آیا تاریخ علم است؟ (مختصری در فلسفه تاریخ)

فلسفه تاریخ ، آیا تاریخ علم است؟

تاریخ یکی از رشته هایی است که علاوه بر اینکه به طور مجزا مورد مطالعه قرار میگیرد ، در سایر رشته ها نیز تاریخ آن رشته مورد مطالعه قرار میگیرد.در اینجا قصد ما بررسی تاریخ بعنوان رشته ای مجزا و تنها از جهت معرفت شناسی (اپیستمولوژی) است، یعنی معرفت شناسی تاریخ و نه فلسفه تاریخ به طور کل .

اما ضرورت این بررسی چیست؟

بارها شاهد بوده ایم که کسانی پدیده های تاریخی را ریشه یابی می کنند.در مورد آنها رای و نظراتی محکم و قاطع صادر می کنند و از رویدادهای تاریخی دور به مثابه حوادثی یاد می کنند که گویی امروز یا دیروز رخ داه اند.

قبل از هر چیز چند پدیده را میبایست تفکیک کرد.همانطور که ابتدا اشاره کردیم ،رشته های دیگری وجود دارند که وابسته به تاریخ هستند،اما تاریخ به طور مجزا نیستند.برای مثال؛ علم، فلسفه،الهیات، و…
این رشته ها ، اسناد تاریخی دارند اما تاریخ نیستند و مراد ما خود تاریخ به طور مجزاست.نکته دیگر اسناد تاریخی هستند که در یک زمان مشخص به نگارش درآمده اند.برای مثال یک کتاب متعلق به چهار قرن پیش روایتی را از روزگار خود عینا نقل میکند.یعنی از همان روزگار در همان زمان، نه اینکه مثلا چهار قرن پـیش ، کتابی از پنج قرن پیش روایتی مطرح کند . این اسناد تاریخی هستند، اما غیر قابل تردید یا دست کم معتبر و موثق هستند.

اما دسته دیگری از مطالعات تاریخ گزارش هایی هستند نقل به نقل ، یعنی مانند رشته ای از اسناد که ما را به روایت های متعدد می رساند و مرحله به مرحله به عقب می برد و هر گزارش ممکن است سالها پس از وقایع به طور سینه به سینه نقل شده و به گوش نگارنده رسیده باشد. این دست از اسناد را ما به خطا معتبر تر و روشن تر از آن چه باید،می پنداریم.نمونه های بارز اینگونه برداشت ها ، روایت های ما از دوران باستان خودمان است.برای مثال ما گاهی چنان از دوره هخامنشیان یاد می کنیم که گویی وقایع هفته گذشته را بررسی می کنیم.یکی از خطاهای ما در بررسی این اسناد تاریخی درک ما از زمان های دور است. (این خطای درک در مبحث علمی تکامل و حیات نیز رخ می دهد).

برای مثال ما تفاوت شصت سال قبل را با ششصد سال قبل به وضوح درک می کنیم و اختلاف آن را درک میکنیم. اما تفاوت هزار سال را با دوهزار سال چنانچه باید ، درک نمیکنیم.یعنی اگر روایتی از هزار سال قبل برایمان نقل می شود ، یا روایتی از دوهزار سال قبل ، تفاوت عظیمی درک نمی کنیم. مثال بارز آن بحث حیات است،وقتی از پنجاه میلیون سال صحبت میکنیم و سپس از شصت میلیون سال، گویی اختلاف چندانی در ذهن خود در پردازش واقعه حس نمیکنیم.(در مبحث بررسی فرگشت در آینده به این خواهیم پرداخت. در اینجا فقط اشاره ای بود تا تفاوت ها را متوجه باشیم)

نکته دوم بحث سلسله گزارش های تاریخی است.این نکته که دو قسم دارد، به شدت در میزان اعتبار یک گزارش موثر است و از ارزش و اعتبار گزارش تاریخی می کاهد.قسمت اول آن گزارش هایی است که با افکار و برداشت های شخص گزارش دهنده مخلوط شده و پس از آن بازگو می شود.مثال روشنگر این مطلب شرح وقایع کنونی جامعه ماست. فرض کنیم اکنون از سه نفر حوادث اجتماعی سیاسی حال حاضر را بپرسیم و بخواهیم برای ما شرحی از انقلاب ۵۷ تا امروز بنویسند. این سه شخص با افکار سیاسی و باور های متنوع و متفاوت باشند.حال در گزارش نهایی این سه تن ، جز کلیات امور ،مثل اینکه مثلا در تاریخ بیست و دوم بهمن انقلاب به پیروزی رسید، گزارشی مشابه و برابر خواهند داشت؟هرگز
به عبارت دیگر ما در شرح دورانی که در آن زندگی میکنیم هم اشتراک نظر نداریم به جز کلیات وقایع.مثلا در فلان تاریخ جنگ بین ایران و عراق آغاز شد.نکته بسیار پر اهمیت در این گزارش ها ارزشداوری ها در مورد نیات کنشگران و علل حوادث است.این بخش از گزارش ها کاملا با نظرات و تحلیل های اشخاص دستخوش تغییر قرار می گیرند.یعنی کاملا وابسته به گزارش دهنده هستند و طبق سلایق و نظرات هر شخص ، علل و ارزشداوری ها کاملا به طور بنیادین متغیر هستند و در نهایت هرگز گزارش واحدی از وقایع معاصر و حتی امروز هم تبیین نخواهد شد، چه رسد به قرن ها و هزاره های پیشین. بارها دیده ایم در کتب یا حتی برنامه های مختلف بین دو تحلیلگر از یک رویداد واحد اختلاف نظرات بنیادین وجود دارد.پس در نتیجه اگر سالها بعد کسی گزارش تاریخی امروز را مطالعه کند ، گزارشی خواهد دید کاملا وابسته به تحلیل گزارشگر و این نکته را ر نظر داشته باشیم ،امروز از وقایع مختلف صدها و هزاران گزارش تهیه می شود، اما مثلا در دوران باستان برخی از وقایع ممکن است حتی یک گزارش هم نداشته باشند، یا گزارش های آنها در طول زمان از بین رفته باشد.

قسمت دیگر این موضوع سلسله گزارش های سینه به سینه تاریخی است.اگر ما امروز یک اتفاقی را در خیابان شاهد باشیم و برای دوست خود تعریف کنیم،سپس هفته دیگر دوست دیگری از ما بخواهد آن را شرح بدهیم و سپس یک سال بعد ، و این گزارش ها و توضیحات خود را جایی بنویسیم، خواهیم دید که چقدر تعریف اول که در روز نخست ارائه دادیم ، با تعاریف بعدی و تعریف آخر تفاوت وجود دارد.
حالا تصور کنید این مثال را از شخصی واحد و در بازه زمانی بسیار کوتاه آوردیم. اگر این شخص را به افراد متعدد و بازه زمانی را به قرن ها و هزاره ها برسانیم، چه تفاوت و دگرگونی در گزارشات حاصل خواهد شد.

نکته دیگری که لازم است به آن بپردازیم مبحث معرفت شناختی تاریخ و ریشه یابی و ارزشداوری هاست.به عبارت دیگر ببینیم آیا روش تاریخ با روش علمی قابل جمع است یا آیا میتوان علیت تاریخی را همانند علیت علمی بکار برد؟

تحلیل عِلّی و احکام استقرا

ما در روش علمی نوعی بررسی علت و معلولی داریم و در تاریخ نیز اینچنین عمل می کنیم.اما این دو علیت کاملا با هم متفاوت است.برای شناخت علیت علمی باید یک توضیح قدیمی در فلسفه علم را مطرح کنیم. در روش علمی سه گزینه است ثابت وجود دارد.البته بعدها فلاسفه علم مثل جان استوارت میل گزینه های دیگری افزودند که ما در مطلبی مجزا به طور کامل خواهیم پرداخت و در اینجا فقط سه اصل برجسته تر و مورد توافق را بررسی میکنیم.

در روش استقرای علمی سه فاکتور همواره وجود دازد،که در روش های دیگر از جمله تاریخ، این سه روش وجود ندارند.

۱-حضورهای همزمان
۲-غیبت های همزمان
۳-تغییرات همزمان

این گزینه ها به ما میگویند ما زمانی میتوانیم نظریه ای را دارای متودولوژی(روش) علمی بدانیم که ۱-وجود یک چیز همزمان باعث پدید آمدن چیز دیگری شود=حضورهای همزمان
۲-غیبت یک چیز باعث غیبت چیز دیگری شود
۳-تغییر یک چیز باعث چیز دیگری شود.

برای مثال یک پزشک میخواهد علت یک بیماری را پیدا کند. اگر در آزمایشات خود متوجه شد یک ویروس در بدن تمام کسانی که دچار این بیماری هستند وجود ‌دارد.{حضور همزمان}

همچنین با از بین بردن آن باکتری متوجه شد بیماران درمان می شوند{غیبت همزمان} و دست آخر متوجه شد با افزایش باکتری، بیماری نیز تشدید میشود و با کاهش باکتری شدت بیماری نیز کاهش پیدا میکند{تغییرات همزمان}. در اینجا روش تحلیل علیت علمی بوده است.

اما آیا در تاریخ چنین روشی ممکن است؟خیر
برای مثال ما نمی توانیم حمله خشایار به یونان را مورد تحلیل علیت علمی قرار دهیم.یعنی نمیتوان گفت میل خشایار به انتقام از یونیان را حذف کنیم و ببینیم باز حمله صورت می گیرد یا خیر، یا علل دیگر را به این ترتیب که در روش علم وجود دارد،بررسی کنیم.

اما ممکن است کسی بپرسد آیا در تاریخ هیچگونه روش منطقی وجود ندارد؟ و یا تصور کند تمام تاریخ یا حداقل بخش قدیمی تر آن بی اعتبار می شود.اما اینگونه هم نیست.در تاریخ روش دیگری وجود دارد که گرچه به دقت و اعتبار علمی نیست، اما باعث می شود مسائل مختلف تاریخی را تفکیک کرده و هر کدام را دارای میزان متفاوت اعتبار دانست.یکی از این ابزارها ، رجوع به یک سلسله حوادث مشترک است.یعنی همانطور که بالاتر گفتیم شواهدی هستند که وقایعی که ارتباطی با نظرات مختلف ندارد را ارائه می دهد.مثل اینکه در تاریخ ۲۲بهمن ۱۳۵۷ انقلاب پیروز شد.

ابزار دیگری که مورخان در اختیار دارند، وقایع بعدی اقدامات است.برای مثال پادشاهی به یک کشور حمله کرده و کشور را تصرف میکند. پس از آن اقداماتی انجام می دهد که تا حدودی می توان در تحلیل بکار برد.اما باز هم نه به شکلی دقیق. برای مثال کوروش به یک کشور لشکر کشی می کند و آنجا را تصرف می کند.شرح این حمله را چندین مورخ گزارش می دهند.پس از تصرف اقداماتی انجام می دهد. تا اینجا شواهد حمله ی او معتبر است.یعنی حمله ای صورت گرفته است.اما اقدامات و نیات او قابل بررسی دقیق نیست.چرا که فرض کنیم پنج نفر رویدادهای بعدی را گزارش داده اند. بین این پنج نفر دو نفر مخالف و به نوعی دشمن او باشند و دو نفر موافق و دوستدار کوروش.یک نفر هم بی طرف.(البته بی طرفی تمام و کمال به شدت در مورد هر مورخ و هر انسانی به دشواری ممکن است)

حال دو نفری هوادار او بودند سعی کنند کارهای نیک او را برجسته کرده و دونفر دیگر که مخالف و د‌شمن بودند کارهای بد و زشت او را برجسته کنند و حتی از اساس تحریف کنند.نفر سوم نیز بی طرفانه وقایع را شرح دهد.
در این صورت پس از قرن ها و سالهای بسیار طولانی، نمیتوان به هیچکدام از اقوال و گزارشات به طور حتمی استناد کرد.دست کم اعتبار آنها بسیار مبهم خواهد بود.حتی شرحی که بی طرفانه بوده است، قابل تفکیک از سایر اسناد نخواهد بود. چون ممکن است کسی کارهای نیک یه شخصیت تاریخی را شرح دهد،اما ضعیفتر و کمرنگ تر از آن چیزی که در واقعیت رخ داده است و کارهای ناپسند دیگری را که در واقعیت انجام نشده به عمد و زیرکانه به آن اضافه کند.

نتیجه گیری:

این توضیحات تنها بخش معرفت شناسی فلسفه تاریخ را شامل می شود و از جنبه های دیگر به فلسفه تاریخ نظر نکرده است.(شاید زمان دیگری به سایر جنبه ها بپردازیم)
همچنین در این مطلب به جزییات مساله برای جلوگیری از تفصیل بیشتر اشاره نشد. علاوه بر این اگر نقصی در مطلب بود امیدوارم با نقد آن تصحیح شود.
اما به طور کلی نتیجه ای که از مطلب می توان گرفت غفلت یا عدم دقت ما در مواجهه با مسائل تاریخی است .مثلا بارها شاهد بوده ایم یا حتی خودمان مثلا برای یک واقعه تاریخی در دوران هخامنشیان یا اشکانیان، اعتباری مشابه وقایع معاصر قائل شده ایم و حتی گاهی به طرزی افراطی از نیات و مقاصد خوب یا بد شخصیت های تاریخی سخن گفته ایم.البته در اینجا برمیگردیم به ابتدای متن؛در حیطه های دیگری مثل علم،فلسفه،الهیات، شخصیت های تاریخی وجود دارند.اما بررسی عملکرد و اهداف آنها با شخصیت های صرفا تاریخی،مثل پادشاهان و فرماندهان متفاوت است.
#arian_x ✍

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *