونان باستان تا دوران رشد و ترقی علوم میان اندیشمندان نقاط مختلف دنیا. شرق، غرب و حتی در دورههایی از تاریخ، در سرزمین هایی که امروز ما در آن زندگی میکنیم، دانشمندان و اندیشمندانی با هویت های متنوع در این ترقی نقش داشتهاند. تمام آنچه که امروز دنیای مدرن یا به تعبیری پسامدرن را در غرب ایجاد کرده حاصل جدوجهد و تلاش تمام اندیشه ورزان و عالمان بشر در شرق و غرب بوده است. نمیتوان اندیشه و علم را به غرب و شرق و شمال و جنوب تقسیم کرد. این فرض که تمام این دستاوردهای اندیشهٔ بشر که امروز در غرب موجب رشد و پیشرفت آنها شده به غرب تعلق دارد، یک فرض نامعتبر است و این دستاوردها محدود به اصطلاحاً غربیها نیست.
اما چرا چنین فرضی شکل گرفت؟چرا تصور میشود که این دستاوردهای فکری و علمی متعلق به غرب است؟
این دستاوردها که گفتیم حاصل تلاش تمام اندیشمندان از نقاط مختلف بود، پس از رنسانس در این جوامع با سرعت بالاتری پذیرفته شد و به اجرا درآمد. با استفاده از این عقلانیت جدید در تمام عرصهها، بویژه در سیاست و حوزهٔ اندیشه، علم جدید شکل گرفته و با سرعت بیشتری پیشرفت کرد. به عبارت دیگر اختلاف اصلی در پیشرفت، پذیرش مجموعهای از آموزهها در عرصههای مختلف، و به دنبال آن علوم جدید بود. یعنی برخی از نقاط، در مسیر عقلانیت و علم که حاصل تلاش کل بشر بود گام برداشتند و برخی نقاط دیگر به آن بی اعتنا بودند.
در نتیجه این پیشرفتها و پیشرفت علم، لاجرم چند نتیجهٔ مشخص پدید میآید:
۱- پیشرفت علم موجب پیشرفت بیشترِ خود علم میشود.
۲-با پیشرفت علم، بر سرعتِ پیشرفتهای بعدیِ خود علم نیز افزوده میشود. یعنی اگر فرض کنیم پنجاه سال پیش مثلاً روزی ده کشف یا اختراع علمی بدست میآمد، بیست سال قبل این عدد به صد میرسید و امروز هزار کشف یا اختراع و همینطور سرعت آن بالاتر خواهد رفت.
۳-با پیشرفت علوم که خود حاصل پیشروی در عرصهٔ اندیشه و عقلانیت است، امکان پیشرفت و تبلور مجددِ اندیشه و عقلانیت نیز فراهم میشود. جامعه هنگامی که به کمک پیشرفت ابزار و صنایع غنیتر میشود، فراغت و فرصت بیشتری برای رشد تفکر پیدا میکند،در قیاس با شرایطی که عقب ماندگی و نیازمندیهای جامعه، افراد را دائماً با کار برای امرار معاش درگیر میکند. البته اثرات منفی و مضر این پیشرفتها بحث و موضوع دیگریست.
پیشرفت
بدیهیست که به موجب این پیشرفتها، قدرت این کشورهای به اصطلاح غربی، به مراتب بیش از سایر کشورها شد. البته این روند مذکور، به تنهایی موثر نبود و بی تردید عوامل دیگری از تاریخ تا جغرافیا و دیگر عوامل در روند پیشرفت و مسیر فرهنگی یک ملت اثرگذار است. اما اصلی ترین عامل، همین بوده و پس از آنکه این عوامل به قدرت این کشورها منجر شد، نوعی سواستفاده و سیاستهای چیرگی و غلبه بر سایر کشورهایی که عقبتر مانده و به طبع ضعیفتر بودند، به اجرا درآمد.
این نقطه مهمی در موضوع غرب ستیزی و غرب زدگی است. به نوعی از اینجا میتوان دو خطای عمده را شکار کرد.از سویی برخی گرایشها به این استیلا و چیرگی غرب اشاره میکنند و این وقایع تاریخی را دلیلی بر غرب ستیزی میدانند، یا به تعبیر دیگر مدعی هستند این غرب بوده که رویکرد دشمنی و ستیز را پیش کشیده است. از طرف دیگر برخی در صدد توجیه و یا گاهی انکار این وقایع تاریخی برآمدهاند و برخی دیگر این وقایع را بی اهمیت میدانند و معتقدند هر حکومتی در جهت منافع خود گام بر میدارد و اقدامات غرب در طول تاریخ در جهت منافع خود بوده است.صرفنظر ازاینکه عرصهٔ سیاست بشر بطور کلی بر این منفعت طلبیها بنا شده، این رویکردها همگی دارای اشکال هستند.
ابتدا رویکردی که سعی میکند این وقایع تاریخی را یا نادیده بگیرد، یا توجیه کند، قابل دفاع نیست. واضح است که وقتی سعی کنید توجیهی از این وقایع بدست دهید، محکوم به غرب زده خواهید شد یا دست کم تلاش برای انکار تاریخ یا توجیه سلطهجویی راه به جایی نخواهد برد، جز اینکه دوگانهٔ غرب ستیز-غرب گرا را استمرار خواهد بخشید. اما مهمتر از آن استدلال ضدغربی هاست.
ایراد اول آنها این است که اگر یک یا چندین حکومت در عرصهای مرتکب کار ناخوشایند یا خطایی شد، پس تمام ابزارهایی که دارد باطل است.این خطا مثل این است که اگر ما با یک شخصی مشکل داشتیم و او ماشین داشت، ادعا کنیم ماشین داشتن بد است!
ایراد دوم آنها این است که غرب را یکپارچه معرفی میکنند. ما چیزی بعنوان اندیشه غربی نداریم، حتی فلسفهٔ غرب نیز نداریم، بلکه فلسفههای غربی و اندیشههای غربی داریم. بنابراین اگر بطور کلی ”غرب” را نقد کنیم، چنانچه غرب ستیزان مدعی هستند از این حالت خارج نیست که کل فلسفه و اندیشه بشر، یعنی عقلانیتی که گفتیم غرب پس از دوران مدرن بکار گرفت جمع بسته و مردود میشماریم. در این صورت ما خطای فاحشی مرتکب شدهایم که با خود عقلانیت و فلسفه سعی داریم خود عقلانیت را رد کنیم.به همین دلیل است که اغلب تناقضی در بیان نقد غرب وجود دارد.فی المثل منتقدان جدید غرب، معمولا از ادبیات«پستمدرن» در نقد غرب استفاده میکنند.( پست مدرن رویکردی است که در خود غرب شکل گرفت و به آموزههای مدرنیته رویکرد انتقادی دارد.) به تعبیر سادهتر، از خود غرب برای نقد خود غرب استفاده میکنند. یا در مثالی دیگر، بکارگیری تکنولوژی وعلومی که محصول همان عقلانیت هستند، توسط منتقدان همان عقلانیت.
منشاء این تناقضها همه در همان فرض نخست استوار است، اینکه ”چون غرب عقلانیت و اندیشهٔ بشر را بکارگرفت و از آن بهره برد، پس عقلانیت و اندیشه متعلق به غرب است. ” در صورتی که این عقلانیت و اندیشه و تمام دستاوردهای آن متعلق به کل بشر است و نه فرهنگی خاص. بنابراین هرکسی میتواند به مکاتب، جهانبینیها یا نگرشهای مختلف موجود در دایرهٔ عقلانیت انتقاد کند،اما اگر کل آن را هدف گرفت، دیگر هر ادعایی مطرح کند خودمتناقض است. بعنوان مثال ما نمیتوانیم یک بازیکن فوتبال باشیم و در عین حال بگوییم به کلی این بازی ،اعم از قوانین، زمین بازی و تمام اصول آن باطل است. اما میتوانیم مدعی باشیم فلان قانون فوتبال مفید نیست یا فلان بازیکن، بی کیفیت است.
آرین رسولی
پ. ن: برای اینکه این مطلب بطور خلاصه بیان شود، از پرداختن به نکات متعدد دیگر صرفنظر شد تا فقط یک تبیین کلی از این موضوع ارائه شود.
درود
زبيا بود كاملا موافق نظرات جناب عالي هستم.
🙏🌹