فلسفه چیست؟

فلسفه چیست ؟

قبل از هر توضیحی لازم است بگویم ، اینکه فلسفه چیست ، مستلزم توضیح مفصل و طولانی است.اما اگر بخواهیم توضیحی مختصر و مفید و در عین حال تخصصی و کامل عرضه کنیم، ابتدا باید به چند نکته توجه ویژه داشته باشیم .

نکته اول اینکه تعریف فلسفه و اینکه فلسفه چیست، خود یک مساله فلسفی مسوب میشود!یعنی اینکه فلسفه چیست هم یک پرسش مهم در خودفلسفه است که همواره بحث وتحلیل میشده.

نکته دوم اینکه این پرسش مثل سایر پرسش های عمیق فلسفی، یک پاسخ واحد نداشته است.وانواع و اقسام تعریف ها ارائه شده و به همان میزان نقد هایی صورت گرفته است.

نخستین کسی که واژه فلسفه را بکار برد فیثاغورث بود(البته تا جایی که دسترسی اسناد به ما اجازه داده)و خود را فیلسوف به معنای دوست دار دانش نام برد.
پس از آن تا به امروز این پدیده با این نام شناخته شده است.

اما از واژه ها و … که بگذریم ، فلسفه را میتوان به جرات مهمترین پدیده ای که روی بشر تاثیر داشته،معرفی کرد.همانطور که در ادامه خواهم گفت و شاید بسیاری از شما بدانید،تمام امور انسانی که امروز وجود دارند و مربوط با تفکر و اندیشه انسان بوده اند،به جز مواردی استثنا،همگی حاصل فلسفه هستند.

میدانیم که تمام علوم ریشه در فلسفه دارند و زمانی ،تنها فلسفه بود که در محدوده خود،علوم مختلف را جا میداد.برای مثال در گذشته فیزیک و نجوم،سیاست، روانشناسی و کلیه علوم تجربی و علوم انسانی در فلسفه خلاصه میشدند.اما امروز با تفکیک بیشتر این علوم ،آیا کارکرد فلسفه همان کارکرد ابتدایی آن است؟یا اصلا به تصور برخی افراد که کمترین شناختی از فلسفه ندارند، آیا با پیدایش پدیده هایی چون علم، فلسفه دیگر معنای خود را از دست داده است؟

پاسخ به هر دوی این پرسش ها “خیر” است.
نه فلسفه معنای خود را از دست داده و نه کارکرد فلسفه همان کارکرد ادوار گذشته است.

گفتیم که با تفکیک علوم مختلف از فلسفه ، شاخه های مختلف پیدا شدند.
این تفکیک به دو جهت صورت گرفت؛ اول به علت اینکه روشی جدید از دلِ همین فلسفه پدید آمده و شناخته شد.
که به روش علمی میشناسیم و دیگر اینکه افزایش اطلاعات توسط اکتشفات بشر ،دیگر اجازه ی فعالیت های مشابه ،در دوران باستانی را نمیداد.
برای مثال ، دوران یونان باستان را اگر بررسی کنیم ،میبینیم یک فیلسوف ،همزمان در نجوم ،سیاست،جامعه شناسی،ریاضیات و…تمام رشته های موجود فعالیت میکند.
اما امروز دیگر حجم اطلاعات و پیدایش روش علمی ،اجزای مختلف را پدید اورده و علوم را تفکیک نموده است.

اما طبق نظر بعضی افراد فلسفه دیگر در دنیای امروز، با وجود علم، معنا ندارد!(1)چرا که در گذشته حوزه فعالیت فلسفه با علم یکی بوده و امروز که علم به روش جدیدی را بکار گرفته. دیگر علم برای بشر کافیست و فلسفه معنایش را از دست داده است.البته این نظر یک دیدگاه تقلیدی ،متعلق به سالها پیش،حدود یک قرن پیش ،متاثر از علم آن زمان و دیدگاه پوزیتیویست های آن دوران است.

البته با سطح ضعیفتری از استدلال و شناخت فلسفه.و فلسفه را با یکسری مکاتب فلسفی ،و یا بازی کلام ،اشتباه گرفته اند.که پاسخ به این ادعای سرتاسر خطا و سطحی، خود یک مبحث (مفصل)دیگریست.
اما بطور خلاصه باید گفت امروز لزوم فعالیت فلسفه همچنان به اندازه علم خواهد بود.و این مساله را میتوان در تشکیلات معتبر” علمی” نیز مشاهده کرد.یعنی مراکز و دانشگاه هایی که معتبرترین مجامع علم را تشکیل میدهند، لزوم حضور فلسفه را تا حد زیادی درک نموده اند.برای مثال:دانشگاه هایی چون آکسفورد،هاروارد،پرینستون، و ….هر انجمن و دانشگاه و مرکز علمی معتبری که حوزه فعالیت آن “علم” است.

اما برگردیم به موضوع اصلی که چگونه امروز تعریف فلسفه با گذشته تفاوت چندانی ندارد، اما کارکرد آن متفاوت است؟

فلسفه همانطور که از اسم آن پیداست دوست داری دانش است. دانش به معنای کلی و فراگیر آن.

یعنی ما در مورد هر چیزی که میخواهیم بررسی کنیم، در واقع به فلسفه آن “چیز” پرداخته ایم. اینکه نسبت به هر چیزی دانش پیدا کنیم، و آن چیز را بررسی کنیم، تحلیل کنیم، افکار خود را در مورد آن ، آراسته کنیم و ذهن و تفکر خود را از خطاهایی که مانع شناخت آن چیز میشود،پاک کنیم.

اما شاید کسی بگوید علم ،امروز به دنبال بررسی چیزهاست.تحقیق و شناخت و آزمایش در مورد هر چیزی به عهده علم است.
پس فلسفه معنایش کجاست؟ امروز فلسفه قسمتی از فعالیت های پیشین خود را در قالب های دیگری ریخته و آنها مثل پسرانی خلف، در مسیر خود گام برمیدارند،اما نقش فلسفه نیز همچنان به اشکال مختلف مطرح است.

هر پدیده ای که در هر جایی،چه در علم و چه در زمینه های دیگر بررسس میشود، یک عنصر فعال در بالای سر خود نیاز دارد.
برای مثال : شما میگویید ،برای شناختن x ،من باید به علم رجوع کنم. و پاسخ صحیح را از علم بگیرم. فرد دیگری مدعی میشود که خیر، پاسخ درست را باید از فالگیری بگیریم. اینجا قضاوت با چه عنصری باید صورت بگیرد؟
قضاوت در مورد اینکه آیا فال راه درست برای شناخت آن پدیده است،یا علم،بعهده چه چیزی است؟
اینجا یکی از وظایف بیشمار فلسفه است که برجسته میشود.
یا برای مثال در اموری که سیاستمداران پیش میگیرند،دو سیاستمدار ، در یک جامعه ، دو نظرمختلف دارند. اینکه کدام نظر منطقی تر است، آیا یک فرمول علمیست؟آیا یک سیاستمدار ، باآزمایش در آزمایشگاه ،از قبل تعیین میکند که تفکر او صحیح و تفکر دیگری خطاست؟خیر

بشریت تنها یک ویژگی متفاوت با دیگر موجودات دارد که منجر به تمام دستاوردهای فعلی او شده است.و آن ویژگی عقل است. قدرت تفکر و اندیشه،که ابزار انتقال آن زبان است.

به سادگی میشود پی برد به اینکه ؛ تا زمانی که اندیشه و زبان وجود دارد، منطق نیز وجود دارد.تا زمانی که منطق وجود دارد، استدلال نیز وجود دارد.تا زمانی که استدلال وجود دارد ،مغالطه و یا استدلال های صحیح وجود دارد. و مادامی که تمام اینها وجود دارد فلسفه نیز وجود داشته و معنای آن وسعت بسیار و کارایی آن بسیار حساس و بغرنج است.

در اخر باید اشاره کنم، اینکه علوم امروز پیشرفت بینظیری دارند، و همانطور که ذکر شد، شاخه های متعدد و بیشتری پیدا شده و میشوند، اهمیت حضور فلسفه را هم بیش از پیش کرده است.چرا که این پیشرفت ها ، منشایی فکری دارند و نیازمند یک دانش تحلیلگر خواهند بود. فلسفه چیست ؟ خود پرسشی فلسفی است و هر فیلسوفی کمابیش به این پرسش که فسلفه چیست پاسخ ویژه خود را داده است

 

نویسنده : آرین رسولی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *