شعله‌ی زندگی (مقاله ریچارد رورتی : پراگماتیست در مواجهه با مرگ به چه روی می آورد؟)

شعله‌ی زندگی (مقاله ریچارد رورتی : پراگماتیست در مواجهه با مرگ به چه روی می آورد؟)

ریچارد رورتی : به فاصله ی اندکی بعد از اتمام نگارش “پراگماتیسم و رمانتیسیم”، پزشکان سرطان لوزالمعده ی غیر قابل جراحی را در من تشخیص دادند. چند ماه پس از دریافت این خبر بد، همراه با پسر بزرگم و یکی از پسر عموهایم که به دیدار من آمده بود در حال صرف قهوه بودم. عموزاده ی من (که خود کشیشِ فرقه ی بابتیست بود) پرسید که آیا افکارم متوجه موضوعات دینی شده است و من گفتم نه. پسرم پرسید :خوب، فلسفه چطور؟ من پاسخ دادم “نه”، نه فلسفه ای که نوشته بودم و نه فلسفه ای که خوانده بودم به نظر نمی رسید که هیچ مدخلیتی در شرایط من داشته باشد.البته هیچ منازعه ای با اپیکور بر سر این استدلال که هراس از مرگ غیر عقلانیست، و یا با این گفته ی هایدگر که هستی-خداشناسی ریشه در تلاش ما برای اجتناب از میرایی دارد نداشتم. اما نه آتاراکسیا {رهایی از پریشانی ها} و نه هستی و زمان , هیچ کدام به نظر نمی رسید که مناسب شرایط من باشد.

پسرم با اصرار پرسید: یعنی هیچ چیزی نخوانده ایی که الان به دردت بخورد؟ گفتم بله و بی اختیار واژه ی “شعر” از دهانم خارج شد. پسرم پرسید: کدام شعر ها؟ من دو شعر کلیشه را که به تازگی از اعماق حافظه ام بیرون کشیده بودم، اشعاری که به طرز عجیبی موجب شادی من شده بودند، خواندم: ابیاتی از شعر “باغ پروسِرپین” اِسوینبورن که بسیار نقل شده بودند:

با شکر گزاری هایی کوتاه سپاس می گوییم

هر آنچه که خدایان باشند

که هیچ زندگی ای تا به ابد نمی زیَد

که مردگان بر نمی خیزند هیچ گاه

که حتی خسته ترین رودخانه هم

در جایی ایمن به دریا فرو می خزد.

و همینطور، شعر در تولد هفتاد و پنج سالگی اش از لَندور:

طبیعت را دوست داشتم، و پس از طبیعت، هنر را؛

من هر دو دست را در برابر شعله ی زندگی گرم کردم،

شعله رو به خاموشی است، و من مهیای رفتن.

من در آن پیچ و خم ها ی آهسته و آن سوسوی زغال های نیم سوز تسلّی یافتم. شک دارم که این چنین تأثیری می توانست با مطالعه نثر ایجاد شود. نه تنها صور خیال، بلکه قافیه و ضرباهنگ نیز برای خلق این تأثیر نیاز بود. در خلال چنین ابیاتی، هر سه عامل هم پیمان می شوند تا حدی از ایجاز و تأثیر را، که تنها از نظم ساخته است، بیافرینند. در مقایسه با هجمه های منظمِ برساخته ی نظم پردازان، حتی بهترین نثر نیز پراکنده و شلخته است.

اگر چه قطعات گوناگونی از شعر در لحظات خاصی از زندگی برایم بسیار معنادار بوده اند، من خودم هیچ وقت نتوانستم شعری بنویسم (البته به جز غزلواره هایی که در جلسات خسته کننده ی دانشکده می نوشتم—که بیشتر نوعی خط خطی کردن بود). من همچنین آثار شعرای معاصر را نیز دنبال نمی کنم. هر گاه شعری بخوانم، غالبا قطعاتی از اشعار مورد علاقه ی دوران نوجوانی ام انتخاب می کنم. فکر می کنم که رابطه ی تردیدآمیز و دوسوگرایانه ی من با شعر، در این معنای باریک تر کلمه، نتیجه ی پیچیدگی های اُدیپیِ حاصل از داشتن پدری شاعر باشد.[1]

به هر روی، اکنون آرزو می کنم که کاش زمان بیشتری از عمرم را با شعر می گذراندم، نه بدین دلیل که می ترسم چیزی از حقیقتی از دست داده باشم که در قالب نثر بیان ناشدنی است. چنین حقایق [بیان ناپذیری وجود ندارند؛ هیچ چیزی در مورد مرگ نیست که اسوینبورن و لندور بدانند ولی اپیکور و هایدگر عاجز از درکشان باشند. این آرزوی من بیشتر بدین دلیل است که اگر می توانستم اشعار کلیشه ی بیشتری را بلغور کنم، زندگی سرشار تری می داشتم—همانطور که زندگی سرشارتری می داشتم اگر دوستان صمیمی بیشتری می یافتم. فرهنگ هایی با واژگان غنی تر، در مقایسه با فرهنگ هایی با واژگان کم تر، به طرزی سرشارتر انسان اند—هر چه دور تر از حیوانات. زنان و مردان منفرد آنگاه که حافظه ی شان سرشار از قطعات شعر است، به طرزی سرشارتر از زندگی انسانی بهره دارند.
[1](James Rorty, Children of the Sun (Macmillan, 1926))

Originally Published: November 18th, 2007

1 دیدگاه برای «شعله‌ی زندگی (مقاله ریچارد رورتی : پراگماتیست در مواجهه با مرگ به چه روی می آورد؟)»

  • فوریه 26, 2021 در t 8:21 ب.ظ
    Permalink

    ماهیت انسان چیزی بیش از یک تفکر با چارچوبی خاص هست
    انسان همانقدر که فلسفه هست ، شعر نیز هست فرهنگ نیز هست و غیره
    مشکل ما از زمانی شروع می شود که میان ماهیت چند بعدی انسان و انسان بودن در فلسفه و اندیشه دچار اختلاط میشویم
    آن بخشی از وجودمان که در مورد آن اختیار داریم را با بخش دیگری از وجودمان که کمتر قابل دسترس هست یکی می پنداریم
    مرگ دیگر ربطی به اختیار ما ( اراده و اختیار بزرگترین جوهره فلسفه مدرن ) ندارد پس باید از زاویه ای متفاوت به آن نگاه کرد

    پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *