عقل و ادراک ما در توهم یا واقعیت؟

💭عقل و ادراک ما در توهم یا واقعیت؟

یکی از مهمترین و مناقشه برانگیز ترین مباحث در فلسفه علم و معرفت شناسی مساله خطاپذیر بودن عقل و ادراک است.این مباحث یکی از مباحث جدی و مهم بوده که تا امروز همچنان به قوت خود باقیست.یعنی همین حالا که شما این متن را مطالعه میکنید، (یا نمیکنید و رد میشوید) همچنان عده ای بر این مساله که؛ “عقل ما آنچه در حقیقت و یا واقعیت بیرونی درک میکند، اصل واقعیت و یا حقیقت نیست.” و عقل و ادراک ما توان درک ماهیت اصلی واقعیت را ندارد. عده ای نیز در مقابل این استدلال موضع گرفته و معتقدند ادراک و عقل ما توانایی شناخت ماهیت اصلی واقعیت را دارد. به بیان ساده تر، اگر ما یک میز را جلوی خود میبینیم، آن میز در واقعیت همانطور که میبینیم و درک میکنیم خارج از تحلیل ذهنی ما وجود دارد؟و اینکه آیا آن میز میتواند به شکل دیگری باشد و این عقل و ادراک ما است که باعث میشود، به این ترتیب آن را میبینیم. یا حتی در حالت افراطی تر اصلا میز وجود ندارد!

این بحث محدودیت شناخت و معرفت به انواع و اقسام خود در تاریخ فلسفه توسط فلاسفه بزرگ مطرح شده است.از ابن سینا تا کانت ،برکلی ، جان لاک،دکارت،اکویناس،هابز و…تقریبا اکثر فلاسفه به این موضوع به شکلی پراخته اند،که بیان تمام این ایده ها در یک یا چند متن ممکن نیست.اما چند دیدگاه اصلی را که نمونه و نماینده تمام این نگرش ها بوده را عنوان میکنم.
دیدگاه نخست ،نگرشی بود که عقل در امور متافیزیکی محدودیت داشته،اما در امور فیزیکی توانایی شناخت دارد اما همین شناخت نیز،محدود و خطا پذیر است. و خطاهایی که ادراک ما گاهی مرتکب میشوند، نمونه ای از همین محدودیت عقل ما بوده است. کانت نماینده ای جدی برای این دیدگاه محسوب میشود.که در نقد عقل محض(یا سنجش خرد ناب) به این مساله به تفصیل پراخت.
اما دیدگاه دیگری که بعد از کانت، از ماخ و پوزیتیویست ها قوت یافت، این بود که واقعیت به طور آبژکتیو، یعنی خارج از ذهن ما وجود دارد،که عقل ما هم توانایی شناخت کامل آن را دارد.و علم مسئول این شناخت بوده، و سایر مباحث نیز بی معناست.این دیدگاه هم افراطی ترین نوع نگرش در طرف مقابل بود .اما دیدگاه اصلی که قبل از پوزیتیویست ها نیز وجود داشت و همچنان هم مطرح میشود، دیدگاهی ایده الیستی بود که با برکلی به شدیدترین نوع خود رسید،که معتقد بود هر آنچه که میبینیم و حس میکنیم، تنها ساخته ذهن ماست.یعنی این میزی که جلوی ما بود، ساخته و پرداخته ی ذهن ما بوده و خارج از ادراک ما میز وجود ندارد.این دیدگاه برکلی امروز به شکلی پخته تر مطرح است. دونالد هافمن(استاد علوم شناختی و محقق نوروساینس از دانشگاه کالیفرنیا و…) میگوید: آیا ما جهان را آن‌گونه که هست تجربه نمی‌کنیم.بلکه ذهن ما واقعیت‌ها را برای ما بازسازی می‌کند.او با مطالعه و بررسی فرگشت ذهن ما و با توجه به معادلاتی که مطرح میکند مدعیست ؛ فرگشت و انتخاب طبیعی باعث شده ذهن ما هر آنچه که برای بقایش مفیدتر و موثرتر است را بوسیله ادراک دریافت کند،نه آنچیزی که خارج از ذهن ما در طبیعت وجود دارد.به عبارتی دیگر معتقد است که اصلا ما شئ فی نفسه در طبیعت را ندیده،و درک نمیکنیم، بلکه چیزی را درک کرده و میبینیم که برای بقای ما مناسبتر بوده و اصلا لزومی ندارد که فرگشت و انتخاب طبیعی ذهن را جوری پیش برده باشد که طبیعت را صادقانه برای ما نمایش دهد.
هافمن برای استدلال خود دو مساله را عنوان میکند، ابتدا اینکه انتخاب طبیعی را میشود به معادله ای ریاضی تبدیل کرد، دوم آزمایش هایی که انجام داده و مثال میزند تا نشان دهد که انتخاب طبیعی صرفا به بقا توجه دارد،نه درک واقعیت دقیق و صحیح.

اولین مثالی که او می اورد: سوسک های استرالیایی هستند که با بطری های آبجو رابطه جنسی برقرار میکنند و بطری های آبجو رابه علت شباهت رنگ و شکل و…با جنس مونث خود اشتباه میگیرند!

مثال بعدی او برای درک بهتر ادعایش یک فایل در دسکتاپ کامپیوتر را مثال میزند.ما فایلی را مثلا شبیه به پوشه در کامپیوتر میبینیم.اما واقعا آن پوشه در واقعیت سیستم کامپیوتر به همان شکل قرار گرفته؟خیر.در سیستم سیم ها ،دیود و خازن و …قرار دارد و فایلی که روی دسکتاپ میبینیم واسطه ای است برای اینکه ما کاری که انجام میدهیم . به عبارت دیگر فرگشت را همان فایل های دسکتاپ میداند که واسطه تعامل ما با دنیای خارج است.خلاصه تعبیر هافمن به این نتیجه ختم میشود که ما واقعیت را بوسیله مغز درک نمیکنیم،بلکه آنچیزی را که واسطه تعامل ما با واقعیت است را درک میکنیم و میبینیم.البته هافمن معتقد است در این مسیر ،همچنان به بررسی های بیشتری میپردازد،و همچنان مشخص نیست که آیا منطق و ریاضیات هم جزئی از این خطاهای ما بوده یاخیر ،منطق و ریاضیات بعنوان پدیده ای مجزا عمل میکنند. اما به نظر میرسد استدلال هافمن علیرغم قوت منطقی و علمی،اشکالاتی دارد که باید دید در آینده این مناقشه واقعیت یا عدم واقعیت ،به چه سرانجامی خواهد رسید . اگر استدلال هافمن صحت داشته باشد، چند سوال و اشکال فلسفی مطرح میشود که البته تا زمانی که او بخشی از مسیری که ادعا میکند را ناقص قلمداد کرده،طرح پرسش های نهایی باید به تعویق بیفتد،چرا که ممکن است اصلا به نتایجی متفاوت برسد.و به همین جهت از طرح این پرسش ها و اشکالات صرفنظر میکنیم.🔚
#arian_x

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *