رفتارگرایی در فلسفه ی ذهن

رفتارگرایی در فلسفه ی ذهن

فلسفه ذهن یک حوزه بسیار مهم است که از قدیم تا امروز با تحولات بسیاری مواجه بوده است.قصد داریم گرایش های مختلف در فلسفه ذهن را بررسی کنیم و در اینجا بعنوان نخستین گرایش ،رفتارگرایی که شاخه ای از ماده گرایی در فلسفه ذهن است را بررسی می کنیم.

نیچه در چنین گفت زرتشت می گوید :
“من تن و روانم”. کودک چنین می گوید و چرا چون کودکان سخن نمی باید گفت؟

اما مرد بیدارِ دانا می گوید: من یکسره تن هستم و جز آن هیچ ؛ و روان تنها واژه است برای چیزی در تن.

تن خِرَدی است بزرگ ؛ کثرتی با یک معنا ؛ جنگی و صلحی ؛ رمه ای و شبانی.

برادر ، خرد کوچکت ، که “جان”اش میخوانی ، نیز افزار تن توست؛ افزار و بازیچه ای کوچک برای خرد بزرگت. “من” می گویی و از این گفته مغروری . اما بزرگتر از این –که نمی خواهی بدان باور داشته باشی– تن توست و خرد بزرگش ، که “من”نمی گوید، اما “من” را در کار می آورد.

نیچه در این سطور به نقد دوگانه انگاری می پردازد که تن یا جسم را نادیده می گیرند. نیچه میگوید “جان” (یا روح یا ذهن) تنها یک واژه برای توصیف چیزی در بدن است. شکل گیری نظریه رفتارگرایی را پیشبینی و تحلیلی زبان شناختی از “خود” ارائه می دهد که نوعی رویکرد ماده گراست.(در کل در رویکرد ماده گرایی ادعا می شود پدیده های ذهنی می توانند به پدیده های فیزیکی تقلیل یافته و توصیف شوند) او با اشاره به اینکه ذهن همزمان رمه و شبان است، نظر خود را درمورد نقش ذهن و ارتباط آن با احساسات و غرایزی که توسط هورمون ها برانگیخته می شوند بیان می کندـ طبق عقیده ی نیچه “خرد بزرگ” دربردارنده ی عقل و احساس و نیز آگاهی و نا آگاهی است.

نمایش ذهنی هابز

توماس هابز در جستجوی شناخت ماهیت ادراک بود.او معتقد بود اشیا بر اندام های حسی ما فشار فیزیکی وارد می کنند و این تاثیرات فیزیکی از طریق اعصاب به ذهن منتقل می شوند و در آنجا به خواص ظاهری بدن ما تبدیل می شوند.هابز معتقد بود این تاثیرات زاده ی تخیل ما یعنی ساختار های ذهنی ما هستند.

به باور او اشیای فیزیکی تنها می توانند بر اشیای فیزیکی تاثیرگذار باشند و تجربیات حسی ما فقط می توانند منجر به فعالیت فیزیکی شوند و خود این تجربیات غیر فیزیکی هستند.

این موضوع به ایده ی “نمایش ذهنی” ( internal theatre ) توسط هابز ختم شدـ هابز همواره میان ذهن بعنوان پدید اورنده ی تخیل و اساس مادیِ آگاهی بعنوان بخشی از زنجیره ی علت و معلول های فیزیکی تمایز قائل بود. از نظر هابز حتی ادراک ، بخشی از دنیای فیزیکی و مکانیکی است و آنچیزی که ذهن می نامیم بر اساس همین دنیای فیزیکی ساخته می شود

مل تامپسون ( در مقام توصیف و نه باور) در این مورد می گوید شواهد بسیاری مبنی بر این که ذهن به نوعی یکی از مشخصه ها و ویژگی های مغز است ،وجود دارد.مثلا شخصی که از افسردگی شدید رنج می برد ،می تواند به طریق الکتروشوک درمانی درمان شود.به همین ترتیب شخصی که از یک آسیب مغزی رنج می برد ،ممکن است در اثر درمان های الکتریکی دچار تغییر شخصیت شود.حتی می توان از طریق تکانه های وارده بر اثر فعالیت های الکتروشیمیایی در ماهیچه ها ،اعصاب و مغز ،کلیه ی فعالیت های یک فرد را ثبت و بررسی کرد.این یک فرایند الکترومکانیکی مستقل است.اما اگر ذهن هیچ دخالتی در این سلسله فعالیت ها نداشته باشد ،چرا باید آن را مورد توجه قرار دهیم….

رفتارگرایی تلاش میکند مفاهیم ذهنی (مثل درد کشیدن یا احساس شادی) را به سطح فعالیت های فیزیکی تقلیل دهد و به همین جهت رویکردی مادی گرا بشمار می رود.برای رفتارگرایان آسیب دیدن عضوی از بدن و عملی که واکنش به این آسیب انجام میگیرد(مثلا مالیدن عضو آسیب دیده و..)دقیقا معادل همان “درد کشیدن” است.یعنی هیچ فعالیت مجزا و خاصی فراتر از این رفتار فیزیکی قابل مشاهده وجود ندارد. در قرن بیستم رفتارگرایی به یکی از شاخه های اصلی و مهم در روانشناسی بدل شد.

پاولوف در روسیه و جی .بی. واتسون (j.b.watson) و فرد اسکینر (fred skinner) در آمریکا از چهره های شاخص رفتارگرایی محسوب میشدند.کار آنها تحلیل پاسخ های فیزیکی به محرک ها بود. اصطلاح “واکنش پاولوفی” برای توصیف هرگونه پاسخ و واکنش سریع بدون اندیشه قبلی بکار می رود.

برای مثال پاولوف در یک آزمایش، رفتار یک سگ و ترشح بزاق آن را در برابر غذا مورد بررسی قرار داد و سپس موقعیت را به شکلی تغییر داد که در آن ، سگ طوری مورد آزمون قرار گیردکه برای گرفتن غذا لزوماً عمل خاصی انجام دهد. رفتارگرایان معمولاً در آزمایشگاه کار می کردند و عمده مطالعات آنها روی رفتا حیوانات و نحوه ی آموزش آنها برای انجام وظایف ساده ای همچون فشار دادن یک کلید برای دریافت غذا بود.

ماده گرایی حذفی

این دیدگاه توسط ریچارد رورتی (فیلسوف مشهور آمریکایی) مطرح شد.این نظریه مدعی بود حالات ذهنی اساساً وجود ندارند.تفکر، عواطف، آرزوها و … چیزی غیر از حالات فیزیکی نیستند.اگر بتوان تصویر کاملی از فعالیت های مغز فراهم کرد ، می توان کارکرد مغز را بطور دقیق توضیح داد و در این توضیح جایی برای حالات ذهنی مثل امیدها و آرزوها و غیره ،وجود ندارد.ماده گرایی حذفی می گوید هیچ چیز در وجود ما نیست مگر اینکه خودمان بر مبنای قرارداد ،آن را در وجودمان نهاده باشیم.به عبارت دیگر هیچ اساس و بنیانی برای ذهن وجود ندارد و ذهن تنها مجموعه ایست که اجتماع عرضه می کند.تنها چیزی که وجود دارد فرایندهای مغز است و سایر مفاهیم برساخته های قراردادی ما هستند که به این کارکرد فیزیکی نسبت می دهیم.

#arian_x

Philosophy of mind book,thompsonmel

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *