توجیه به جای توصیف

توجیه به جای توصیف

در مباحث مبتنی بر استدلال ، معمولاً در صدد توجیه نظرات قرار میگیریم. اما دو مسأله اساسی در برابر توجیه قد علم میکند؛

نخستین مساله ، ارتباط توجیه با حقیقت است. اینکه آیا ما در استدلال ، صرفا مدعیات خود را توجیه میکنیم و هیچگونه ادعایی مطابق با حقیقت نیست؟یعنی هر کسی صرفاً از منظر خود به حقایق نگاه می کند و اعتباری در آرای افراد نیست . یا برعکس، تنها یک ادعا مطابق حقیقت است و همان ادعای درست، قابل توجیه (بدون نقص) خواهد بود؟در اینجا با دو رأی روبرو خواهیم بود.

رأی نخست که اغلب به اشتباه تصور می کنند با ظهور پست مدرن متبلور شد، ابتدا از سوفسطاییان و به طور مشخص پروتاگوراس آغاز شد.اما امروزه این تلقی ، به پست مدرن ها منتسب است، چرا که بر روی چنین دیدگاهی تأکید جدی داشته و دارند.

پروتاگوراس می گفت هر ادعایی همزمان قابل تایید و تکذیب است.چنین دیدگاهی را در میان فلاسفه معاصر ، ریچارد رورتی به نحوی دیگر نمایندگی می کرد.رورتی معتقد است حقیقت ، امری است اضافه بر توجیه. یعنی ما تنها ادعاها را توجیه می کنیم و هیچ شواهدی برای توجیه خود ،غیر از همان توجیه زبانی وسیله ای برای سنجش این امر نداریم. این موضع در واقع موضعی آنتی رئالیستی یا نوعی ایده الیست رادیکال بود. در برابر این نظر ، موضع رئالیستی یورگن هابرماس وجود دارد که می گوید میان توجیه و حقیقت رابطه ای وجود دارد.

دیدگاه رورتی (و بسیاری دیگر که ما برای دوری از تفصیل ، تنها به یک نماینده از این دیدگاه بسنده کردیم) قابل انتقادات جدی است و انتقادات متنوعی در باب این نوع نگرش وجود دارد . برای مثال برخی استدلال این نگرش را خودشکن می دانند و سایرین نقدهای دیگری دارند.

اما در کل چه این نگرش را پذیرا باشیم و چه آن را مردود بشمریم، باید از آن عبور کرد.به این سببب که در صورت عدم عبور از این نگرش، ما کلیه تلاش هایمان برای رسیدن به واقعیات و حقایق پیرامون ، متوقف خواهد شد.

اما مسأله دومی که در مورد توجیه وجود دارد ، یک مشکل منطقیِ گنگ در استدلال های ماست. ما در بسیاری از اوقات ، در استدلال های خود تلاش میکنیم ادعای خود را توجیه کنیم و نه توصیف.

وقتی ما سعی داریم ادعای خود را توجیه کنیم، هر گونه ادعایی که در جهت تایید ادعای ما باشد را تأیید میکنیم و هرآنچه بر خلاف ادعای ماست رد میکنیم. تا اینجا شاید همه چیز عادی به نظر می رسد، اما گاهی دو نکته ای که در توجیه ادعا بکار میگیریم با یکدیگر در تنافض هستند . اما وقتی تمام تلاش و تمرکز خود را در جهت توجیه ادعایمان بکار میگیریم ، سازگاری منطقی استدلال های خود را نادیده می گیریم.

مثال: فرض کنیم کسی ادعا کند زمین تخت است. او اگر در تلاش برای توصیف ادعای خود باشد ، باید یک مدلی از کیهان ارائه دهد که تمام تحولات را توضیح دهد. اما اگر شواهد (یا ادعا یا برهان و..) دیگری مطرح شد که تخت بودن زمین را تقویت می کرد، اما کاملاً با مدل قبلی او سازگار نبود، یا باید استدلال پیشین خود را پس بگیرد و اعلام کند که خطا بوده ، یا به کلی شواهد جدید را نپذیرد و به همان استدلال قبلی تکیه کند . در حالت دوم ، شواهد (یا ادعا یا برهان و..) جدید ، دیگر تقویت کننده ادعای او نیست، بلکه برعکس. ولو این داده های جدید ، نتیجه اش با ادعای او یکی باشد.

اما اگر کسی در تلاش برای توجیه ادعای خود باشد،هر آنچه در تایید نتیجه ی ادعایش بدست می آید، به خطا تاییدی برای ادعایش معرفی میکند.

#arian_x ✍

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *