رابطه زبان و اندیشه ؛ زبان ظرفیست که اندیشه تنها در محدوده آن می گنجد

رابطه زبان و اندیشه ؛ زبان ظرفیست که اندیشه تنها در محدوده آن می گنجد

در باب زبان می توان فراوان سخن گفت. فلاسفه و زبان شناسان از جهات مختلف و متفاوت به مسأله زبان بطور کلی و یک زبان خاص بطور جزئی پرداخته اند.مناقشات سالهای سال از ابتدای تاریخ تفکر تا به امروز نزد اندیشمندان، خود نشانگر اهمیت زبان بوده و ما در اینجا قصد بررسی مفصل پدیده زبان از جهات مختلف و تاریخچه نگرش های مختلف در مورد آن را نداریم. مراد این متن پرداختن به جنبه یک زبان در ظرفیت ارائه و ادای مفاهیم است.به عبارت ساده تر ، یک زبان خاص مثل فارسی یا هر زبان دیگر ،ایا تاثیری بر اندیشه فرد دارد؟ این پرسش ساده ایست که علیرغم آنکه برخی به آن بی توجه هستند، جواب آن شاید برای اکثر شما روشن باشد. اما پرسش مهمتر این است که زبان چه تاثیری بر اندیشه ما دارد؟

افکار و اندیشه های ما همانند خاکی هستند که تا تبدیل به مجسمه نشوند مفهوم و معنایی برای کسی ندارند، مجسمه همان زبان ماست.تا هنگامی که اندیشه بر زبان ما جاری نشود منتقل نخواهد شد ، پس پر واضح است که اندیشه های ما در هر فرهنگی وابسته و محتاج به زبان آن جامعه هستند و این به معنای تعیین ظرفیت اندیشه توسط زبان است. به عبارت دیگر ما کاملا محدود به زبانمان هستیم. اگر ما در زبان نقص یا کمبودی که کاملا از نظر ما پنهان و نا محسوس باشد ، داشته باشیم، این نواقص به اندیشه های ما منتقل خواهد شد؛ که البته به گفته زبان شناسان بسیاری از زبان ها اینگونه هستند و از جمله زبان فارسی نیز دچار نواقص بسیار زیادیست.اما همانطور که گفتیم این ظرف تنها ظرفیست که اندیشه ما در آن قرار گرفته و مجسم می شود، پس اندیشه نیز متاثر از آن بوده و دچار نقصان خواهد شد، از سوی دیگر تصحیح این نقص خود مستلزم یک زبان کارآمد و تواناست. یعنی برای اینکه تاثیر مضر زبان در اندیشه جامعه و فرهنگ را تبیین کنیم مستلزم ابزاری هستیم که خود این ابزار قرار است تصحیح شود.

یک مثال ساده؛ فرض کنید یک ابزار ما مثل آچار خراب شود و ما برای اصلاح آن به آچار نیاز داشته باشیم و تنها ما همان آچاری که خراب شده است را برای تعمیر در خودش در اختیار داریم!

نقص زبان موضوع پیچیده ،دقیق ، تخصصی و بسیار مهم است ،اما تقویت و تصحیح آن نیز مانند سلاحی پرقدرت در جهت افزایش انتقال اندیشه ها و در نتیجه افزایش فرهنگ خواهد شد.اما چقدر چنین امری ممکن است، خود پرسشی است که پاسخ به آن دشوار است،چنانچه در مثال آچار به آن اشاره کردیم.

پ.ن: این متن فقط اشاره ای گذرا برای تحریک به اندیشه و مطالعه اثرات زبان بوده و نه صرفا مطلبی جامع در باب پدیده پیچیده زبان.

7 دیدگاه برای «رابطه زبان و اندیشه ؛ زبان ظرفیست که اندیشه تنها در محدوده آن می گنجد»

  • جولای 5, 2019 در t 3:46 ب.ظ
    Permalink

    مرسی که انقدر مطالب مفید و تامل برانگیز تولید و منتشر میکنید.
    در مورد این موضوعی که بیان کردید ” زبان ظرفیست که اندیشه تنها در محدوده آن می گنجد”، سوالی که برام پیش اومد اینه که این زبان صرفاً کلامی هست و یا تصویری هم هست؟چون زبان در شکل های اولیه تصویری بوده مثل زبان هیروگلیف و رفته رفته خلاصه تر و قاعده مند تر و انتزاعی شد.
    و اینکه حتی قبل از بوجود اومدن زبان، اندیشه های ابتدایی انسان تنها محدود به ظرف زبان نبود و چیزهایی رو که میدید تصویر میکرد.
    اینکه زبان تاثیر در پالایش و افزایش اندیشه ی انسان داشته قابل تردید نیست، اما اینکه محدود به ظرف زبان باشه اندیشه، فکر نمیکنم!
    ارسطو فیلسوف یونانی گفته بود اندیشیدن بدون تصور کردن غیرممکنه! ذهن ما برای اینکه واژه یا جمله ای رو تفسیر کنه ابتدا اونو تصویر میکنه.
    اما شاید از نظر تعریفی در اینجا، تصویرسازی و تصور کردن اندیشیدن نباشه! فکر میکنم بدون زبان میشه فکر کرد ولی سازمان یافته نیست اون اندیشه و شاید به مراحل پیچیده تر تفکر راه پیدا نکنه.
    دوست دارم نظرتون رو در این مورد بدونم.

    پاسخ دادن
    • جولای 6, 2019 در t 3:15 ق.ظ
      Permalink

      ابتدا سپاسگذارم بابت توجه و نظرتون. بحث بسیار گسترده تر از این هستش که در اینجا بهش بپردازیم . درباب تصویری بودن زبان ، موضوع ارتباطی پیدا نمی کنه به شکلی که فرمودید. در باب هیروگلیف ،بله زبان های ابتدایی بصور تصویری بودن، چیزی که دریدا در پاسخ به سورسور میگفت. اما به تصاویر رو فرمودید اندیشه هستن، خیر چنین نیست یک بحث مبتنی بر نوروساینس دارهو مفصل . علاوه بر این تصاویر برای تمام موجودات غیر اندیشمند نیز وجود داره به انواع مختلف ، اما اندیشیدن به سیاق انسان نه.

      پاسخ دادن
  • سپتامبر 7, 2020 در t 7:44 ب.ظ
    Permalink

    اگر دقت کنیم مشاهده را متعلق بخود فرض میکنیم از ترس اینکه ملحد تلقی شویم.
    در حالیکه اگر وجود من بخودی خود موجود شده باشد دیگر دعوایی نداریم
    زیرا در اینصورت باید بدون خالق و بدون نظم ، هر لحظه شاهد موجوداتی باشیم که به جهل فهم و درک نحوه موجود شدن خود اضافه خواهند شد. این پروسه تا زمانیکه نمیتوان نافی وجود خود شد، ادامه خواهد داشت. زیرا در اثبات هجوی بوجود آمدن خود ادله ای ارائه نکرده ایم.
    البته عوام بودن بهتر است از انکار جهل است. زیرا زمانی میشود آدمیزاد را جاهل حساب کرد که به جهل خود اعتراف کند.
    اصرا کردن در ادامه و بقاء بر جهالت خود، ما را به جایی نخواهد رساند الا اینکه توجیهات خام و بی اساس خود را علم بنامیم. علمی که قبل از بوجود آمدنها وجود داشته باشد و گرنه اصرار در مسیر جهالت جز تکرار و بدون پاسخ گذاشتن سوال ابتدایی نیست.
    ناظر موجودها و ناظم و اعمال کننده نظم موجود کیست؟
    برای تنفس ذهنی کافی است برای یک لحظه از غرور احتمالی بیرون آمده و خود را بجای آفریننده بگذارید. آیا با زور زدن میتوانید خود و دیگران را حتی بعنوان سمپل و نمونه و الکی موجود شانسی بدانیم که بقول معروف “هویجوری” بدنیا آمده ایم و ملیونها موجود ها را نیز گاهی همانند خرگوش و میمون و غیره بدانیم.
    البته زبان و گویش وسیله ای است که از طریق گوش، مستقیما به قلب راه مییابد. مگر اینکه آفتاب را نیز انکار کنیم. آفتاب آمد دلیل آفتاب.
    چون فلان شخص در فلان کشور افاضاتی داشته پس آفتاب آمد دلیل آفتاب.
    آیا این آمدن تصادفی خانم یا آقای آفتاب برای انکار دیگر درخشنده ها کافی است؟
    اگر انسان قادر به وجود آوردن موجودات است بسم الله
    چندتا سفارشی خلق کنند که موجود چند چشم و چند پا و چند دست داشته باشند و هرکه منکر شد دهانش را ببندند

    پاسخ دادن
    • اکتبر 6, 2020 در t 2:45 ق.ظ
      Permalink

      فرمایشات شما با پیشفرض‌های متعدد بیان شدن. جمله اول که قضاوت بدون شناخت بود. اما درباره اواخر فرمایشات شما نکته ای عرض کنم: ببینید اگر شما بفرمایید که تمام علوم بویژه علوم تجربی جهلی است که اسم علم بر اون گذاشته شده، اشکال نداره، منتها دیگه اصلا ملاک و معیاری برای گفتگو نمیمونه. با دو جین از مغالطات تحریف و پهلوان پنبه و توسل به جهل و غیره ادعا معتبر نمیشه بزرگوار. فقط ادعا مطرح میشه و از اون طرف باب دیالوگ بسته میشه، همین. سپس شما با مدعای خودتون سر میکنید و بعد همون مهد مدرنیته از علمی که نه محصول غرب یا جغرافیای خاص دیگه، بلکه محصول کندوکاو و جد و جهد تمام بشر است بهره میبره و برشما مسلط میشه. حالا شما هزار بار ادعاهای مشابه مطرح کنید. اتفاقی نمیفته جز اینکه دست آخر ناگزیر متوسل به همون علمی که جهل خطاب میکنید میشید تا همین ادعاها رو تایپ کنید. پوزش از اینکه به طور مشخص و جامعه نمیتونم پاسخ بدم چون محدودیت داره کامنت ها و برای بحث کامل و جامع مناسب نیست🌹🎩

      پاسخ دادن
  • سپتامبر 7, 2020 در t 8:02 ب.ظ
    Permalink

    نظر دادن کار هرکس نیست.
    انسانها معمولا خود را بهتر از دیگران میدانند و اگر پاسخ قانع کننده در عین حال مخالف نظریه پردازی ها باشد،حرف غیر علمی و امیال شخصی تلقی خواهد شد چون الفاظ فرنگی بودن، محتویات غرض آلود و تابع حق “وتو” پیشاپیش معرف و معترف است که حرفهای برتر را نیز باطل بدانیم زیرا آنچه فلان استاد گفت، همان میدانم.
    نتیجه اینکه جهالت غربیها، چه بسا بیش از بقیه باشد و دلیل ندارد هرچه در غیر غرب هست را علمی نخوانیم و هرچه از غرب آمد قطعی و عالمانه ندانیم. اندیشمند در غرب کسی ایت که اغلب به نرخ قدرت نظامی نظریه نظریه پردازی میکنند. مگر اینکه بک مورد از بدیهیات را بفرمایید که جهان باصطلاح مدعی مدرنیته صادقانه زانوی ادب زده و حق مطلب را از شرق پذیرفته باشد

    پاسخ دادن
    • اکتبر 6, 2020 در t 2:32 ق.ظ
      Permalink

      ممنون از بیان نقد و دیدگاهتون. البته بنده فکر نمیکنم چه در حوزه علم و چه در سایر عرصه های تفکر، غرب و شرق و در کل جغرافیا نقشی بازی کنه. فرمودید یک نمونه بیارید که زانوی ادب زده باشند و حق مطلب را از شرق پذیرفته باشن. اگر منظور در دنیای علم تجربی بود صدها نمونه میشد آورد. اگر مراد در حوزه اندیشه هست، بازهم میشه نمونه هایی اورد. اما اگر مراد این باشه که مدرنیته چرا رسما در برابر سنت زانو نزده، خب نقض غرض میشه توقع شما بزرگوار. اگر قرار بود پذیرای سنت باشه که دیگه مدرنیته نبود مثل این که بگیم یک نمونه بیارید که سنت صادقانه در برابر مدرن زانو زده و پذیرفته باشه. هرچند اگر پست مدرنیته رو بازی بدیم، دیگه نه تنها در برابر سنت بلکه در برابر تمامی نگرش ها و مواضع زانو زده.

      پاسخ دادن
  • جولای 7, 2021 در t 4:22 ب.ظ
    Permalink

    سپاس از مطالب ارزشمندتون
    به نظر شما علت اصلی بوجود آمدن زبان چه بوده؟؟؟
    شاید فقط برقراری ارتباط اولیه با دیگران…
    اینچنین کلماتی مثل سیب، شیر، مادر و… بوجود آمده اند و بعد تر افعال… و به مرور زمان جملات شکل گرفته اند… وبعدتر برای بیان اندیشه کلمات انتزاعی بوجود آمده اند مانند عشق، تنفر و….
    اما آیا این آخر راه زبان است؟؟؟ آیا بالاتر و هوشمندتر از این می توان زبان را در بهروری اندیشه به کار برد؟؟؟

    پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *